سلام
داستانی که میگم واقعیه داستان 29 سال از زندگی من و پدر مادر و خواهر برادرم و شامل میشه . قصه از اون جایی شروع میشه که برادر دومم سال 63  سربازی میره اذر ماه 65 در حالی سربازی رو تموم کرده بود که بسات یک مجنون کامل وارد خونه شد و بدبختیهامون شروع شد .
اره برادرم و موج انفجار گرفته بود. بیچاره پدر و مادرم هیچ بیمارستانی اونو پذیرش نمیکرد همه بیمارستانها پر بودن از زخمی و مجروح و .... هر جا میبردیمش مقداری قرص میدادن و نهایت یه امپول مورفین تزریق میکردن اون موقع فک میکردیم خوب میشه تمام تلاش پدر و مادرم و همه مون این بود اما زهی خیال باطل .
بماند چه استرسها که به من و خواهرام که 4،12،15،18 ساله بودیم وارد نشد!!! قوز بالای قوز، سرتونو درد نیارم  توی اون سال های پر استرس چقدر همه مون بخصوص مامانم عذاب کشیدیم....
از بیاد اوردن اون صحنه ها که مدام باید مواظبش بودیم تا بلایی سر خودش یا ما نیاره.... هنوز عذاب میکشم .

کژدار مریض مراقبتش با مادرم بود و بهبودی نسبی حاصل شد الحمدلله  اما کمی مصرف تریاک داشت و این همیشه ما رو ازار میداد.  کم کم ما دخترها درس خوندیم و مدارج عالی رو تا حد امکان طی کردیم اونم با اون شرایط روحی سخت!!!
خودم که اون موقع  15 سالم بود سال اول دبیرستانو مردود شدم اما با پشت کار و تلاشم و کمک خواهر بزرگترم رشته ریاضی درسخوندم و رتبه عالی کسب کردم ودر رشته معماری بهترین دانشگاه تحصیل کردم .
مشکل اساسی ما با برادرم از 5 سال پیش شروع شد کم کم پای رفقا به خونه پدر و مادرم که طبقه بالاش محل سکونت برادرم بود باز شد اول با یه اشنا شروع شد که گفتیم عیبی نداره و تنهاست و بعد افراد دیگه .
پدر و مادرم ادمهای شریف و ابرومندی ان و براشون این مسئله گرون تموم شد هرچه نصیحت و تهدید کردن افاقه نکرد تا پلیس هم به ماجرا پی برد و به عنوان مکان فساد شبانه به منزلشون اومدن و همه رو بردن . برادر بزرگم پا پیش گذاشت و به همکاری خواهرم مادرمو راضی کردن .
برادرمو با قید وثیقه ازاد کردن و به دلیل حمل و نگهداری تریاک چند سال و حبس و چندین میلیون جریمه شد
مادرم حبس برادرمو خرید و بنا به اینکه پزشک قانونی  تایید کرده بود بیمار جنون ادواریست تونستن با 15 میلیون تومن حبس رو بخرن و ازادش کنن .
امسال مجدد به دام قانون افتاد و دستگیر شد براش 10 میلیون قرار صادر کردن اما مادرم هرگز راضی نشد از زندان درش بیاره هرچه التماس کردیم گفتیم اون بیماره وداروهای سنگین میخوره جاش تو زندان نیست حریف نشدیم که نشدیم .
مادرم ازینکه ابروش رفته وخونه شون چند بار توسط پلیس اگاهی زیر ورو شده بشدت ناراحت بود و هست.
برادر عزیزم  1 ماهه فوت شده و همه مونو داغدار کرده همه مون حس عذاب وجدان داریم تو رو خدا بگین با عذاب وجدان چه کنیم؟

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)