سلام
بنده پسری 34 ساله هستم، تحصیلاتم ارشد برق هست، چند سال پیش عاشق یکی از دخترهای فامیل خیلی نزدیک شدم، ایشون دکتر داروساز هستن، این خانم رو از زمانی که خردسال بود دوست داشتم نه برای ازدواج، بلکه مثل خواهر کوچیکم دوسش داشتم، همیشه فکر میکردم شبیه ترین آدم روی کره زمین به من، این دختره و همیشه از موفقیت هاش خوشحال میشدم و قلبا براش دعا میکردم.
از یه جایی به بعد نمیدونم چی شد چه جوری شد که این جوری عاشقش شدم، اما من علاقه م رو به ایشون ابراز نکردم و نگفتم که دوست دارم باهاش ازدواج کنم، خیلی با خودم کلنجار رفتم و بالاخره تصمیم گرفتم فراموشش کنم، خیلی سخت بود دلیلش این بود ایشون دکترای داروساز میخوندن و ده سال از من کوچکتر بود.
به نظرم افرادی که رشته های پزشکی میخونن بهتره با هم ازدواج کنن و سطح درآمدی باعث میشه سنخیت نداشته باشیم، حالا موضوع اینه که من از ۵ سال پیش این خانم رو دوست داشتم و سعی کردم علاقه م به ایشون از بین بره و تا حد زیادی موفق شدم، اما فکر میکنم ناخودآگاهم خیلی درگیره ایشونه و هر وقت ایشون رو دیدم باز احساس کردم تنها ایشون رو میتونم دوست داشته باشم و وقتی میخوام به ازدواج با کسی فکر کنم، این علاقه جلوم رو گرفته و نگذاشته تا بعد ۵ سال ازدواج کنم.
خدا رو شکر کسب و کار خودم رو دارم و مرتبط با رشته ام هست و درآمدم شاید ماهی ۸-۱۰ میلیون باشه، احساس میکنم ایشون هم بهم علاقه دارن البته پدر و مادرشون رو میدونم دوستم دارن و واقعا تا این سن از هر نظر سالم زندگی کردم و خدا رو شکر توی فامیل و آشنا نظرشون نسبت به من مثبته.
شانس ما هم عاشق کسی شدیم که کار رو سخت کرده و نمیدونم چیکار کنم و اینکه اختلاف سطح درآمدی میتونه مشکل ساز باشه یا نه؟، مشکل من، بله گرفتن نیست شاید بهم جواب مثبت بدن ولی آینده زندگی برام مهمه.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ازدواج و مسائل پسران حدود ۳۰ سال (۴۲ مطلب مشابه)