اگه بعد از ازدواج بفهمم که زنم باکره نیست چکار کنم؟

سلام
اگه بعد از ازدواج بفهمم که زنم باکره نیس و باکرگی شو از دست داده و من بعد از ازدواج بفهمم آیا مهریه بهش تعلق میگیره؟ وظیفه من تو این شرایط چیه؟ چه کاری باید انجام بدم؟؟

ممکنه فرقی بین این باشه که اگه باکرگی شو بر اثر ضربه از دست داده و یا رابطه، میشه متوجه شد بر اثر چه چیزی از دست داده؟
خواهشا درجش کنید ممنونم

مرتبط با باکره نبودن خانم برای ازدواج:

پسر مورد علاقه م میگه باکره نبودنت برام نیست، بعدا پشیمون نمیشه ؟

آیا خواستگار باید از باکره نبودن دختر مطلع بشه ؟

رد کردن خواستگار به دلیل نداشتن پرده بکارت

چرا پسرها دنبال دختر باکره میگردن؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) قبل از ازدواج لازم است بدانید (۲۹۶ مطلب مشابه)

یک سال پیش یه شکست عشقی بدی خوردم

سلام
من یک سال پیش یه شکست عشقی بدی خوردم ولی .تقریبا از 6 ماه پیش عاشق یه دختر شدم ازش خواستگاریم کردم ولی بنا به مسائلی تا حالا نشده کاری کنم ( در واقع از ازدواج بیزارم ولی متاسفانه به جنس مخالف کشش بالایی دارم ) و تو این سن (22) از ازدواج میترسم موندم چکار کنم!

تقریبا همه چی جوره از نظر مالی هم کاملا ساپورت میشم.به نظر شما الان باید با این علاقه و این دختر چکار کنم؟

سوال دومم:دختری که من بش علاقمند شدم یه دوست صمیمی داره که با یه پزشکی دوست بود و مخ پسرو زد اونم نامزدش کرد. من چند بار از این دختر پرسیدم کسی تو زندگیت نیس اونم گفته نه چند تا حرفم پشت سرش زده بودن که با فلانیه تهشو که در اوردم دروغ بود.

ترس من از اون دوستشه چون دخترا خیلی راحت تحت تاثیر حرف بقیه قرار میگیرن و اینم خوابگاهیه خوابگاه دخترام که........
دوستان بنظرتون من به حرفاش اعتماد کنم؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

خیلی دوستش دارم ولی نه به عنوان زن آیندم

سلام
من امیر هستم 29 ساله، دو ساله عاشق یه دختر خانومی بودم و قصدم ازدواج بود همه جوره کنترلش کردم و مطمئنم نه با کسی دوست بوده و نه خطایی مرتکب شده تو اون دو سال هیچ ابراز علاقه نکردم .

بعد دو سال بهش پیشنهاد ازدواج دادم همسایه ماست اونم راضی بود و گفت که عاشق من بوده از شانس بد ما برادرش همون هفته تصادف کرد و فوت شد و به خانواده م قضیه خواستگاری رو نگفتم و تلفنی با هم در ارتباط بودیم کم کم بیرون قرار گذاشتیم یا با ماشینم دور میزدیم .

از نظر روحی بهم ریخته بود و به من وابسته بود چند بار گفتم بیام خواستگاری گفت بذار سال برادرم برسه که خانوادم نه نگن، خیلی با هم صمیمی شدیم و کم کم احساس جنسیم بهش شعله ور شد و اصلا نه نگفت درسته خجالت و حیا و .... تو چهره ش بود ولی نه نگفت و هفته ای ... پشت ... داشتیم .

و هر جا میگفتم جا جور میکردم میومد و میگفت رضایت تو مهم، یکسال برادرش یه ماه پیش بود و گفت کم کم با خانوادت صحبت کن ولی من دو دلم درسته خیلی دوستش دارم ولی نه به عنوان زن آیندم دست خودم نیست واسم تازگی نداره واسه خواستگاریش هیجان سابقو ندارم حتی چند سال دیگه هم بگذره .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) عواقب ازدواج بر پایه دوستی (۲۴ مطلب مشابه) مضرات دوستی با جنس مخالف (۴۶ مطلب مشابه)

وقتی میبینم که اشتباه برداشت کرده آتیش می گیرم

سلام، دارم عذاب می کشم خواهشا اگر کسی می تونه راهنماییم کنه.

من مغازه دار هستم 27 سالمه، زمستون 93 دختری وارد مغازم شد و بعد اینکه چند تا جنس بهش نشون دادم اون رفت. وقتی که رفت 2 _ 3 ساعت قفلش شده بودم همش بهش فکر می کردم .

خلاصه ی داستان اینکه عاشقش شده بودم. اما حس عجیبی بود که تا به حال تجربش نکرده بودم. من دخترای زیادی رو دیدم اما هیچ وقت اونطوری  نشده بودم . هر از گاهی از جلوی در رد می شد و منم نگاش می کردم و باز حس عجیب و غریبی بهم دست میداد.

خلاصه کنم دوستان هر وقت که می دیدمش ناخودآگاه بهش اخم می کردم چون حس عجیبی بهم می داد. 5_6 ماهی گذشت و تصمیم گرفتم که بهش بگم که عاشقش شدم اما نگو اون عاشقم شده بود و وقتی من بهش اخم می کردم حس می کرد که دارم براش کلاس می ذارم .

الانم ازم متنفر شده اصلا هم نمی خواد به حرفام گوش بده، حتی نامه براش نوشتم که بهش بدم اما اون ازم متنفر شده. دارم عذاب می کشم از اینکه اون بد متوجه شده، من از همون اول عاشقش شدم اما اون فکر می کنه که من براش کلاس می ذاشتم.

دارم آتیش می گیرم باید چیکار کنم، اصلا نمی خواد که به حرفم گوش بده.  خواهش می کنم یه راهی بهم بگید که نفرتش رو از بین ببرم.

از خانم ها خواهش می کنم کمک کنن. چندین بار هم بهش گفتم که بزار باهات صحبت کنم اما ازم متنفر شده.

نمی دونم همینطوری هی بهش بگم . احساس می کنم دارم خار می شم از طرفی هم وقتی میبینم که اشتباه برداشت کرده آتیش می گیرم

خواهشا کمکم کنید.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

ویژگی های خانواده ی همسر آینده خیلی برام مهمه

با سلام

من پسری 30 ساله هستم و شرایط تحصیلی و کاری مناسبی دارم. به نظرم خیلی خیلی خانواده ی دختر مهم هست و کسانی که معرفی میشن رو در مورد خانوادشون سوال میکنم و معمولا با ملاکهای خانوادگی مورد نظرم مغایر هستند.

با توجه به اینکه دوست دارم همسرم از خانواده ی تحصیل کرده و ... باشه، موارد کمی با مشخصات مورد نظرم به من معرفی میشن و طبیعتا  خیلی به ندرت خواستگاری میرم.

از طرفی همه بهم میگن سخت میگیری و کسی با این ملاکهای فردی و خانوادگی پیدا نمیشه.

آیا این سخت گیری در مورد خانواده درست هست؟ 

آیا این ملاکها باعث پشیمانی در آینده و پیدا نشدن مورد مناسب نمیشه؟

ممنون.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) ازدواج و مسائل درک نشدگان (۱۰۲ مطلب مشابه)

عاشق دختری شدم که هر روز سر چهار راه خونمون می بینمش

 سلام
من عاشق یه دختر محجوب شده ام ، مشخصات طرف :
محجوب، مغرور، زیبا، سر به زیر، این مشخصات ظاهری که من دیدم باطنی نمیدونم ...

البته منم مغرورم ولی میتونم غرورمو بشکونم . من عاشق  اون دختر شدم و نمیدونم چطور بگم ؟
حس خاصی بهش دارم احساس میکنم  مثل خودمه منم شخصیت خود را دوست دارم شدید.... من دختره رو هر روز صبح  سر چهار راه خونمون میبینم.. و اگه طرف اوکی رو به من بده و بهتر هم دیگر شناختیم و اگر فهمیدم همونی که میخوامش  قصد زندگی مشترک رو دارم.

لطفا کمک کنید تا به بهترین شکل با دختره رو به رو بشم . هر کی هر چی میدونه کمکم کنه تا جلو طرف کم نیارم . کمک کنید کمک
کسایی که هم دوست دارن کمکم کنم و دمشون گرم
سوالی دارن بپرسن من جواب میدم و ترو خدا جواب جوابم رو بدید ممنون

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

سوال در مورد تشخیص دختر متاهل از مجرد با حلقه

سلام

سوال من در مورد تشخیص دختر متاهل از مجرده..

آیا از روی حلقه و انگشتری که دخترها  تو دست چپشون میکنن.. میشه فهمید که مجرده یا متاهله ؟
آیا همه دخترهای متاهل تو دست چپشون حلقه و انگشتر میکنن؟ آیا همه دخترهای متاهل حلقه میندازن یا بعضی ها از انگشتر استفاده میکنن؟!

شاید سوالم ابتدایی باشه.  ولی در این مورد اطلاعاتم ضعیفه.. ممنون میشم اگه راهنماییم کنید .

بیشتر بخوانید ...

چرا بعضی از آقایون متاهل حلقه ازدواج شون رو دست نمیکنن؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

چطور از یک دختر محجبه خواستگاری کنم که احترامشان حفظ شود

سلام

بنده پسری 28 ساله و دانشجوی دکتری در تهران هستم. به یکی از دختران همکلاسی که 3 سال از من کوچکتر هستن علاقه مند شدم. در طی یکسال گذشته به نوعی تمایلم را به این خانم نشان دادم. ( البته به زبان نیاوردم ) ایشان خیلی با حجب و حیا هستن.

اواخر ترم دوم ( یعنی بهار ) یکی از دوستان مورد اعتمادم هم این خانم رو دیدند و انتخابم را تایید کردن ( خود خانم متوجه نشدن).

مشکل من اینجاست که چطور از ایشان خواستگاری کنم که احترامشان حفظ شود. این خانم شاغل و معلم هستن و همینطور چادری و مذهبی، از خانواده ای تحصیل کرده و البته از نظر ظاهری زیبا.

در حالی که من از نظر اعتقادات مذهبی و سطح درسی بسیار شبیه شان هستم و ظاهر و خانواده تقریبا خوبی دارم. اما مشکل اینجاست که از شغل رسمی مانند ایشان برخوردار نیستم و فعلا درآمد های پاره وقت و قراردادی دارم و حداقل سه سال تا پایان تحصیلاتم باقی مانده است. مشکل سربازی هم ندارم. 

البته اخیرا متوجه شدم ایشان هم به من بی علاقه نیست ولی متوجه نمیشم آیا یک احترام به همکلاسی هست یا جدا علاقه ای وجود دارد. ما هر دو ساکن شهرهایی غیر تهران و دور از هم هستیم.

در حالی که دوستان هم خوابگاهی را می بینم که وقتی به دختری علاقه مند شدن سریعا شماره تلفن و پارک و کافه و... اما من تصور نمی کنم بتوانم به این شکل اقدام کنم و تجربه مشابه هم ندارم.  دو سوال از شما دارم.

1. آیا با شرایطی که گفتم به نظر شما این خانم حاضر به ازدواج با من می شود؟

2. چون نگرانم ایشان ازدواج کنند میخواهم  پاییز به طریقی ازشون خواستگاری کنم. با توجه به شرایط من و این خانم چه شیوه ای را برای خواستگاری مناسب تر می دانین؟ که به نتیجه مثبت برسم. بدجوری دلم پیش این خانم گیر کرده.

لطفا آقایون من را راهنمایی  ویژه کنن و اگر خانم ها هم با توجه به شناختی که از هم جنسانشان دارن نظر بدهند ممنون میشم.

علیرضا

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

چطور این اوضاع آشوبم رو مدیریت کنم ؟

سلام

اوضاعم اشوبه.

لطفا تا اخرشو بخونید .

عاشق مجرد بودن بودم و همه متاهلا و اونایی که میگفتن عاشق شدم و شکست عشقی خوردم و از اینجور حرفا میزدن درک نمیکردم و فقط به رشته و شغل مورد علاقم فکر میکردم تا اینکه پس از ۱۵ سال انتظار و شوق به رشته مورد علاقم نرسیدم و خیلی افسرده شدم و مجبور شدم برم رشته ای که اصلا دوست ندارم رو بخونم .

داشت کم کم افسردگیم خوب میشد که ترم دوم دختری همکلاسیم شد و جالبه که از ۴ تا کلاس ۲ تاشو تو حذف و اضافه گرفتم اوایل سعی کردم بهش اعتنا نکنم اما نشد بعدش سعی کردم با این خیال که حتما بهم جواب نه میده و منو تحقیر میکنه بیخیالش بشم و باز هم نشد از شانسم یکی از کلاسا طوری بود که نمیشد دختر و پسر جدا بشینن و من و اون دختر اکثر وقتا کنار هم مینشستیم و علاقم بهش بیشتر شد .

اما تا اینجا باهاش حتی یک کلمه هم حرف نزده بودم تا اینکه یه روز سر یه مساله درسی سر صحبت رو باز کرد از اون به بعد یه کمی با هم حرف میزدیم سر مسایل درسی با هم صحبت میکردیم ولی کماکان من ازش خجالت میکشیدم خلاصه اون ترم تموم شد و ترم بعد هم با هم همکلاس نشدیم و حال من بد شد و وقتی دیدمش حالم بدتر هم شد اما با راهنمایی شما کمی اروم شدم و به امید رسیدن به اون دختر سعی به انجام هر کاری میکنم به تیپم بیشتر میرسم ( قبلا اصلا توجهی به ظاهرم نداشتم) دارم بدنم رو عضلانی میکنم ، کار فنی یاد میگیرم .

اما مشکل من اینه که میترسم بهم جواب نه بده . فکر میکنم اگه ازش خواستگاری نمیتونم حرف منو شوخی میگیره یا محترمانه میگه قصد ازدواج ندارم یا اینکه از دستم عصبانی میشه و جیغ میزنه که به نظر من هر سه تاش هیچ فرقی با هم نمیکنن .

حالا تازه جدای این ها همش نگران اینم که این ترم جدید با هم همکلاس نشیم اخه اون ترم پیش ، پیش نیاز یه سری درسا رو پاس کرد ولی من پاس نکردم اگه این ترم باهاش همکلاس نشم دیونه میشم ، واقعا من بدبختم هفته ای یکبار خوابشو میبینم به هیچ کس هم نمیتونم بگم چه دردی دارم همش میترسم جلوی چشمم کارت عروسیشو بیاره یا اصلا همین الان شوهر داشته باشه یا نه خودش قبول کنه خونوادش مخالف باشن .

اینارو که میگم دلیل داره اخه من تا حالا هر چی رو دوس داشتم از دست دادم همش میگم خدایا اگه من به رشته مورد علاقم میرسیدم هیچ وقت این دختر رو نمیدیدم و اوضاعم اینجوری نمیشد در ضمن بذارید شرایطم رو هم بگم من شیفته اخلاق و رفتار اون دختر شدم و تا حالا درست و حسابی بهش نگاه نکردم .

انقدر که وقتی با یه مانتو دیگه اومده بود دانشگاه اصلا نشناختمش همین چند روز پیش هم که امتحان داشتیم با کلی بدبختی جرات کردم بهش سلام کنم حالا بذارید شرایطم رو بگم سربازی نرفتم ۲۰ سالمه وضعمون خوبه ( انقدر که هم خونه مستقل دارم و هم بابام قراره برام مغازه بخره ) قدم ۱۶۸ رزمی کارم خوش قیافه نیستم عاشق خونواده ام رفیق باز افراطی نیستم شوخ طبعم اهل نماز و روزه ام حتی ماهیانه پولی رو به عنوان کمک به حساب بچه های بی سرپرست میریزم اهل قلیون و سیگار و مشروب و دختر بازی نیستم بچه لطفا راهنماییم کنید که چطور این اوضاع آشوبم رو مدیریت کنم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

ترس از ازدواج به خاطر جامعه امروزی

سلام
من پسری 27 ساله هستم که این ویژگی ها رو دارم به این دلیل میگم که بهتر راهنماییم کنین.
پاک موندم... اخلاقیات رو رعایت میکنم... با کوچکترین کار اشتباهی عذاب وجدان میگیرم... مهربونم... تا جایی که میتونم دستورات دین رو رعایت میکنم.
زندگی کردن تو این اجتماع برای من خیلی سخت شده... انواع خیانت ها رو میبینم تو مهمونی... تو خیابون... محل کار... تو دانشگاه... تو گوشی موبایل... مجرد... متاهل... بزرگ... کوچیک و ...
من دوست دارم ازدواج کنم تا به آرامش برسم ولی وقتی این چیز ها رو میبینم استرس تمام وجودم رو میگیره... وقتی خودم رو جای کسی که بهش خیانت شده میزارم حالم از تمام دنیا بهم میخوره...
بعضی وقت ها شده بزرگتر ها رو نصیحت میکنم اصلا این چه جامعه ای شده همه چی برعکسه... من که پاک موندم اگه دچار این مشکلات بشم که زندگیمو باختم پس چرا ازدواج کنم؟ تو همین وبلاگ هم از این سوالات مطرح شده طرف میگه ازدواج کردم هیچ مشکلی هم ندارم ولی هنوز تو فکر دوست پسرم هستم... یکی دیگه گفته شوهرم بهم خیانت کرده... آدم این چیز ها رو میشنوه دیگه امیدی براش نمیمونه.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

برای من که 23 ساله تو تبریزم، سکونت در تهران چه سختی هایی داره ؟

سلام

من یه دختر 23 سالم ،  1.5 سال پیش تو دوران نامزدی جدا شدم به علت اینکه فرهنگ خانواده ها و طرف بهمون نمیخورد بهتر دیدم تو همین دوران نامزدی که لطمه روحی و جسمی نخوردم جدا شم .

بعد از اون اتفاقات خواستگارای خیلی  زیادی داشتم ولی چون فعلا از ازدواج میترسیدم همشون رد کردم .

حالا تو این روزا فکر میکنم از این لحاظ ترسم بر طرف شده و دوباره میتونم به مردا اعتماد کنم . الان خواستگاری دارم که 32 سالشونه ، مجردن و تا حالا ازدواج نکردن  . مهندسی معماری خوندن و الان تو یه شرکت با درآمد 3.5 میلیون کار میکنن  و ماشین هم دارن .

ما هر دومون تبریزی هستیم ولی ایشون کارشون توی تهران و به مدت 1 سال ساکن تهران هستن و بعد از ازدواج هم به خاطر شغلشون در تهران ساکن میشیم. 

من یکی از اولویت هام برای ازدواج حق تحصیل و اشتغاله ، ایشون گفتن که مانعی نداره و هر چقدر میخواین درس بخونین و منم کمکتون میکنم .

تقریبا فکرهامون خیلی نزدیک به همه . مسئله ای که منو به شک میندازه اختلاف سنی 9 سال به نظرتون مناسبه یا زیاده ؟ و اینکه من میتونم در تهران دور از خانواده زندگی کنم یا نه ؟ 

برای من که 23 ساله تو تبریزم و ترک زبانم ، تهران چه سختی هایی داره ؟ ممنونم میشم منو راهنمایی کنید

نازلی

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺯﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻮﻫﺮﺵ

ﺳﻼﻡ

ﺑﺎ ﺳﻼﻡ .ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺭﻡ ،

ﺳﻮﺍﻝ ﺍﻭﻟﻢ : ﭘﺎﮎ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺑﺪﻭﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺑﺎﻻ ﺳﺮ ﺧﺎﻧﻮﻣﺶ ﻫﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺭﻭﺣﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﺵ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻩ ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺲ ﻣﺎﻟﮑﺘﯿﺸﻮ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻤﻪ ﺍﺭﺿﺎ ﻣﯿﮑﻨﻪ ؟

ﺳﻮﺍﻝ ﺩﻭﻡ : ﺁﯾﺎ ﺍﮔﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﺶ ﻧﺠﯿﺐ ﻭ ﭘﺎﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯼ ﺟﻨﺴﯽ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﻣﺶ ﻟﺬﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺸﺘﺎﻕ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻪ ؟؟

ﺳﻮﺍﻝ ﺳﻮﻡ : ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﻣﻬﻤﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺜﻼ ﺍﺯ ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﮐﯽ ﻭ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﻣﯿﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ؟؟؟

ﻟﻄﻔﺎ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺳﻮﺍﻻﻡ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺟﺪﺍﮔﺎﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﯾﺪ ﻣﻤﻨﻮﻥ

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

بخدا ازدواج کردن همه چی نیست

سلام

یه صحبت کلی
بخدا ازدواج کردن همه چی نیست
اینکه حتما باید ازدواج کنید به هر قیمتی چیز خوبی نیست
اینکه بعضی خانمهای مجرد میگن ما خانمهای متاهل و حامله می بینیم
غم توی دلمون جمع میشه واقعا حرف خوبی نیست
چرا این همه عقده؟؟
اگه دخترا اینقد دوست دارن پس چرا پسرا رو اینطوری میچزونن
زندگی مراحل مختلفی داره یکیش هم ازدواجه حالا حتما که نباید تمام زندگیش رو صرف این کنه که ازدواج کنه.
درس هست
ورزش هست
مسافرت هست
کار هست
بیماری هست
مشکلات هست
خیریه و کارهای خداپسندانه است
همش ازدواج ازدواج ازدواج
کاری به نسل جوان که چه عرض کنم بچه 17 ساله میگن من عاشقم سه ساله یه دختر 14 ساله رو میخوام.
بابا واقعا خجالت داره.
درسته سایت ازدواج و ...
ولی خدایی ازدواج 90 درصدش دست جوانان نیست.
دخترا همش منتظر خواستگارن
پسرا هم همش دنبال شغل مناسب هستند
خب این حلقه گمشده کجاست؟؟
کل حرفم اینه ازدواج دست خودتون نیست
باید با علاقه ازدواج کنید اونم به وقتش
و ازدواجی نکنید که فقط بخوایید بگن دختر فلانی ازدواج کرد
همسر بودن مقدمه میخواد اگه نباشه میشه شریک جنسی
الان چرا 70 درصد ازدواجها به طلاق منجر میشه
چون توی سن کم و با عقل نارس ازدواج میکنند
و همسر نیستن شریک جنسی هستند
بخاطر همین یا شوهراشون تو زرد از اب در میان
یا اصلا بعد چند وقت ازشون دل زده میشن و ..
نکنید این کارها رو
زندگیتون و جوانیتون اینقد هم مسخره نیست که اینطوری همش
اواره راهروهای دادگستری ها باشید.
کلی دوست داشتم این چیزا رو بگم فقط

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

پسری که نمی تونه دوست داشتنش رو ابراز کنه

سلام
سوال اصلی :
من از دختر خانوما یه سوال دارم، اگر شما بدونید یه پسری دوستون داره ولی هیچ کار نمیکنه چه فکری میکنید؟؟؟
من به دختری ابراز علاقه کردم و ایشون میدونن میخوامش ولی چون شرایط ازدواجو ندارم و هم اینکه جراتشو ندارم کاری نمیکنم تا بلکه به ایده آلم برسم!!

من به قسمت اعتقاد دارم یعنی اگر مال هم باشیم بهم میرسیم ولی ب اینم که سرنوشت هرکس دست خودشه هم معتقدم یعنی همه چیز میتونه بایک اشتباه خراب شه!!!

من هر روز استرسام زیاد میشه؟؟؟ نمیدونم راهی که درپیش گرفتم ( صبر کردن ) درسته یا بقولی بدترینه (ممکنه باعث کج فهمی بشه؟)؟ نمیتونم راه درستو پیداکنم؟ تا حالا با دختری کاری نداشتم و هیچی نمیدونم ازشون!!

برای انکه بتونم با آمادگی کامل حاضرشم خیلی تو این زمینه مطالعه داشتم ولی چیزی نفهمیدم  دوست داشتم ی خواهر داشتم کمکم میکرد ولی نشد!!موندم چکارکنم!؟
باتشکر eror !!!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

میترسم حس تنفرم زندگیمو خراب کنه

سلام
دوستان من یه مشکل خیلی پیچیده دارم که خیلی راجبش فکر کردم اما به نتیجه نرسیدم
یه دختر تو فامیل ما هست که دقیقا میشه دخترِ پسرعموی بابام
الان نزدیک دو ساله باهاش دوستم و هر روز هم به عشق و علاقه ما نسبت به هم داره بیشتر میشه خلاصه رابطه مطمئنم دو طرفه است و عشق تو رابطه ما خیلی خیلی زیاده
اون حرف از ازدواج میزنه و منم میخوام ولی یه مشکل دارم...
حالا مشکل من اینه که من اصلا از خانواده پدریم خوشم نمیاد و هیچوقت هم سمتشون نرفتم و دیگه هم نمیرم..در کل یه حس تنفر دارم ازشون که نمیدونم چرا اینجوریه ولی خب اونا این حسو نسبت به من ندارن
حالا بنظر شما من با این دختره ازدواج کنم یا نه؟؟
اخه من حتی با باباشم دعوام شده.. میترسم باهاش ازدواج کنم و اون حس تنفرم زندگیمو خراب کنه
البته اینم بگم طایفه بابام با من مشکلی ندارن فقط من با اونا مشکل دارم
بنظر ما چکار کنم؟ :(

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)