دیگه امید و انگیزه ندارم، نزدیک سی سالمه و هیچ چی ندارم نه پول نه امید نه انگیزه برای ادامه ...
تا همین چند سال پیش بمب انرژی بودم و با اطمینان و انگیزه داشتم اهدافم رو دنبال میکردم بدون نگرانی و بدون هیچ حس بدی و واقعاً پر انرژی بودم، واقعاً زیاد، خیلی زیاد، همه میگفتند این همه انرژی و انگیزه از کجا میاد؟
ولی یک سالیه که دیگه حال ندارم، دیگه انگیزه ندارم، انقدر ضعیف شدم که حتی نمی تونم یه غذا درست کنم، از نظر فکری بهم ریختم و ورزشم رو هم کم کردم و انگار دیگه پنچر و کم انرژی شدم، یهو انگار صد سال پیر شدم و امیدی ندارم.
هیچ چشم انداز مثبتی نیست شرایط و گرونی هم بر این دامن زده، میگم هر چی کار کنم نهایتش خرج خودم رو به زور بخوام بدم، از الان یک سال کار کنم پس انداز کنم، سر سال تازه با پول کل پس اندازم دو تا دندونم رو می تونم فقط درست کنم، از تنهایی دارم دیوانه می شم و دیگه واقعاً خسته شدم، من نمونه خیلی از پسرهای ایرانم، نمی گم دختران حق ندارن، حق دارن، دختران فمینیست که کاری بهشون ندارم، اون ها باید خودشون هم کار و تلاش کنند و ...
ولی دختران عادی هم منو ناامید کردن، هر جا میرم خواستگاری میگن درآمدت کمه و ... میتونی خرج زندگی رو بدی، میگم دیگه کار میکنم ولی بخوایم دو تا چهار تایی دقیق حساب کتاب کنیم خب نمیدونم. واقعاً فکر میکنم دیگه هیچ پسری توانایی تنهایی کار کردن نداره، یعنی یک درآمد کافی نیست اصلاً.
واسه همین دختران خانه دار و سنتی هم بی خواستگار می مونن و شاغلها خواستگار دارن، ولی خب هنوز شاغل هم قبولم نکرده چون یه چند جا رفتم احساس کردم به خاطر شغلش منت میذاره و وظیفه خودش نمیدونه و به چشم لطف و منت می بینه، تمام غرور و شخصیتم خرد می شه این جوری بی خیال شدم.
خلاصه بگم که دلم درد میکنه، ناراحتم نمیدونم چه کنم، اصلاً دیگه هیچ کاری توی دنیا برام جالب نیست، چون هر کاری میخوام بکنم، میگم تا الان که چیز عالی نشدم تازه الان شروع کنم تا کی میخوام چی بشم.
بعد همیشه چون دوست داشتم مشهور و موفق بشم هیچ وقت یه زندگی معمولی برام کافی نبود ولی الان حتی معمولی هم نیستم، هر چی تلاش کردم نشد، خدا دیگه امشب این قدر دلم درد اومد نشستم گریه کردم، پسران هم احساس دارن، مهربونن، من که خیلی هستم، از طرفی هم دوست دارم نیازهای عاطفی و جنسیم با کسی که دوستش دارم رفع بشه، چون واقعاً توی این جامعه توی فشار قرار می گیره، آدم دیگه کار به رفتن توی اینترنت و ... نمیرسه.
کلاً سخته هم توی این سن هم شرایط هم تنهایی و مشکلاتش، لطفاً بهم کمک کنید چه کار کنم دوباره پر انرژی و سرزنده بشم؟
پیشنهاد:
ای کاش وقتی ۲۴ ساله بودم ازدواج میکردم
قبول کنیم که اکثر ما پسرها در شرایط فعلی توانایی ازدواج کردن رو دیگه نداریم
در حق من که بچه ی آخرم داره ظلم میشه
30 سالمه، چرا دخترها زنم نمیشن و قبولم نمیکنن؟
به نصیحت های والدین، جامعه و دوستان گوش نکنید، هر چه زودتر ازدواج کنید!
پدر دختر مورد علاقم اعتقاد داره نمی تونم خرج یه زندگی رو بدم
خسته شدم، هر جا میرم همه میگن چرا زن نمیگیری ؟
یه پسر 30 ساله چه چیزایی باید داشته باشه برای ازدواج؟
پسرهای 35 به بالا معمولا چه معیارهایی واسه ازدواج دارن؟
چرا خواستگارم تا 35 سالگی زن نگرفته؟
پسر 32 ساله ی صفر کیلومتر بی عرضه است ؟
پسر 31 ساله ای که بهترین گزینه ی ممکن رو برای ازدواج می خواد
دلم گرفته از اینکه هیچ چی نشدم
← ازدواج و مسائل درک نشدگان (۱۰۲ مطلب مشابه) ← ازدواج و مسائل پسران حدود ۳۰ سال (۴۲ مطلب مشابه)
- ۱۵۰۱ بازدید توسط ۱۱۳۶ نفر
- جمعه ۹ خرداد ۹۹ - ۲۲:۱۱