خانواده برتر

البته مشخصه شما هم همچین اخلاق خوبی ندارید وگرنه اینطوری حرف نمیزدید...

اینجورادمابیماری اختلال شخصیت ازنوع خودشیفتگی دارن وبایدسریع درمان بشن

دوستان . من وقتی داداشم خواستگاری دخترخالم رفت مامانموبابام نمیخواستن برن. چون موافق نبودن. ولی داداشم بامن صحبت ودرد دل می کرد. وتنهاکسیکه توخانوادمون باهاش  همکاری کردمن بودم.الان ۱۵ سال ازازدواجشون گذشته. یکسال ازازدواجشون شددشمن من. گفت نیاخونمون. رفت ببابام گفت : من دروغ میگم میرم شهردانشگاهیمون میرم جاهایی دیگه وبابامومامانم چون ازین نوع ادماتاحالاندیده بودن حرفاشوباورمیکردن.شبش پیامک دادم برای چی رفتی ببابام این حرفاروزدی.  واقعاروت شد بگی اینارو؟دلیل داری؟سندداری عکس داری؟فرداشبش با داداشم ساعت ۷ صبح اومدن منوازخواب بیدارکردن شاکی بود چرا ساعت ۱۲ شب مسج دادی ؟ واقعاحرفاش شوکم کرده بود .بابای بیچارم ! ازکنارعروسمون بی اعتنا ردشدم برم سالن ورزشی. بی اعتنایی باعث شدیعقموبگیره وچندمتراونورترهولم بده . جالب بود داداشم میدونستم زنش میخوادچیکارکنه سرومروگنده بلندش کرده بود ۷صبح آورده بودش دعواخونمون.میتونست بگه ماشین خرابه نمیریم و...رفتارش باعث شدمامانم ۱۳ سال خونش نره .ولی اخلاقا گندش ؛زودرنجیش؛همه چیزو بخود گرفتنش؛ همه فامیل و خونش دعوت کنه فقط مانباشیم و...خلاصه باعث شدپناه ببرم به **** ****.چون مامانت بابام کلا شستشومغزی داده بود. ولی اونم ضربه سنگینی بهم زد.درسامم خیلی سنگین بودن وشروع کردم به خوردن قرصای افسردگی .۵سال پیش تومراسم فاتحه خونی بابام به زندایی که میخواست گونه ۲۰ کیلویی برنجاند خیرات کنه (به سفارش مامانم که گفته بود بگو)گفتم برنجاروبرا مراسم ۴۰ میخوایم .چیزای دیگه خیرات میکنیم.عروسمون دادزدگفت مهسامنظورش دامنه!حمله کردیم وبعدازون برادرم هم حمله کردودوتاشون سیاهوکبودم کردن. همه مهمونات وخواهرمو اون یکی برادرم باخانواده هاشون رفتن.زنگ زدم ۱۱۰ بیاد مامانم زدتوگوشم که چرازنگ زدی ۱۱۰ ؟یه دخترنانجیب مشکلاتشوباپلیس درمیان میزاره!! وشکایت کردم از دوتاشون .ولی ازونموقع چون عزادارم بودم تو شوکم و قسمت کنترل خشم مغزم آسیب دیده .رفتم برازندگی وکارتهران .چون مهندس برقمو کارمند نیروگاه برق بودم.انتقالی گرفتم تهران.ولی دوباره برگشتم اهواز .خیلی روحمومغزم خسته واسیب دیدست. بعدازان دعوا خانواده منو مقصردونستن چون شکایتشان کردم البته شکایته روپس گرفتم ولی بااین حال الان همه خواهربرادرام طردم کردن وعروسمون باهاشون رفتوامدداره ودرارتباطه .ای کاش امیدوارم به کارودرس نبودوغافل نمیشدم از خانوادم. مجردبودنم بی پناه بودنم واینکه فقط مامانم دارم اعصابم خراب کرده . کمکم میکنید؟خیلی مشاوره ام رفتم ولی قلبمو شکستن اثرنداره

سلام.

قدم اول: توکل بر خدا و خواندن نماز و دعا( این یکی خیلی مهم هست واقعا زندگیم رو زیر و رو کرد)

قدم دوم:خودسازی با مطالعه کتب روانشناسی

قدم سوم: هم زمان با پیش بردن قدم دوم،احترام و محبت و هدیه به مادرتون رو افزایش بدید.

قدم چهارم: یه مهمونی خانوادگی بگیرید و تمام خواهرها و برادرها و زن برادرهاتون رو دعوت کنید و خیلی گرم و صمیمی باهاشون صحبت کنید.

و......