برخلاف اینکه میگن هر چی سن بیشتر میشه برای ازدواج آدم سختگیرتر میشه من هر چی سنم میره بالاتر دارم به خودم و شخص مورد نظرم که قراره در آینده بیاد آسون گیر تر میشم. گاهی با خودم میگم سی سال از زندگیم رفت من یک پسر هستم.
و وقتی فکر میکنم به این چیزها که عروس باید فلان باشه داماد فلان باشه پسر سی ساله باید این داشته باشه اون داشته باشه دختر باید در فلان سن ازدواج کنه، عروسی باید فلان طور باشه طلا باید این جور باشه زندگی باید این شکلی باشه، و هزار باید و نباید و چیزهایی که دست و پاهای ما رو بستن و گند زدن به زندگی مون.
کلاً من دقت کردم هر چی آدم باید و نباید برای خودش در زندگی داشته باشه و به خودش سخت بگیره نمی تونه از شخص مقابل هم انتظاری غیر این داشته باشه، ولی یه جوره که منم انتظار نداشته باشم شخص مقابل خواهد داشت، کلاً می خوام بگم که یه واقعیتی رو باید بپذیریم و واقعیت اینه که زندگی خیلی سخت شده و با این گرونی ها واقعاً ازدواج کردن کار بسیار دشواریه.
من دست کم به عنوان یک پسر شما رو به خدا خودتون رو جای من بذارید به خودم میگم با چه رویی پاشم برم خواستگاری و انتظار جواب بله داشته باشم؟، مگر اینکه زنمم کار کنه درآمد داشته باشه ولی مشکل اینه که درآمد اونم برای خودش میدونن و باز یک پسر علاوه بر اینها باید توانایی تامین زندگی رو داشته باشه.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)