سلام خدمت همه دوستان
بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب .
من دختری هستم که قرار به تازگی عقد کنم اوایل خواستگاری با همه چی منطقی برخورد کردم چون میدونستم زندگی رو با عواطف و احساسات نمیشه شروع کرد .
نامزدم از اقوام دورمون هستن به گفته خودشون چهار سال منو زیر سر داشته تا شرایطش خوب بشه و بیاد خواستگاریم . ما الان سه ماه هست نامزد هستیم در یک ماه اول نامزدیم بابام اجازه تلفنی صحبت کردن و شماره دادن و این حرفا رو ندادن و از اونجا که خودمم تا حالا به هیچ کسی نبودم و زندگی پاکی داشتم سخت بود با نامزدم تلفنی حرف بزنم بخاطر همین اصراری هم به شماره دادن نداشتم .
تا اینکه بابام گفت دوران نامزدی باید همدیگرو بشناسید و شماره منو داد به نامزدم تا بیشتر همو بشناسیم تا زمان عقد و من تو این مدت با خصوصیات اخلاقی و رفتاری ایشون کاملا آشنا شدم با وجود اختلاف سنی ۱۱ سال ما تو خیلی چیزها با هم تفاهم داریم و مهر ایشون رفته تو دلم گر چه اون عاشقه و خیلی ابراز احساسات میکنه .
یه پسر مهربون و با وجود سنش خودشو از هر چیزی پاک نگه داشته چون از اقوام دورمونم هست تو خانواده و اقوام زیاد تعریفش میکنن اینم بگم با اصرار من بود این خواستگاری سر گرفت .
نمیدونم چرا ولی خودم فکر میکردم از نظر روحی و عاطفی تحت فشارم باید یکی همدل و همراهم باشه که خدا این رو سر راهم قرار داد . گاهی وقتا فکر میکنم نامزد بنده انگار اینکه خودم باشم بخاطر برخی خصوصیات رفتاری مشترک .
خصوصیات خوبش مهربون دلسوز و خیلی خیلی احساساتی که یکم مشکل هست مرد آیندم احساساتی باشه ولی با همه خصوصیات خوب دیگش چندان مهم نیست و درک بالایی داره .
نامزدم پدرش به رحمت خدا رفتن و حتی از قبل پس انداز نداشته و پدر به عنوان پشتیبان یک پسر هست رو از دست دادن و بقول خودش همیشه رو پای خودش وایساده و این برای من قابل تحسین هست .
ما باید یه زندگی رو شروع کنیم از صفر و من حاضرم بخاطر تموم خوبیاش و ویژگی های دیگش که همیشه تو اولویت برای انتخاب همسر بوده باهاش ازدواج کنم گر چه من خودم تو خونواده ای بزرگ شدم که از نظر مالی مشکلی نداشتم چه فایده تو خانواده ای باشی پول باشه ولی مهر و محبت نباشه .
حالا از تمام اینا بگذریم من سر موضوعی بین دو راهی گیر کردم من از همه نظر نامزدم رو قبول دارم و حاضرم از صفر با هم شروع کنیم چون زندگی با سختی و تلاش شروع بشه قدرش رو بیشتر میدونیم .
ولی اینجا یه مشکلی هست که چون نامزدم پدرش رو از دست داده مادرش تو این چند سال همدمش بوده . اینم بگم مادر نامزدم خیلی منو دوست داره به گفته خودش همیشه خوب منو میخواد و من از این نظر مشکلی ندارم فقط نمیتونم با این موضوع کنار بیام اون به مادرش وابستس و نظرات مادرش خیلی براش مهمند و اینکه نامزدم یکسالی هست تو یه شرکت مشغول به کار شده مادرش میگه تو داری تو این شرکت جون میکنی شب و روز چه فایده بیا از شرکت بیرون و برای خودت مستقل شو و نامزدم خیلی تحت تاثیر قرار میگیره .
منی که حاضرم باهاش از صفر شروع کنم میخواد همون کارشم ول کنه بخاطر حرف مادرش اخه نامزدم نه سرمایه داره و نه پس انداز تازه برای خرید طلا و حلقه مجبور شد وام بگیره .
من خودم بهش گفتم راضی به این همه فشار نیستم تو پس فردا میفتی زیر قرض بهم میگه نه من نمیخوام برات کم بذارم حالا هم اگه کارش رو ول کنه چجوری میخواد مغازه باز کنه وقتی نه سرمایه داره نه چیزی .
باز میخواد وام بگیره بخدا موندم منم دوستش دارم بهش گفتم همه جوره تو زندگی باهاتم و حتی حاضرم خودمم برم سر کار تا پس اندازه کنیم و زندگی خوبی داشته باشیم تو هم یکم سختی تحمل کن ولی اون بشدت تحت تاثیر حرف مادرش قرار گرفته و این منو اذیت میکنه و دو دلم میکنه .
آخه زندگی با قرض و قوله چجوری میشه ؟ من حاضرم خیلی چیزا رو نادیده بگیرم ولی نامزد میگه نه من عاشق تو هستم و حاضرم همه جور تحت فشار قرار بگیرم خب از یه طرف کارش که ممکنه بعد عقد ول کنه و از یه طرفم وام هایی که میخواد بگیره منو میترسونه .
چند بار بهش گفتم عزیزم پس انداز کن پولاتو من حاضرم نون خشک بخورم ولی زندگی شیرین داشته باشم لااقل با پس انداز میتونه مستقل شه برای کارش ولی اون خیلی حرفاش رو از رو احساس میزنه .
اینم بگم من با هیچیش مشکلی ندارم و همیشه خودم منطقی برخورد کردم باهاش ولی الان بین دو راهی موندم دیگه نمیدونم چجوری قانعش کنم این تحت فشار قرار گرفتناش و ول کردن کارش تو شرکت چقد منو اذیت میکنه .
اینم بگم من ۱۷ سالمه اون ۳۰ سالشه تو رو خدا راهنمایی کنید چه جوری بهش بگم دیگه به چه زبونی بگم که زندگی که الان پس انداز نکنی چجوری میخوای مستقل شی ؟
خواهش اگه راهکار دارید راهنماییم کنید اگه نه لطفا شوخی و این حرفا و با طعنه راهنمایی نکنید من الان واقعا تو دو راهی گیر کردم چون انتخاب خودم بوده و نمیخوام همه جوره تا اخرش پاش وایسم و میخوام طوری بشه که همسرم رو هوا و از رو احساس حرفشو نگه و اینقد تحت تاثیر حرفای مادرش قرار نگیره آخه ما قرار زندگی کنیم نه مادرش ببخشید اگه طولانی شد منتظر راهنمایی هاتون هستم ..
یاعلی
غر زدن، سرزنش کردن و منت گذاشتن اثر مثبتی روی شوهر نداره
نکاتی برای شوهرداری - خانوم ها بخوانند
چطور شوهرم رو مجذوب خودم بکنم ؟
من نمیدونم چطور شوهرم رو مجذوب خودم کنم
چه کار کنم که برای شوهرم متنوع بشم ؟
چیکار کنم شوهرم بهم وابسته بشه ؟
مرتبط با تصمیم گیری:
در مواقع حساس زندگی مون چکار کنیم تصمیم اشتباه نگیریم؟
کسی که میتونه بهترین تصمیم رو بگیره خود آدمه
مشکلاتی دارم که نمی دونم چه تصمیمی باید بگیرم
تو سال جدیدی که داره میاد تصمیم به تغییر گرفتین؟
همه ش تو زندگی تصمیم اشتباه گرفتم
چکار کنم راحت حرفم رو بزنم و تصمیم بگیرم؟
من نمیدونم با عقلم تصمیم بگیرم یا با دلم؟
نمیدونم تصمیمی که گرفتم درست بوده یا نه؟
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ← مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه) ← آموزش تصمیم گیری (۹ مطلب مشابه)
- ۱۷۴۲ بازدید توسط ۱۴۳۹ نفر
- سه شنبه ۳ شهریور ۹۴ - ۲۲:۰۵