سلام

خانم متاهلی هستم که ۲۶ سال سن دارم. دوران مجردی بسیار اهل مطالعه بودم و با جدیت و اشتیاق تمام درس میخوندم و نمرات عالی کسب میکردم، اما محیط خانوادگی خوبی نداشتم، پدر و مادر عصبی و بسیار فضولی داشتیم و داریم، روزی نبود من و خواهر و برادرم که از من کوچکترند از دست این والدین  کتک نخوریم و فحش نشنویم، دلیلش هم پول بود، مثلا به بابام میگفتم پول بده برم‌خوراکی بخرم می اومد دنبالم منو میزد، خونه مون هم که از زندان ابوغریب چیزی کم نداشت . 

من و خواهر و برادرم مدام توی اتاق در بسته بودیم و مشغول درس،از ترس اینکه با عصبانیت های بی جا والدین مون رو برو نشیم. من و خواهرم هیچ وقت تنهایی اجازه نداشتیم جایی بریم و پول توجیبی مون از ماهی ده تومن بیشتر نشد. فامیل های والدین مون هم مثل خودشون عصبی بودند، اما من و خواهرم اخلاق مون خوبه و همه همسایه هامون میگفتند اصلا انگار از این قوم نیستید. تو سن بالا ازدواج کردم، بدون عروسی و با مهریه صد سکه، یک ساله رفتم خونه بخت.

شوهرم عیب ظاهری داره اما چون اهل نماز روزه بود خودم رو راضی کردم باهاش ازدواج کنم، دلیل ازدواجم هم فقط مستقل بودن از خانواده بود وگرنه هیچ نیاز جنسی نداشتم و ندارم. دلیلش هم واضحه به دلیل استرس و ترس هایی که همیشه از جانب والدینم بهم تحمیل میشد از لحاظ روانی پذیرای رابطه زناشویی نیستم اما با وجود مشکلات و درد ، شوهرم رو همیشه تمکین کردم .

از شوهرم براتون بگم که اصل قضیه است، گفتم‌ او مشکل ظاهری داره و مذهبی اما خوش اخلاق نیست، مدام به همه فحش میده حتی زیر دوش حمام‌ و توی دستشویی، اعصباش از همه خرد، دلیلش هم میگه چون از والدین محبت ندیده، میگه مامانش گفته مگه ما از والدین مون چه خیری دیدیم که به تو باید محبت می کردیم؟

خانواده شوهرم نماز و روزه میخونند اما ضد ولایت فقیه اند و حجاب مناسبی ندارند، بسیار افراد سخن چین و فحاشی هستند، اعصاب شون داغون ،مخصوصا خواهر شوهرم با اینکه نوزده سالشه اما عکس العملش همیشه عصبانیت و رگ پیشونیش میزنه بیرون، مثلا بهش میگم چقدر کفش داری میگه دارم که دارم به‌ خودم مربوطه، اینو با داد زدن میگه در صورتی که صورتش متورم و رگ پیشونیش زده بیرون، خلاصه جواب چکشی و تند به هر حرفی حتی محبت و حرف داره

شوهرم و خواهرشوهرم میگن اعصابمون خرده چون هم از والدین مون محبت ندیدیم هم با اینکه ثروتمند هستند بهشون کمک نمی کنند، شوهرم هر شب که از سرکار میاد سر سفره مدام به والدینش فحاشی و نفرین می کنه که چرا بهش کمکی نکردند با اینکه تک پسر و طبقه بالاشون خالی ندادند بره بالا بشینه.

منم که دیدم رفت و آمد با خانواده شوهر کلا جز اعصاب خردشدن چیزی نداره پیامک زدم به مادر شوهر که به دلیل تحقیرهاتون دوست ندارم بین مون رابطه ای باشه، اونم که زن شریه و توی محله شون معروف به دعوا، زنگ زد به پسرش و اعصاب پسرش رو خرد کرد، شوهرم که سر سفره شام سبزی پلو ماهی شب خونه بابام بودیم، یکدفعه از جا پرید و گفت دخترتون رو طلاق میدم و ماشین رو برداشت و یک ساعت مونده به سال تحویل رفت خونه. 

الان روز اول عیده، دیشب کلی کتک و فحش از مامان بابام خوردم، هیچ خیری تو زندگیم از هیچ کس ندیدم همه به روش خودشون منو نیش زدند، نمیدونم چی میشه و باید چکار کنم ؟

سال نو‌ مبارک


مرتبط:

با مادر شوهر حسود چه طور رفتار کنم؟

وقتی از حرف مادر شوهر ناراحت میشید چکار می کنید ؟

چطور رفتار کنم که مادر شوهرم تو زندگیم دخالت نکنه ؟

مادر شوهرم بین من و جاریم فرق میذاره

مادر شوهرهای شما به چی میگن احترام؟

چگونه با خانواده همسرم مخصوصا مادر شوهرم برخورد کنم

شما بگید من با این مادر شوهر چکار کنم ؟

چکار کنم که پدر و مادر شوهرم در زندگیم دخالت نکنن؟

مادر شوهرم توقعات بیجا از من داره

مادر شوهرم بر خلاف نظر ما بچه می خواد

زندگی با مادر شوهر در یک خانه باعث نمیشه حرمت ها از بین بره ؟

آموزش احترام گذاشتن به مادر شوهر

چطور محترمانه با مادر شوهر مخالفت کنیم ؟

چطور از سختی زندگی در خونه مادر شوهر نجات پیدا کنم ؟

مادر شوهر بنده به چشم هوو به من نگاه میکنه



برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زنان (۱۸۵ مطلب مشابه) روابط عروس و مادر شوهر (۴۴ مطلب مشابه) ارتباط با خانواده شوهر (۶۴ مطلب مشابه) درد دل های زنان (۲۱ مطلب مشابه)