سلام
میخوام کتابچه ی شعرم رو آتیش بزنم... چند وقت پیش اولین پستم رو زدم و گفتم ۴ سال عاشق
یه نفر بودم و گفتم خوابش رو میبینم . حالا چند شب پیش خواب دیدم اومد بهمون پرتقال داد شیرینی پدر شدنش و پرتقال شیرین و متوسط ، و برخلاف خواب های قبلم دیگه از دستم ناراحت نیست و دیگه بهم خیره نمیشه . راستش من تو نوشته هام نگفتم یه دفترچه شعر واسش نوشتم .
شعرامو خیلی دوست دارم گاهی باورم نمیشه اینارو من نوشتم توی اون موقع ها ، حالا میخوام کتابچه مو آتیش بزنم . هنوزم گاهی یادم می افته اشکم سرازیر میشه .
خیلی از حرف اون دوستمو خوشحال شدم که نوشته بود این عشق رو خدا تو دلم میذاره تا ما در اون دوران دنبال دوست پسر و این چیزا نریم یا این که به خواستگارای نامناسب جواب مثبت ندیم . واقعا ممنونم ازش و ممنونم از همه تون
امروز یه جمله خوندم نوشته بود عشق آدمو شاعر میکنه راست بوده واقعا، من هنوزم یواشکی دوستش دارم گاهی...
مرتبط:
گوشه دنج میخانه نتوان برد، آن گنج امانت که در نزد تو باشد
نظر و عقیده شما درباره این شعر چیه؟
شعرسرایی علی جون خطاب به خانواده برتری ها
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود
عشقی که تو شعرهای سعدی و مولانا و شهریار میخونیم خیالیه؟
شعر خسته ام مثل ... از سیمین بهبهانی
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)
- ۱۴۸۶ بازدید توسط ۱۱۶۴ نفر
- شنبه ۲۳ دی ۹۶ - ۲۲:۰۶