خانواده برتر

ما با همه فامیلامون ارتباط داشتیم

اصلا اینی که میگی رو درک نمیکردم تا انتخابات سال 88

زن دایم گفت هر کس به میرحسین رای نده دیگه حق نداره بیاد خونمون !!!!

مام نرفتیم بعد انتخاباتو اون حرفا یه بار مامانم رفت که درو روش باز نکرد

منم پسر داییمو تو خیابون ببینم نمیشناسم یا اونا اصلا بچه های منو ندیدن

یا زن عموم زبونش مثل نیش عقرب میمونه مامانم سعی کرد باهاش بسازه اما وقتی رفتن شمال

برا زندگی دیگه حتی برا عروسی دخترش دعوتمونم نکردن منم ببینمشون نمیشناسم

واسه منم پیش اومده !!!!

تابستون رفتیم یه امامزاده اونجا نشسته بودم یه دختره اومد نشست روبه روم من یک ربع اونا نگاه کردم اونم به من نگاه میکرد.هرچی فکر میکردم این چقدر قیافش آشناست باز عقلم به جایی قد نداد پاشدم رفتم دم در خروجی خالم را دیدم که داره از دور میاد.فهمیدم اون دختره،دختر خالم بوده ......واقعا که روزگار بدی شده.تا بخوای از دوران کودکی با همین دختر خالم خاطره دارم .خالم با کل فامیل بدون هیچ دلیل قانع کننده ای قطع رابطه کرد.

با بقیه فامیلمون رابطه خوبی داریم و تقریبا ماهی یکبار همدیگه را میبینیم.

البته یه دختر عمو دارم هیچ وقت تو مهمونی های خانوادگی شرکت نمیکنه.هر وقتم میریم خونشون حتی اگه چندساعتی خونشون باشیم از اتاقش بیرون نمیاد.و میگن دیشب تا دیروقت بیدار بوده الان خوابه!!!!

واسه جشن عقد و عروسی منم نیومد.بعد از یک سال و نیم رفتیم خونشون عید دیدنی تازه با شوهرم آشنا شد و بهم معرفیشون کردم.کلا از عالم به دوره.خدا به داد زندگی آیندش برسه.

به صبا

اگه جز سادات هستید که داشتن شجره نامه طبیعیه اما اگه نیستید خیلی جالبه که شجره نامه دارید. چون تا الان نشنیدم غیرسادات شجره نامه داشته باشه. شاید هم اجدادتون یکی از شاهان یا آدمهای خیلی معروف بوده باشن و واسه همین شجره نامه دارید. دلیل دیگه ایی به ذهنم نمیرسه!! در هر صورت جالبه. خیلیها هستن که اسم پدرپدربزرگشون رو هم نمیدونن.

اون کسی هم که شجره نامه مادرتون رو گرفته عجب آدمیه!! واسه شجره نامه دیگه نشنیده بودیم پول بخوان!!

به شباهنگ بله سیدیم برا همینم شجره نامه داریم

مامانم هم سیده که شجره نامه داره

(الان مردم از همه چیز برا پول دراوردن استفاده میکنن)

به صبا

خوش به سعادتتون. از هر دو طرف سید هستید. واسه ما هم دعا کنید. موفق باشید

ای بابا چرا نمیشه؟ من خاله هام و دایی هام را نمیشناسم. در کل خانواده مادریمو. باورت میشه؟ ولی حقیقته. یک ساعتم بیشتر با هم فاصله نداریم. اما من تو خیابون ببینمشون نمیشناسمشون متاسفانه.

همشم به دلیل یه سری اختلافات قدیمی. چند وقت پیش که با مادرم بخاطر مراسمی رفتیم اونجا، تو مراسم هیشکی رو نمیشناختم. چون مردونه زنونه جدا بود تقریبا تا آخرای مراسم هیشکی منو نشناخت. تازه وقتی مراسم تموم شد و فامیل نزدیک طرف هم اومدند مادرم منو به همه معرفی کرد. باور کن عین چی خجالت میکشیدم. یکی می گفت من دایی تم، چندتا خانم آبدار ماچم کردند که تازه بعد فهمیدم خاله هام هستند. دختر خاله ها، پسرخاله ها، شوهرخاله ها، زن دایی ها، بچه هاشون، و خلاصه وضعی شده بود. البته خیلی ها رو هم اصلا نتونستم ببینم. البته من واقعا برای خودم متاسفم ولی کاری هم نمیتونم بکنم. سرنوشت لعنتی منم این بوده.