↓ موضوعات مرتبط ↓ :
تقویت روابط اجتماعی (۸۲ مطلب مشابه)
- ۴۴۵۵ بازدید توسط ۳۶۸۸ نفر
- يكشنبه ۱۶ خرداد ۰۰ - ۲۱:۳۷
سلام عزیزان دل خانواده برتری ، امیدوارم که حال تون خوب خوب باشه .
می خوام درباره یه حسی که از دوران طفولیت همراه من بوده و الآن هم همچنان دستش دور گردنمه و رهام نمی کنه ولی اخیرا یه مقدار با هم به تعارض برخوردیم بگم .
داستان از این قراره که من از بچگی نسبت به آدم ها حس خوبی داشتم . یعنی هیچ وقت باور نمی کردم که از طرف آدم ها ممکنه گزندی به من وارد بشه . تقریبا همه اطرافیان از بزرگ گرفته تا کوچک ، مرد گرفته تا زن، دختر و پسر، جایی در قلب من داشتند. از دیدن فامیل هامون گرچه شاید هیچ اشتراکی هم با هم نداشته باشیم ذوق می کردم. از معاشرت و حتی دیدن انسان های دیگه به هیجان می اومدم ، طوریکه دوستدار خاص مهمونی رفتن و میزبانی کردن بودم .
از فامیل ها گذشته، نسبت به غریبه ها هم چنین حسی داشتم. مثلا وقتی یه بیسکویت می خوردم ،اطرافم رو نگاه می کردم که ببینم کی هست تا بهش تعارف کنم، برامم فرقی نمی کرد که دختر باشه یا پسر ،جوجه باشه یا سن عصای حضرت موسی رو داشته باشه .
این حس ادامه داشت تا وقتی که دیدم ،چرا ،بعضی از آدم ها اتفاقا خیلی راحت بهم آسیب میزنن و اصلا براشون اهمیت نداره . اندکی گذشت و دیدم برداشت افراد عام در جامعه ،شاید سمت و سویی جدای از حس من داشته باشه .
سلام
امیدوارم همه تون آرامش داشته باشین ...
مطلقا همه ی ما تو زندگی مون با آدم هایی برخورد داشتیم که بعضی اوقات باعث ناراحتی و شکستن دل شون شدیم.
اون ها هم شاید آزمون بدشون اومده باشه شاید باخودش گفته باشه چقدر آدم بدییه، همه این ها درسته حقم دارن، ما ها بعضی اوقات آسمون دل مون ابری میشه و متأسفانه رو اخلاق مون تأثیر می ذاره.
عزیزان اگه بعضی اوقات کسی دل تون رو شکست یا حرف و رفتار تلخی باهاتون داشت. زود ازش توو ذهن تون یه هیولا نسازید، بلاخره آدم ها هر چقدر هم مهربون باشن اون ها هم حق دارن که بعضی اوقات زمستونی باشن بعضی اوقات بهاری یا پائیزی غمگین باشن.
درست مثل فصل ها که همیشه یه جور نیستند. متأسفانه ما ها وقتی یکی باهامون زیاد خوبه. ازش انتظار داریم که هیچ وقت خم به ابروش نیاد .این بی انصاف ترین حقیه که بخوایم به کسی بدیم. همه آدمن، فقط بعضی ها شون زیادی مهربونن و تحملشون بیشتره. کاش همه مون این رو درک می کردیم.
سلام وقت تون بخیر
من یه مشکلی دارم، می دونم ما آدم ها گاهی طرد میشیم، مورد تمسخر و تحقیر اطرافیان واقع میشیم. کسانی رو دوست داریم که ما رو دوست ندارند. من دوستی دارم که هر وقت مشکلی براش پیش میاد اولین نفر من اون جا هستم. براش وقت می ذارم بهش اهمیت میدم ولی کافیه من بگم حالم بده اون تا دو سه روز پیداش نمی شه. ازش هم بپرسی بهونه میاره. این فقط نمونه ای بود.
من نمی تونم از گذشه م دل بکنم. اون آدم ها رو با تمام و جودم دوست دارم دلم براشون تنگ میشه. دوست دارم بدونم حال شون چطوره. ولی در عوض این ها بر عکسه، جوابم رو دیر میدن یا وسط چت رها می کنن.
تنها راهی که می تونم جلو خودم رو بگیرم که سمت شون نرم، پاک کردن شماره هاشونه...، خسته م شده از بس دلتنگ شون شدم می خوام بهشون پیام بدم. بارها رو خودم کار کردم که به خودت احترام بذار تا چند وقت اثر می کنه ولی باز هم همونه.
به نظرتون باید چه کار کنم؟
با سلام
از عزیزان شاغل و یا با سابقه شغلی می خوام تجربیات شون رو در این پست بگین.
بگن که چطور در محیط کار روحیه خودمون رو حفظ کنیم وقتی مثلاً کارفرما یا مافوق و یا مدیرمون در یک سازمان که حالا هم عوض بشو نیست میاد به خاطر یک اشتباه کوچک، سر آدم غر میزنه یا سرزنش می کنه و یا تو جمع آدم رو مستقیم و عیر مستقیم ضایع می کنه؟! و با گفتنش هم چیزی حل نمی شه!
فشار روحی رو فقط به خاطر نیاز مالی و حقوقش مجبوریم تحمل کنیم، تو این اوضاع بیکاری پیدا کردن شغل این قدر سخت شده که مجبوریم به خاطر نیاز مالی همین شغل رو بچسبیم و شرایط سخت شغلی را از نظر روحی خصوصاً تحمل کنیم.
واقعاً چکار کنیم از نظر روحی مشکلات شغلی رو بی خیال شیم و خون سرد و آروم باشیم؟لپ کلام راه های پوست کلفت شدن و بی خیالی روحی و کاهش حساسیت را در محیط کار رو بگین.
ممنون
سلام به همه خانواده برتری ها
یک سوال از شما دارم، چطور صحبت کنم که قدرت گفتارم بره بالا؟
من قبلا ها خیلی بهتر بودم، راحت افراد رو قانع می کردم و تاثیر گذار بود کلامم ولی الآن احساس می کنم حرف هام کوچکترین اثری روی طرف مقابل نمی تونه بذاره!
کلی چیز تو اینترنت هست که زیاد به اصل نمی پردازن مثلا میگه آب بخورید!!!، از دوستان خواهشمندم از لحاظ تجربیات شون بیشتر کمکم کنند!
چیزی که خودشون ازش استفاده می کنند و واقعاً موفقه یا چیز هایی که در اطرافیان شون دیدن و احساس کردن این رمز جذابیت گفتاری فرد مقابله.
سلام
با آدم هایی که فکر می کنن خودشون بهتر و بیشتر از بقیه میفهمن و دیگران رو مسخره می کنن چطور باید برخورد کرد؟
پدر من دیپلم هست شغلش هم کارگری هست، از وقتی که یادم میاد همیشه با تمسخر نسبت به صحبت های منو برادرم واکنش نشون می داد بچه هم نیستیم هر دو دانشجو هستیم. علاقه ای نداریم به خاطر نحوه برخوردش باهاش هم کلام بشیم چون می دونم نهایتا مسخره می کنه و می خنده.
پدر من آدم بدون اعتماد به نفسی هست و می دونم منشا تمام این رفتاها این هست که مادرم زن تحصیل کرده و بسیار موفقی هست، اون بنده خدا هم حتی لحظه ای به روی پدرم نیاورده و همیشه به منو برادرم میگه که مبادا پدرمون رو ناراحت کنیم یا جلوی پدرم ازش خیلی تعریف می کنه، ولی پدر من به حدی بی اعتماد به نفس هست که در جمع نمی تونه مثل بقیه صحبت کنه.
اعتماد به نفس نداره حقش رو مطالبه کنه، مثلا از کسی طلب داشته باشه من یا برادرم یا مادرم باید بره بگیره خودش نمی ره، چندین بارهم دیگران سرش کلاه گذاشتن، با این حال همیشه معتقده آدم زرنگی هست، حتی یکسری افکار خیلی ساده داره مثلا فکر می کنه مورچه هایی که اطراف خوارکی ها جمع میشن از خود خوراکی ها به وجود میان یا چیزهایی که اگه بگم تعجب می کنید.
سلام
چرا بعضی از ما ایرانیها عادت داریم بیشتر کارهامون رو با مسئله ازدواج بسنجیم؟ مثلاً من تو کلاس دبیرستان عاشق طب سنتی بودم و همیشه مطالعه داشتم بعد دوستانم شروع کردن شوهر کنی شوهرت همیشه سالمه.
یا مثلاً من بداخلاق هستم و خیلی زبون دراز، باز هم شروع کردن کی می تونه باهات زندگی کنه. و من بشخصه بیماری روانی گاموفوبیا دارم یعنی از تعهد در ازدواج و... رو نمیپسندم و اهل ازدواج نیستم اگه ازدواج کنم طرف رو بدبخت میکنم واقعاً. باز هم یه عده پیدا میشن کی با تو ازدواج می کنه،
بیماریم میشه بگم از عمو و عمه هام به ارث بردم که سن شون بالای ۴۵ هست و مجردن مشکل مالی هم ندارن کلاً حوصله یک نفر در زندگی رو ندارن منم دقیقاً مثل اون ها هستم. دوستان مشکل دیگه ام خیلی زود رنج هستم و زود از کوره در میرم و سنم هم داره بالا میره و هر کی منو می بینه میپرسه ازدواج نکردی و...
به قرآن خسته شدم از حرف همسایه و فامیل و... خودم قصد دارم اگه ۳۰ سال شدم برم کنار همین عموی مجردم که در سوئد زندگی می کنه و از مردم اینجا راحت شم، چون لقب بد گرفتم، حالا متأسفانه باید یه مدتی ایران باشم و به خاطر حرفها بهم بریزم.
خیلی هامون در برخورد با دیگران، صرفاً از روی چهره شون قضاوت میکنیم که مثلاً فلانی آدم معصومیه، یا فلانی خیلی نجیبه، این قضاوتها فقط و فقط از روی ظاهر اون اشخاصه و نه رفتار یا چیزهای دیگه. مثلاً من خودم بارها شده که از روی چهره شون قضاوت کردم که فلانی خیلی آدم با حیا یا درستیه امّا عملاً خلافش ثابت شد.
سوالم اینه؛ چهرههای غلط انداز عموماً چه جوری هستند و چه جوری جلوی این قضاوت از روی چهره رو بگیریم؟
مرتبط:
اگه قضاوت کردن های مردم وجود نداشت ...
محتاط باشیم، در سرزنش و قضاوت کردن دیگران
چرا ندیده باید دیگران رو قضاوت کرد؟
منو به چوب جد و آبادم قضاوت کردن و گفتن خوب نیستی
سلام
من پسری ۲۲ ساله هستم.
آدمی هستم که وقتی آشنایی رو بیرون میبینم خیلی ساده از کنارش رد میشم ولی بعدش به خودم هزار چیز میگم که چرا من اینجوری ام! اون الآن چه فکری میکنه! و...، وقتی توی جمعی قرار دارم دعا میکنم از من نخوان حرف بزنم که می دونم به تته پته میافتم و تپش شدید قلبم هم اجازه درست ادا شدن جملات رو نمی ده.
دوران دانشجویی رو هم در نهایت اضطراب و تشویش گذروندم. جام همیشه گوشه کلاس بود و کتابی می خوندم. از جمله چیزهایی که خیلی بهم انرژی میده همین کتابه. اخیراً هم کتابی خوندم به نام ایهام. خیلی لذّت بخش بود. می دونم دنیای ما دنیای تعامل کردن با دیگرانه ولی اصلاً نمی تونم این شکلی باشم.
با خدا که حرف می زنم بهش میگم یعنی سرنوشتم رو چطوری رقم میزنی؟ آدم موفقی میشم؟ نمی شم؟ همیشه تنها می مونم یا نه؟ حکمت خلقت من و امثال من چیه؟ این سوال یه مدت ذهنم رو درگیر کرده. نظرتون رو لطفاً بگید می خونم حتماً.
سلام
می خوام طی یک سلسله بحث در مورد بهبود بازخورد گفتار، اعمال، رفتار و ظاهرمون در اجتماع صحبت کنیم. واقعیت اینه برخورد دیگران تا حد زیادی به نوع رفتار خودمون بستگی داره.
این همه آدم دیدیم که از بی خواستکاری نالیدن یا طرف گفته چرا هیچ دختری من رو نمی بینه. خب واقعیت اینه باید یه جذابیتی داشته باشیم دیگه. نمی شه تیپت مثل همه باشه، بیانت مثل همه، برخوردت مثل همه حالا این وسط پول هم نداشته باشی امّا توقع داشته باشی بین این همه دیده بشیم!!!
حالا جدای از این انتخاب شدن که اصلاً بحثم نیست تو خیلی زمینههای دیگه هم تاثیر داره، مثلاً مصاحبه شغلی، تو جمع دیده شدن، افزایش اعتماد به نفس و ...
شما تصور کنید دو تا آدم کاملاً مشابه اصلاً دوقلوی همسان دو تا مسیر متفاوت رو انجام بدن یکی به این جنبههای شخصیش اهمیت بده یعنی روی گفتارش کار کنه. بین حرف هاش ضرب المثل بکار ببره، متناسب با موضوع در کلامش شعر استفاده کنه، حرف هاش رو ارجاع بده به یه کتاب. خب این آدم چقدر می تونه جذاب باشه.
از اون طرف لباس متناسب هم بپوشه. به واسطه گفتار و پوشش تو جمعها دیده بشه احترام دریافت کنه و اعتماد به نفسش بیشتر بشه. همه این عوامل باعث میشه این فرد بتونه با دیگران راحت تر ارتباط برقرار کنه تا جایی که چشم باز می کنه می بینه چه موفقیتهای که بدست نیاورده و چه احساس رضایتی که از زندگی خودش نداره.
سلام
بی اعتماد بودن با بدبین بودن فرق داره، یک جامعه می تونه مردمان بی اعتماد امّا خوشبین داشته باشه، مثلاً شما به همسایه جدید تون بی اعتمادید و بهش کلید انباری تون رو نمیدید ولی دلیل نمی شه که توی جزئیترین موارد، نسبت به او ظن بد داشته باشید (مثلا اگه سرقتی از همون انباری انجام شد)، پس وقتی میگم بدبین، منظورم نداشتن اعتماد نیست.
اتفاقاً بی اعتمادی می تونه حتی خوب هم باشه، مثلاً من، در دانشگاه، به جز اون افرادی که دیگه خیلی با هم راحتن، به دفعات بالا دیدم، وقتی قصد سوال کردن (فقط سوال کردن) از دختری رو دارید، اون دختر یا جا می خوره یا میترسه یا گارد می گیره و یا با نهایت بی حوصلگی پاسخ سرسری میده، و اگه یک سوالت دو سوال بشه که دیگه هیچی ...، این رفتار رو به کرّات جاهای دیگه هم دیدم.
یک بار زنگ زدم به رستورانی، و منشی اون خانم بود، پرسیدم قیمه دارید؟، گفت بله، گفتم با گوشت گوساله ست یا گوسفندی (چون من از گوشت گوسفندی بدم میاد) گفت گوساله، بعد خواستم بپرسم با بادمجان هست یا سیب زمینی، و قصدم سفارش بود، گفت سریعتر سفارش بدید وقت نداریم!، تعجب کردم. این چه طرز برخورد با مشتری بود؟، ضمناً من همه جا شعائر ادب رو رعایت می کنم و تا حالا به کسی جسارتی نکردم.