سلام
می دونید چرا طلاق زیاد شده؟، یکی افزایش سن ازدواجه که حوصلهها کم می شه. یکی مشکلات اقتصادیه. یکی نداشتن آموزش جنسی و هزار دلیل دیگر هست. گول این رو نخورید که مشکل اصلی طلاق در ایران مسائل جنسیه، یعنی به معنی اینکه زن و مرد تفاهم ندارن در این زمینه و این باعث می شه از هم جدا بشن، نه این نیست.
مشکل اصلی مسائل جنسی هست ولی از یک بعد دیگه. من یه سوال دارم. اگه نیاز جنسی ما که نیاز عاطفی هم حتی بخش زیادیش به همون نیاز جنسی بر مگیرده نبود آیا واقعاً ازدواج میکردیم؟ اگر هیچکدام از محدودیتهای قانونی برای بارداری ناخواسته، حرف مردم، و این فرهنگ جامعه نبود باز هم ازدواج میکردیم؟، باور کنید نه. شاید درصد خیلی کمی شاید ده درصد ازدواج میکردن اون هم اون هایی که توانایی لاکچری بازی داشته باشن.
می خوام بگم مشکل ماها و خیلی از جوونا فقط همینه. و وقتی که میبینیم به خاطر فشار میریم با یکی ازدواج میکنیم و بعد من به عنوان یه پسر میبینیم دارم بی چاره می شم و ازدواجی که قرار بود برام آرامش بیاره، فقط خفت و خواری و بدبختی و فشار مالی و غرغر آورده، از زندگی ناامید می شم و میرم طلاق میگیرم، یا یه جوری عقده گشایی.
الان من هنوز اون آدمی که دوست دارم رو پیدا نکردم و شرایط ازدواج هم ندارم مثل خیلی جوونای دیگه. اما شاید منم بلاخره تسلیم بشم یک سال دیگه برم ازدواج بکنم هم اون دختر هم من دیگه به خاطر بالا رفتن سن و ... ازدواج کنیم و وقتی چند روز با هم بودیم و چند ماه یا یک سال ازدواج تازه میبینیم این مسائل عادی می شه تازه عقل مون به کار می افته، تازه میفهمیم که شکاف در افکار و باورها و رویاها و همپا بودن وجود داره و تازه من پسر میفهمم چه بلایی سرم اومده.
به خاطر حقوق نخ نمای خروج از کشور و حضانت و ... این همه فشار و درد و رنج باید تحمل کنم، در صورتی که من حتی تا حالا خوزستان هم نرفتم! با اینکه مرد بودم و محدودیتی هم برام وجود نداشته، بگذریم دو طرفه میگم دختر هم همینه اگه اجبارها نبود ازدواج نمی کرد.
یک هدف دیگر ازدواج تشکیل خانواده و بچه دار شدنه. اما باور میکنید تا همین چند سال پیش خیلی ذوق و شوق داشتم برای این کار. ولی الان نه تنها بچه برام شیرین نیست بلکه از بچه بدم میاد و اصلاً اعصاب و حوصله بچه ندارم من فقط یک همدم می خوام که بتونم نیازهای عاطفی و جنسیم باهاش رفع بشه حوصله بچه ندارم.
من اگه چند سال پیش ازدواج میکردم یکی از شروط ازدواج برام این بود که بچه زیاد داشته باشیم ولی الان زنم بگه بچه دار نشیم میگم چه بهتر و بعضی دختران امروز هم که خودشون از مادر شدن فراری هستن و با مغزهای فمینیستی فقط فکر گشت و گذار و فرار از مسئولیت هستن و همون طوری که خودم بی مادر بزرگ شدم و درد و رنج هاش رو کشیدم حالم از مادرانی که مادر خوبی نیستن بهم می خوره.
یه دلیل دیگر اینه که من دوست داشتم پدر جوون تر باشم، الان تا ازدواج کنم تا بچه بیاریم نه می شه بچه زیاد داشت با این مشکلات اقتصادی نه پدر جوونی می شم.
خلاصه این طور بگم که من به خاطر زندگی در این کشور احساس میکنم بدبختترین آدم روی کره ی زمین هستم.
اما اینجا باید تمام جوونی و زندگیم رو از دست بدم و سر پیری و از سر مجبوری برم با یکی ازدواج بکنم، الان هم که توی سن خوبی هستم هنوز ولی چون موقعیت ندارم بعید می دونم تا ده سال دیگه بتونم ازدواج بکنم.
مرتبط با طلاق :
شوهرم بعد از 3 سال جدایی بدون طلاق ، اظهار پشیمونی می کنه
به قاضی چی بگم که زودتر طلاق بگیرم ؟
چطور در آخرین مرحله طلاق دوباره به زندگی برگردم؟
بعد از طلاق توافقی امیدی برای برگشت دوباره وجود داره ؟
بعد از طلاق ، گوشه گیر و خیالاتی شدم
آیا زندگی بعد از طلاق از زندگی الان من سخت تر است؟
می ترسم بعد از طلاق هیچ وقت نتونم ازدواج خوبی داشته باشم
وابستگی شوهرم به من ، بعد از طلاق ادامه خواهد داشت ؟
من بعد از طلاق باید امیدی به ازدواج داشته باشم ؟
کاش نمی شد به این راحتی طلاق گرفت
چرا امروزه تا تقی به توقی میخوره مرد و زن از هم طلاق میگیرن؟
طلاق والدینم تا کی باید باعث تحقیر و سرشکستگی من بشه ؟
بعد از طلاق چی به سر شوهرم میاد ؟
بعد از طلاق همه منو گذاشتن کنار
فکر میکنم چون طلاق گرفتم دیگه نمیتونم خوشبخت باشم
سوال از رجوع کرده ها و یا کسانی که قبل از طلاق آشتی کردند
طلاق میخوام بگیرم ولی نمیدونم تصمیمم درسته؟
پرده حرمت ها بین مون دریده شده، برای طلاق اقدام کنم؟
← مسائل طلاق (۸۸ مطلب مشابه)
- ۱۹۶۶ بازدید توسط ۱۳۵۷ نفر
- سه شنبه ۲۰ خرداد ۹۹ - ۱۹:۳۱