سلام
دختر بیست و چند ساله ای هستم که قصد دارم ماجرای نجاتم رو به کمک دوست شهیدم براتون بازگو کنم. به امید این که بتونه به افرادی که تو موقعیت مشابه من هستن کمک کنه.
ماجرای من بر می گرده به حدود یک سال پیش. تحت یک شرایط روحی خاص متأسفانه گرفتار گناه خودارضایی شدم. اولش مثل هر کسی که برای بار اول عمل اعتیاد آور و پر ضرری انجام می ده فکر می کردم یک بار بوده و دیگه تکرار نخواهد شد. امّا متأسفانه این اتفاق بار ها و بارها تکرار شد ...
وارد چرخه ی معیوب /نیاز-»مقاومت-» نیاز شدیدتر-» تلاش بر مقاومت-» تسلیم-» عمل -» پشیمانی و احساس گناه بعد از عمل/ شده بودم. احساس استیصال خیلی زیادی می کردم. تلاشم برای ترک حداکثر یک هفته طول می کشید.
به یک باره یاد یه اتفاق افتادم ! چندی قبل تو همین سایت خونده بودم که بنده خدایی از خودارضایی ناراحت بود و شکایت می کرد. یه نفر بهش پیشنهاد داده بود که با خدا معامله کنه : ترک خودارضایی در عوض همسر خوب. من هم این متن رو که خونده بودم انکار کرده بودم که خدا به من چیزی بدهکاره با تندی بهش گفته بودم خدایا من که این کار رو نمی کنم پس چرا به من نمی دی!؟
و حالا من درست تو وضعیت همون بنده خدا بودم و حالا درک می کردم که چه قدر ترک سخته...
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ترک خودارضایی (۱۲۷ مطلب مشابه)