سلام
پسرم و هجده سالمه ، پدرم فوت کرده و با داداشم و مادرم زندگی میکنم . مشکلم اینه که من به اصطلاح کنکور دارم ولی داداشم اعصاب واسم نذاشته . سر کوچیکترین مسئله با خودم یا مادرم بحث میکنه ، خودم به درک ولی خیلی رو اینکه با مادرم با داد حرف بزنه حساسم . یعنی آتیش میگیرم نمیتونم تحمل کنم و بحثی پیش میاد .
در ضمن داداشم سه سال از خودم بزرگتره یعنی بیست و یک سالشه ولی چون همش با چهار سال پنج سال بزرگتر از خودش گشته فکر میکنه خیلی ازم بزرگتره . جوری میشم که وقتی پا درسام نشستم با صدای دادش اعصابم خورد میشه تا میتونم مشت میکوبم تو دیوار تا یکم آروم شم چون واقعا بد دهنه و فکر میکنه عقل کل هست . سال کنکورم بدترین سال عمرم شده .
نمیدونم چی بهش بگم از این رفتاراش دست بر داره خدا شاهده همیشه احترامش رو داشتم ولی از یه جایی به بعد اصلا نمیشه تحملش کرد . بدیش اینجاست تو اجتماع و بیرون صدو هشتاد درجه رفتارش عوض میشه و خوش اخلاق میشه جوری که اصلا ردی از کسی که تو خونه بوده نیست . خودمم جدیدا نفس تنگی گرفتم به خاطر یکم مشکل اعصابی که داشتم .
با این وجود که داد میزنه مادرم باز سعی میکنه چیزی بهش نگه و من نمیدونم واسه اینکه مادرم دیگه صدای داد اینو نشنوه باید چیکار کنم ؟
بخدا موقع عید یا هر چی بشه خودم سعی میکنم هیچ چیزی نخرم اون بهترین چیزا رو بخره ولی آخر سر هم منت میزاره و دو قورتو نیمشم باقیه تازه سرکار هم نمیره مدرک الکی گرفته همش هم تو خونس و خیلیم تو فکر پوله و امید داره از آسمون واسش بباره نه با تلاش .
چه کاری از دستم بر میاد انجام بدم تا این عوض شه چون اصلا نمیشه باهاش حرف زد و نصیحت عمرا بپذیره . حتی اگر بخوام برم کتابخونه فکر اینکه داره داد میزنه سر مادرم یا بد حرف میزنه نمیذاره درس بخونم چون تنها داراییم تو این دنیا همین مادره .
چیکار کنم من؟ مهم ترین سال زندگی داره از دستم میره دو ماه دیگه هم بیشتر نمونده تا کنکور
پسرم و هجده سالمه ، پدرم فوت کرده و با داداشم و مادرم زندگی میکنم . مشکلم اینه که من به اصطلاح کنکور دارم ولی داداشم اعصاب واسم نذاشته . سر کوچیکترین مسئله با خودم یا مادرم بحث میکنه ، خودم به درک ولی خیلی رو اینکه با مادرم با داد حرف بزنه حساسم . یعنی آتیش میگیرم نمیتونم تحمل کنم و بحثی پیش میاد .
در ضمن داداشم سه سال از خودم بزرگتره یعنی بیست و یک سالشه ولی چون همش با چهار سال پنج سال بزرگتر از خودش گشته فکر میکنه خیلی ازم بزرگتره . جوری میشم که وقتی پا درسام نشستم با صدای دادش اعصابم خورد میشه تا میتونم مشت میکوبم تو دیوار تا یکم آروم شم چون واقعا بد دهنه و فکر میکنه عقل کل هست . سال کنکورم بدترین سال عمرم شده .
نمیدونم چی بهش بگم از این رفتاراش دست بر داره خدا شاهده همیشه احترامش رو داشتم ولی از یه جایی به بعد اصلا نمیشه تحملش کرد . بدیش اینجاست تو اجتماع و بیرون صدو هشتاد درجه رفتارش عوض میشه و خوش اخلاق میشه جوری که اصلا ردی از کسی که تو خونه بوده نیست . خودمم جدیدا نفس تنگی گرفتم به خاطر یکم مشکل اعصابی که داشتم .
با این وجود که داد میزنه مادرم باز سعی میکنه چیزی بهش نگه و من نمیدونم واسه اینکه مادرم دیگه صدای داد اینو نشنوه باید چیکار کنم ؟
بخدا موقع عید یا هر چی بشه خودم سعی میکنم هیچ چیزی نخرم اون بهترین چیزا رو بخره ولی آخر سر هم منت میزاره و دو قورتو نیمشم باقیه تازه سرکار هم نمیره مدرک الکی گرفته همش هم تو خونس و خیلیم تو فکر پوله و امید داره از آسمون واسش بباره نه با تلاش .
چه کاری از دستم بر میاد انجام بدم تا این عوض شه چون اصلا نمیشه باهاش حرف زد و نصیحت عمرا بپذیره . حتی اگر بخوام برم کتابخونه فکر اینکه داره داد میزنه سر مادرم یا بد حرف میزنه نمیذاره درس بخونم چون تنها داراییم تو این دنیا همین مادره .
چیکار کنم من؟ مهم ترین سال زندگی داره از دستم میره دو ماه دیگه هم بیشتر نمونده تا کنکور
مرتبط با قبول نشدن در کنکور:
دلم می خواد معجزه میشد و در جلسه کنکور حاضر نمیشدم
احساس میکنم نه تنها کنکور، بلکه کل زندگی ام رو باختم
به خاطر خیالبافی نتونستم حتی یک کلمه برای کنکور بخونم
یه روزی به پشت کنکوری ها امید میدادم اما ...
عدم موفقیت چندین باره در کنکور تجربی سرگردونم کرده
از استرس کنکور دارم سکته میکنم
یه دختر ۱۹ ساله پشت کنکوریم، نمیتونم خانواده م رو تحمل کنم
به خاطر کنکور سلامت روحم رو از دست دادم
اگه کنکور قبول نشم چیکار کنم؟!
میخوام دوباره کنکور بدم اما خانوادم میگن موفق نمیشی
ترس از کنکور! واقعا کنکور سخته؟
← مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) ← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)
- ۲۴۳۰ بازدید توسط ۱۹۴۰ نفر
- چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۶ - ۲۱:۰۰