من چون خارج کشورم ( فرانسه ) نمی تونم زیاد ایران باشم و بروم مشاوره.

سلام  به همگی

من چند سالیه خارج کشور زندگی می کنم  و تقریبا سه ساله عقد و بعدش ازدواج کردم. خواستگاری من سنتی بود به این شکل که یکی از دوستان معرفی کرده بودند.

اهدافمو و کاراکترایی که دنبالش بودم را نوشته بودم و سعی کردم طبق اونها ازدواج کنم. بعد حدود ۱ ماه آشنایی عقد کردیم و بعد چند ماه ایشون اومدن پیش من و دوباره به ایران بازگشتند و با آمدن من در تابستون با هم ازدواج کردیم. 

در این مدت هم چند باری اروپا اومدن و در کل چیزی حدود یک سال ما با هم زندگی کردیم در سه خونه مختلف.  خانوادشون تحصیل کرده اند و خودشون  الان  دکتری رو خارج ایران می خوانند و محل تحصیلشون هم با من یکی نیست و حالا قراره من از سال دیگه بروم پیش ایشون که با هم باشیم و من چون زندگی ام برام مهم تر است تصمیم گرفتم بروم ایشون و دنبال شغل نباشم و از مزایای شغل هایی که می تونستم داشته باشم صرف نظر کردم .

 فرصتی بدهم که یه دوره ای را با هم زندگی کنیم . هر چند که احساس می کنم اگه مشکلات پیرو حل نشه فایده ای ندارد. ایشون زیاد مستقل نبوده٬‌ خوابگاه یا مسافرت تنهایی هم نرفته اند هیچ موقع . ایشون اخلاقشون خوبه٬ نماز می خونه٬ تحصیل کرده اند و لجباز هم نیستند و قانع اند.

مشکلات من موارد زیر که نمی دونم در نهایت باید چه تصمیمی بگیرم و می دونم که حرف های ایشون هم مهمه و اینها یک طرفه است.


۱. اجتماعی بودن: در بحبوحه آشنایی ایشون با من خیلی بیرون می آمد و کلی همیشه چندین ساعت صحبت می کردیم و حتی به خانه اقوام من رفتیم و نشان آنچنانی از کمرو بودن و یا حرفی نداشتن  نبود. الان تقریبا ما هیچ حرفی برای گفتن نداریم و من حتی می تونم با پدرشون و یا برادرشون ساعت ها حرف بزنم یا هر یک از دیگه دوستام. ولی ایشون بلد نیستند یا نشده اند که حرفی برای گفتن داشته باشند. حتی شده دوستم بیاد خونه ما و ایشون چیزی نمی گه و من وقتی از دوستم خواستم که چرا به همسرم توجه نکرده گفته اند به همسر شما یه سلام علیک می کنیم تمام٬ حرفی ندارند این را برای یه فکت گفتم.

۲. بحث آرایش. من دوست دارم خانمم لباس های زیبا بپوشند و برای من آرایش کنند. ولی ایشون نماز و اینها را بهانه می کنه و از زیرش در می رود و در نهایت به من گفتند آرایش کردن را دوست ندارند.

۳.  مدیریت. من دوست دارم همسرم مدیریت داشته باشه و کمی مستقل باشه. مثلا در زمینه مسافرت ها اگه من پنج بار یه مسافرت را منیج کردم ایشون یه بار یه مسافرت را برنامه ریزی کنه. یا وقتی میره ایران برنامه ریزی کنه خودش تنهایی به پدر و مادر من سر بزنه نه اینکه دو ماه اونجا باشه و بعد که من میروم با من سر بزنه. یا اینطور نباشه که من تل بزنم به ایشون بگویم به خانواده من تماس بگیره.  یا اگه در رابطه مشکلی باشه ایشون بتونه اگه یه بارش رو من جلو نرفتم یا گذاشتم بر عهده ایشون مدیریت کنه.

۴. مشکلات جنسی: من پوزیشن های مختلف و ناز و نوازش را دوست دارم ولی ایشون زیاد اهل پوزیشن های مختلف نیست. حتی به برداشت اشتباه مذهبی می گویند که این جوریا کاره حیوانات. هر چند که منظور حدیث مربوطه زمان انجام عمل برای بارداری است. حتی در خود قرآن هم داریم ؛انی شئتم؛ و حرف ایشون صحیح نیست.

۵. ایشون قبل عقد یه مقدار کیست داشتند و برای ازبین بردن کیست ها دکترشون بهشون گفته بود که ۲-۳ دوره ۹۰ روز قرص صدبارداری بخوره که عموم این قرصا هورمونیه. این را بعد عقد به من گفتند. بعد عقد ایشون یه بیمار شدند و وقتی هم اومدند اروپا مشخص شد دچار بیماری خود ایمنی بدنی هستند و در نهایت ما در دو سال اخیر اوضاع خوبی نداشتیم. من از بیماری و مریضی و دکتر رفتن هم بدم می آید ولی در حد ممکن ایشون را همراهی کردم ولی نه کامل.

چون واقعا توان رفتن به بیمارستان ها و دیدن بیماران را ندارم هرچند می دونم که این مشکل و کم لطفی از بنده است ول یدر اروپا همیشه با ایشون همراه بودم تقریبا و در ایران چون خانواده بودند کمتر. البته به جد اعتقاد دارم قرص های هورمونی بی تاثیر در این کار نبوده است. احتمال داره ما هیچ موقع نتونیم بچه دار هم بشویم.

۶. ما حدود ۱ ساله نزدیکی نداشته ایم و من از پاهای ایشون که به حالت رگه به رگه هست و از لاغر و چاق شدن زیاد عموما حاصل می شود خوشم نمیاد و برام سخته دیگه نزدیکی کردن و خوب من این را بعد از عقد دیدم و همیشه از این موضوع بدم می آمده است.   نمی دونم واقعا با وضعیتی که هست چطوری می تونم بر این مشکل غلبه کنم. بارها از ایشون خواسته ام به ورزش و یا فعالیت ورزشی بپردازند و ایشون هرگز توجهی نکرده اند. من خودم سعی می کنم روزی دوباره ورزش یا دو یا دوچرخه را در برنامه هایم داشته باشم.

۷. دهان ایشون خیلی مواقع بو می دهد و من خسته شده ام از بس به ایشون گوشزد کرده ام ولی کاری برای رفع و یا درست کردن این موضوع نکرده اند. برا ی همین من واقعا با اینکه دوستدارم ببوسمشون خیلی مواقع نمی تونم.

۸. ایشون بعضی مواقع حرفهایی می زنند که به شدت احساسات من را جریحه دار می کنند و من دچار افسردگی و سردی زیادی در روابط زندگی و دوست داشتن می شوم. مثلا می گویند بیماری دلیلش من هستم با اینکه خودشون اقرار کرده اند اینطور نیست و یا گفته اند از خونه من برو و چرا آمدی پیش من با اینکه ایشون بارها به خانه محل تحصیل من آمده ولی در تنهاترین وقتی که من به شهر محل اقامت ایشون رفتم ایشون به من گفتند از اتاق من برو.

۹. این قصه سر دراز دارد.

من همیشه سعی کردم برای مناسبت ها برای ایشون گل بخرم و یا هدیه ای هر چند ناچیز و ...کلا آدم احساساتی از یک جنبه و منطقی از جنبه دیگر هستم. در کل روزی نیست که ناراحت نباشم از اشتباهم در ازدواج ٬ چون نسبتا تا الان آدم موفقی بوده ام. با اینکه انتخاب خودم بوده ولی هیچ موقع هم دوستم را نمی بخشم از بس ما را تحت فشار قرار داد و به ما عجله داد که زودتر تصمیمون را بگیرم.

نظر شماها چیست؟ به نظرتون میشه و چگونه میشود این مشکلات را حل کرد؟  احتمالا متاهل هایی که دوران سردی را داشته اند و بعد خوب شده اند شاید بهتر بتوانند کمک کنند. خواهشمند است از دادن نظرات سطحی خودداری کنید و با تفکرات بیشتر نظر بگذارین .


مرتبط با تصمیم گیری:

در مواقع حساس زندگی مون چکار کنیم تصمیم اشتباه نگیریم؟

کسی که میتونه بهترین تصمیم رو بگیره خود آدمه

مشکلاتی دارم که نمی دونم چه تصمیمی باید بگیرم

تو سال جدیدی که داره میاد تصمیم به تغییر گرفتین؟

همه ش تو زندگی تصمیم اشتباه گرفتم

چکار کنم راحت حرفم رو بزنم و تصمیم بگیرم؟

من نمیدونم با عقلم تصمیم بگیرم یا با دلم؟

نمیدونم تصمیمی که گرفتم درست بوده یا نه؟

چکار کنم شوهرم احساسی تصمیم نگیره؟



برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه) آموزش تصمیم گیری (۹ مطلب مشابه)