با سلام
دختری هستم 32 ساله و فوق لیسانس که سه سال پیش با پسری همسن خودم و لیسانس ازدواج کردم. الان در عقد به سر می برم اما متاسفانه در دوران عقد رابطه جنسی کامل داشته ایم. همسرم از فامیل های دور بود و آشنایی ما از طریق معرفی خانواده ها بود.
بعد از روز خواستگاری خانواده ها شماره تلفنهایمان را رد و بلد کردند و ما مدتی برای آشنایی بیشتر با هم در تماس بودیم و در این مدت وابستگی بین ما ایجاد شد که نتوانستیم رابطه را تمام کنیم و به عقد هم درآمدیم. همسرم آن زمان یک بار به من گفت که با کسی ارتباط دارد اما من باورم نشد و البته خودش هم بعدش گفت بخاطر ترس از مخارج ازدواج به من دروغ گفته و کسی در زندگی اش نیست و ...
اما من دختر پاکی بودم که با هیچ کس رابطه نداشتم از خانواده ای مذهبی و متدین و همه چیز را روراست و عین حقیقت به همسرم گفتم . اما همسرم از من پنهان کاری کرد که به گفته خودش دلیل پنهان کاری اش این بوده که نخواسته من از زندگی ام سرد و نا امید شوم و متوجه شوم که انتخاب اشتباهی کرده ام.
همسرم از خانواده ای بی نماز و با اعتقادات مذهبی بسیار ضعیف بوده به طوری که اصلا اهل نماز و روزه نیستند و به حجاب و ... اعتقادی ندارند. ( دلیل بیان این حرفها گفتن تفاوت هاست نه چیز دیگر ) .
بعد از سه سال عقد و کمک هایی که از نظر مادی به همسرم کردم ( چون فکر میکردم مشکل ایشان مشکل مالی است ) پس از سردی های بی شماری که از همسرم دیدم به زندگی ام شک کردم و هر چه از شوهرم میپرسیدم مشکلت چیه چی شده ؟ چی رو داری از من پنهون میکنی اما چیزی نمیگفت و بهانه های متعدد میاورد تا اینکه دو سال بعد عقد متوجه شدم که داستانی که قبل عقد برایم تعریف کرد درست بوده و هنوز هم با خانمی در ارتباط است.
در طول این سه سال سه خانم را در زندگی شوهرم کشف کرده ام که به گفته خودش با دو تا از آنها ارتباط جنسی داشته . و سر این آخری بدلیل اینکه گوشی اش را چک کرده بودم عصبانی شد و مرا با سیم برق زد که من در یک روز برفی آواره خیابان شدم و از ایشان شکایت کردم و 5 میلیون دیه درآمد اما بعد رضایت دادم چون نمیخواستم پای آن زن شوهردار به دادگاه باز شود.
دست آخر با شوهرم تصمیم به طلاق توافقی گرفتیم و من مقداری از مهرم را بخشیدم و الان دنبال کارهای مشاوره و ... هستیم تا طلاق بگیریم. اما شوهرم در این مدت ابراز پشیمانی میکند و میگوید طلاق نگیر جبران میکنم حتی گریه میکند و میگوید پشیمان است اما من دیگر دلم به این زندگی صاف نیست.
حالا راهنمایی ام کنید آیا بعد از طلاق خیلی سخت تر از این زندگی است که الان دارم ؟! خانم هایی که طلاق گرفته اند آیا بعدا حسرت همین زندگی را خواهم خورد؟! و آیا اگر بر خلاف میلم به این زندگی برگردم از کجا معلوم که در خانه آن مرد امنیت جانی داشته باشم؟! چون بنا به گفته خانواده همسرم چنین کتک کاری هایی را قبلا با اعضای خانواده اش هم داشته .
چون الان در عقد بودم و مرا این طور کبود کرد که نصف بدنم کبود شده از کجا معلوم فردا که با هم زیر یک سقف برویم با من رفتار بدتر از این نداشته باشد ؟ فقط سوالم از کاربرانی که تجربه دارند این است که آیا زندگی بعد از طلاق از زندگی الان من هم سخت تر است؟
مرتبط با طلاق :
بعد از 3 سال جدایی بدون طلاق ، اظهار پشیمونی می کنه
به قاضی چی بگم که زودتر طلاق بگیرم ؟
چطور تو آخرین مرحله طلاق دوباره به زندگی برگردم؟
بعد از طلاق توافقی امیدی برای برگشت دوباره وجود داره ؟
بعد از طلاق ، گوشه گیر و خیالاتی شدم
می ترسم بعد از طلاق هیچ وقت نتونم ازدواج خوبی داشته باشم
وابستگی شوهرم به من ، بعد از طلاق ادامه خواهد داشت ؟
من بعد از طلاق باید امیدی به ازدواج داشته باشم ؟
کاش نمی شد به این راحتی طلاق گرفت
چرا امروزه تا تقی به توقی میخوره مرد و زن از هم طلاق میگیرن؟
طلاق والدینم تا کی باید باعث تحقیر و سرشکستگی من بشه ؟
بعد از طلاق چی به سر شوهرم میاد ؟
بعد از طلاق همه منو گذاشتن کنار
فکر میکنم چون طلاق گرفتم دیگه نمیتونم خوشبخت باشم
سوال از رجوع کرده ها و یا کسانی که قبل از طلاق آشتی کردند
← مسائل طلاق (۸۸ مطلب مشابه)
- ۷۷۰۰ بازدید توسط ۵۹۴۷ نفر
- پنجشنبه ۲۸ بهمن ۹۵ - ۲۱:۱۰