سلام
بنده پسری بیست و چند ساله م که چندین سال صبر و تحمل کردم که شرایطم برای ازدواج مناسب بشه و برم خواستگاری دختر مورد علاقه م که از آشنایان دور و قدیمی هستند.
آدمی هم نبودم که بخوام اول بهش پیشنهاد دوستی بدم بعد بگم بهش علاقه دارم و ...، اشتباهم همین بود!!!
داستان از این قراره که ما خیر سرمون دل رو زدیم به دریا و به خانواده م گفتم که با خود دختر خانوم و خانواده شون صحبت کنن برای بنده.(این جریان مال خیلی قبلتر از کروناست)، اما در کمال ناباوری متوجه شدم که دختر خانوم اصلا نمیخوان که ما حتی خواستگاری بریم!
یعنی من اینقدر ارزش ندارم که بیام خواستگاری اگه جوابت منفی بود اون موقع بگی نه؟، (حتما نداشتم دیگه) حتی خانواده م هم شوکه شدن. تو خونه جوری باهام برخورد میکنن انگار من جنایتی کردم که اون حتی حاضر نشده یه ساعت بریم خونشون. شاید بگین چرا از خودش نمیپرسی. من شماره ای ازشون ندارم و دیگه برام مهم نیست دلیلش.
اون اتفاقی که نباید می افتاد افتاده، حالا من موندم و این سوال از خودم که یعنی اینقدر تحقیر شدی که فلانی حتی تو خونه شون هم راهت نداد؟، اشتباه من چی بوده تو این موضوع؟، افسردگی گرفتم به خدا
شکست عشقی در آقایان :
پسران بعد از چند وقت عشق خود را فراموش می کنند؟
پسری که خاطرخواهم بود رو نا امید کردم ، حالا پشیمون شدم
آقا پسرتون تشریف نمیارن برای خواستگاری مجدد
چطور میتونم بهش بفهمونم که از رد کردنش پشیمونم؟
چکار کنم که دوباره بیاد خواستگاریم ؟
فراموشی عشق اول برای آقایاون سخت تره یا خانم ها ؟
میخوام به برادر متاهلم کمک کنم عشق قدیمیش رو فراموش کنه
اگه ازدواج کنم می تونم عشق سابقم رو فراموش کنم ؟
شکست عشقی و تاثیرات آن بر زندگی آینده یک مرد
ای کاش دختر مورد علاقه م، عشقم رو میتونست درک کنه
← رد کردن خواستگار (۱۴۳ مطلب مشابه) ← خودسازی در پسران (۲۳۱ مطلب مشابه)
- ۶۴۲۵ بازدید توسط ۴۴۸۰ نفر
- يكشنبه ۱۷ فروردين ۹۹ - ۱۸:۰۱