خانواده برتر

بی محلی بهترین راه حله

تماساش رو بی پاسخ بذار

پیاماش رو نخونده حذف کن

سلام مریم خانم

چه دوست جالبی!

ایشون درس و کار که نمیکنه؟!

اگه جواب نه هست که خب مشخصه آدمیه که مشغله‌ای برای مشغول نگه داشتن فکر و ذهنش نداره

احتمالاً از یک طرف حوصله‌اش هم سر میره به همین جهت میاد و مزاحم شما میشه

"حد و مرزی هم گویا نمی‌شناسه"

از این به بعد وقتی زنگ زد اگه دیدید زیادی داره حرف میزنه بهش بگو باید برم و منتظر جوابش نباش تلفن رو قطع کن

وقتی هم خواست بیاد خونه‌تون به مادرت بسپار که بد رفتار کنه طوری که اون خانم متوجه بشه که از بودنش تو خونه راضی نیستن!

وقتی گفتید دوستان و خواهرانش ولش کردند یکم دلم براش سوخت اما خب مقصر خودش هست و باید مسئولیت پیامد رفتارش رو خودش به دوش بکشه

و نه دیگران!

کاش می‌تونست به یه کار و یا درسی مشغول بشه تا کمتر وقت آزاد برای ول چرخی می‌داشت!

ما از این اعجوبه ها تو زندگیمون زیاد بود. یه روز مستقیم با پرخاش و عصبانیت و داد و بیداد بیرونشون کردیم دیگه جرات ندارن بیان. برای آدمای پررو فقط اینجوری جواب میده.

واقعا تو ٣٥ سالگى توانایى نه گفتن به روابط دوستى سمى رو ندارى شما؟ خونه عوض کنى به خاطر مسئله به این کوچیکى؟ رک برگرد بگو ببخشید دوستم تو ادم خوبى هستى ولى این ارتباط افراطى ما داره به کارم صدمه میزنه، من رفت و امد دوست به خونه رو نمیپسندم، من ادم درونگرایى هستم دوست ندارم چند بار در هفته برم بیرون، ببخشید ولى این رابطه ى ما داره منو اذیت میکنه خوشحال میشم چند هفته یه بار از هم خبر بگیریم ولى ارتباط این شکلى رو نمیپسندم دیگ! چشم تو چشم و حضورى تاثیرش بیشتره ولى از اونجا که احتمالا سوپر خجالتى و مظلوم هستى بهش تکست بده اینا رو

ما ک استقبال میکنیم هرکی میخاد بیاد خونمون

اخه خودمونم از تنهایی دلگیریم

بنظرم دوست خوبه حداقل  یکی باشه باهاش حرف بزنی

گناه داره دلش نشکن و با راهی به جز دل شکستن از دستش خلاص بشو

مهمترین چیز خودتون و زندگی تون هستید. خیلی خیلی محکم جوری که واقعا داره به زندگی تون آسیب میرسه باهاش برخورد کنید. بگید حق نداره زنگ بزنه و شما مایل به ارتباط باهاش نیستید. توی خونه راهش ندید. اومد در خونتون بگید نمیتونید در رو باز کنید. مرگ یکبار و شیون هم یکبار
تازه خوبه دوست صمیمی نیست 
توی زندگی نباید با کسی تعارف داشت. مخصوصا وقتی یکی تا این حد نفهمه 

عجب سریشی.خدا به دادت برسه.  به نظرم اون خودش میدونه که تو اذیت میشی ولی به روش نمیاره چون تنهاست و بیکاره و دنبال جایی میگرده که سرگرم شه...  پس تو هم سرگرمش نکن وقتی میخواد بیاد خونت یه بهانه جور کن بگو خونه نیستی ... زنگ زد ج نده انقدر بی محلی کن که دیگه ازت سرد شه..

بنظرم اول بهتره خیلی جدی باهاش صحبت کنی... و اشکال کارشو بهش بگی... که چرا خواهراش یا دوستای قبلیش باهاش چنین رفتاری داشتن...بهش پیشنهاد بدی فلان کلاس رو بره و خودشو مشغول کنه... بچه هاش چند ساله هستن؟؟ مدرسه و این چیزا ندارن؟؟؟ واقعا خیلی تعجب اوره با دوتا بچه ادم انقد بیکار باشه... بنظر من در اولین قدم ک توجیحش کنین مخصوصا نا محسوس که لجبازی نکنه تازه... اول بهش پیشنهاد کلاس و اینجور جاها رو بدید... بعدا اشکال کارشو بگید و اگر با هیچ کدوم اوضاع تغییر نکرد خیلی خیلی جدی باهاش رفتار کنین..... واقعا منکه برام ی چنین دوستی فاجعه هست.

بنظرم مشکل روابطش با دیگران رو جدی بگید شاید متوجه بشه که با دیگران چطور رفتار کنه بعضی دوستان گفتن باپرخاش هم شده این رابطه نده بنظرم این حرف آخره، بنظرم ما در قبال تک تک افراد جامعه به نحوی مسؤل هستیم اگه بتونید آگاهش کنید که میتونه با دیگران و خانوادش دوست باشه و از یه دوستی پایدار و لذت بخش برای دو طرف لذت ببره تا اینکه با زیاده روی در دوستی با یک نفر، خودش رو از چشم بندازه

ایشون هم یک انسان و بنده خداست ترجیحا طوری رفتار کنیم که مسیر زندگیش اصلاح بشه و بنظرم راجع به نوع رفتارش میشه ساعتها باهاش صحبت کرد تا واقعا اصلاح بشه و نهایتا هفته ایی یکبار تماس بگیره و شاید ماهی یکبار در حد نیم ساعت همدیگه رو ببینید و اگه اینو بتونه با افراد دیگه داشته باشه به اندازی کافی وقتش پر میشه و در ضمن اگه بتونید علاقمندش به کاری کنید مثلا آموزش و یا ورزش شاید خوب باشه

شاید گفتن ایراد طرف و دادن راهکار مقداری سخت باشه ولی می ارزه که بنده خدایی شاید مقداری درست بشه و خودتون در همین راستا روابطتون رو باهاش کم کنید راهکارهای دیگه ناراحتی داشت این راهکار هم داره اما شاید نتیجه اش بهتر باشه 

سلام این قضیه ربطی به بیکاری نداره؛ ایشون کمبود محبت دارن؛ بنظرم بعد از اینکه باهاشون صحبت کردین و چیزایی که دوستان گفتن و بهش گفتین؛ پیشنهاد بدین حتما به یه مشاور مراجعه کنن؛ هم برای ارتباط اجتماعی و هم کمبود محبت؛ اما محترمانه.

منم دو ماه پیش دوست صمیمیه خودم که راهنمایی و دبیرستان باهم بودیم رو بعد از چندین سال تو یه مراسمی دیدم چقدم از دیدنش خوشحال شدم کلی باهم حرف زدیم و دردودل کردیم شماره همدیگه رو هم از هم گرفتیم و تو واتساپ به هم پیام دادیم ولی متاسفانه چون ۱۷ ساله همو ندیدیم دیگه صحبت زیادی باهم نداریم به هم بگیم برا همین ارتباطمون در حد همون چند پیام اول بود و دوباره تموم شد با اینکه خیلی باهم صمیمی و دوستای خوبی بودیم.

حالا شما هم بنظرم بسیار محترمانه باهاش حرف بزن که علاقه ای به این رفتو امد و دوستی با ایشون نداری میدونم ناراحت میشه ولی چاره ای نیست

کسی که 35 سال نفهمه بقیه عمرشم نمیفهمه

تماساشو جواب نده به هیچ وجه

اومد در خونه زنگم زد درو وا نکنین

اینطوری نه بهش توهین کردی هم به اون چیزی که خواستی رسیدی

احتمالا ازاین ادمای دلسوزی که تماساتو جواب میدی 

من وقتی بخوام یه کسی رو بذارم کنار اگه خودشو بکشه پرپر کنه زنگ بزنه پیغام بذاره التماس کنه بازم دلم به رحم نمیاد جواب بدم انقدر اینکارو میکنه تا خسته بشه و تماساشو کم کنه و بعدم قطع کنه

منم دوستایی داشتم عوض اینکه میبینمشون حالم خوب بشه بدتر میشد عصبیم میکردن از سادگیم سو استفاده میکردن دست کج بودن هر چی میخواستن تحقیر میکردن با اینکه خودشون خیلی ادمای سطح پایینی بودن و من اگه میخواستم دلشونو بکنم با یه کلمه میتونستم کمرشونو خم کنم ولی بازم دلم نمی اومد چیزی بگم

هی خواهر سر درد دل ما هم وا کردی

برو همین کاری که گفتمو بکن

اگه قبلا کسی چنین چیزی برام تعریف میکرد فکرمیکردم طرف داره اغراق میکنه ، تا اینکه سر خودمم اومده ...تنها چیزی که از دستم براومده اینه ارتباطمو خیلی خیلی باهاش کم کردم هنوزم موفق نشدم اونطور که باید 

خیلی حوصله توضیح ندارم وگرنه کااامل برات تعریف میکردم رفتاراشو ....فقط اومدم اینو نوشتم که بگم تک تک جملاتتو با تمااام وجودم درک میکنم 

خودمم مستاصلم از این قضیه و نمیدونم چه رفتاری درسته که راهنماییت کنم 

به منوچ خان 

😂😂😂یه سوال اون دخترخانم چندسالشه؟!شما چندسالتونه؟!؟ 

خب شاید چشمش گرفته بنده خدا😂😂😂😂

سلام

نمیشه همه اینا رو بهش بگید؟

بگین که ممکنه دلیل قطع ارتباط ادم ها باهات یه همچین موضوعی باشه و برای همین منم زیاد با زیاد تماس گرفتن هات راحت نیستم؟

به منوچ خان 

والا اولش فکر کردم دختر بچه هفت هشت ساله اس!! ولی گفتین متولد هفتاد و چهار دیگه یه دختر دم بخت حساب میشه 😄😄

احتمالا چشمش شمارو گرفته اینطور رفتار میکنه🥴🥴🥴بلد نیست چیکار کنه

وگرنه کارش خیلی غیر متعارفه !!!

نمیدونم چی بگم 😂😂😂😂

تنها که هستین اصلا درو باز نکنید!!

اگر دختر خوبیه و شماهم بدتون نیومده خب چه اشکالی داره  برای ازدواج در نظر بگیرید 

اگر خوشتون نیومده ایندفعه که اومد خونتون شما از خونه بزن بیرون یکاری کن فکر کنه نامزد داری  ولی هروقت اومد خونه نمون .تو اتاق خوابم نمون بزن بیرون!!!

شمارتونو عوض کنید

شمارشو به بلک لیست اضافه کنید

بلاکش کنید

کلی راه هست

ببینید اگه اجازه بدید یه نفر دیگه بیاد همش مشکلاتشو به شما بگه شما مریض میشین از اینهمه انرژی منفی

ماها که مشاور نیستیم

غم و غصه هیچ کسو گوش ندین

خیلی راحت شمارتو عوض کن

ببین اینکه ادم حالش بایه دوستی خوب باشه شب وروزش روباهاش سرکنه خیلی فرق داره 

من حتی بعضی ازدوستام شباهم میموندن خونمون براساس شناختی که خانوادشون داشتن

تاصبح میشستیم میگفتیم میخندیدیم

...

اماایشون اصلادوست نبوده

امااینکه شما بازبون بی زبونی به این ادم مستقیم فهموندی که عزیزمن

من باهات حال نمیکنم

ولی بازم به این رفتاراش ادامه میده

فقط یه معنی میده 

اونم اینکه ایشون چتره

پس رودروایسی روبذارکنار

 بذاریه تجربه مشابه خودموازاین ادمای رومخ بگم خوب میشناسم اینجورادمارو

منم یه همکلاسی قدیمی داشتم، دوستم نبوداصلا شخصیتامون زمین تااسمون فرق داشت نمیشناختمش فقط یه باراومدیه جمله گفت دلم سوخت گفت من تنهام(مامان باباش طلاخ بودن به قول نی نی محشل) 

ولی معمولا بچه هادورتو جمع میشن شایدچون درست خوبه!

منم اصلاعصابم بهم ریخت دلم سوخت بدجورازاون به بعد حسابی سعی میکردم هواشو داشته باشم

درسشم افتضاح یه عالمه براش وقت میذاشتم رفع اشکال میکردم قبل امتحان 

مثلایهویی دودیقه قبل امتحان میومد میگفت کل گرافو توضیح بده

مبحثی که من خودم توهفته چندین جزوه nصفحه ای براش وقت میذاشتم بازم برام چالشی بود

خلاصه قبل امتحان میشستم وسط حیات عین بدبختا براش رفع اشکال میکردم ذهن خودم واسه امتحان  حسابی بهم میریخت فقط برای اینکه یه درصداون حس تنهایی یابی محلی نکنه به خاطراینکه شرایط خانوادگیش خاص بود

اخرشم چون سرجلسه تقلب میخواست ونمیرسوندم(چون سری قبلش به خاطر تقلبی که بهش رسونده بودم برگه خودمو گرفته بودن،امتحانی که میتونستم نمره کامل بگیرم صفربرام ردشد!)

طلبکاربود

خلاصه گاهی میومدخونمون بهش ساعت ها توضیح میدادم،روزقبل از امتحانی که ترجیح میدادم تنهاباشم واسه جمع بندی ونظم ذهنی خودم ،شاید توشرایط عادی ترجیح میدادم شبای امتحان به رفع اشکال قسمتایی که خودم اشکال دارم بپردازم ولی به خاطراون ،قسمتایی که خودم اشکال داشتم ول میکردم و قسمتایی که اون اشکال داشت ومسلط نبود توضیح میدادم

حالابماند که مامان من چقدر زحمت میکشید براش غذادرست میکرد میوه وخوراکی میاورد،ولی یه بارکه مامانم وارد اتاق شد برامون شربت بیاره اون همون جوری حالت لم داده ونیمه درازکش خودشوکه اغلب وقتی من براش توضیح میدادم ،همونطوری بود، باگستاخی تمام باورود مامانم همون حالتو حفظ کرد

من سرم پایین بود داشتم یه مثال حل میکردم حواسم نبودمامانم صدام کرد یه دفعه سرموگرفتم بالادیدم اون همونجوری لم داده باگوشیش ورمیره مامان من باسینی شربت وایستاده منتظر،بازم اگه مامانم صدام نمیکرد پرینازجان ،متوجه نمیشدم! 

 من خودم بلندشدم شربت و ازدست مامانم گرفتم ماچش کردم گفتم دست دردنکنه مامان سری بعدشمازحمت نکش نیار صدامون کن خودمون میاییم

ازدرون

اما خیلی ازاین بی احترامی اون دختره بهم ریختم(من رومامان بابام حساسم شدید)

یعنی یه جورایی عصبی شدم سیمام پیچید

چون دوستای ماهم که میومدن توشرایط مشابه خودشون پامیشدن یه عالمه ازمامانم تشکرمیکردن یاخودم که میرفتم خونه همون دوستام ماماناشون اینطوری برامون خوراکی اینامیاوردن به پاشون بلندمیشدم ازدستشون چای اینارومیگرفتم

امااین دختره نفهم خیلی بدجورعصابموبهم ریخت

مثلا مامانم سوپ شیرو زرشک پلو سالاد درست میکردبراش یهو وسط غذابه جای تشکر ازمامانم میگفت من شیر دوست ندارم (یعنی چراتوسوپ شیر ریختید) بعدش تااخر سوپو میخورد

یه باراینطوری گفت منم به شوخی گفتم خیلم خوشمزست زیاد حرف نزن بخور زود باید بریم نصف بیشترجزوه مونده

خیلی رومخ بود این گوشه ای ازرفتاراش بودشبای قبل از امتحان من استرس داشتم زود توضیح بدم پاشه بره خودم به درد خودم برسم قسمتای خودموبخونم ،مثلایهوزنگ میزد به پسرعموش طولانی باهاش حرف میزدبلندبلندمیخندید

ازیه طرفم مامانم  شبیه علامت سوال بهم میفهموند که این چرا اینطوریه این کاراچیه میکنه

تاجایی که یه بارکه بریده بودم بهش گفتم دیگه از سری بعدنه تنهاخونه ما نیا بلکه اصلاهیچ رقمه رومن حساب نکن

میدونی درنهایت بهم چی گفت؟

گفت تویه ادمی که فک میکنی اسمون شکاف خورده تو افتادی وسط زمین که بامن اینطوری حرف میزنی؟

بعدازاون همه محبتی که بهش کرده بودم

یعنی لعنت فرستادم به خودم ،پشت دستموداغ کردم که دیگه هیچوقت واسه هیچ ادم چتر ونمک نشناسی دلم نسوزه وتعارف نداشته باشم

شماهم حواستوجمع کن،راحت بی رودروایسی دمشوببر 

ودیگه بهش محل نذاراصن

تعارف روبذارکنار لطفادربرخورد بااینجورآدما

با سلام

شرمنده ولی من کلی خندیدم،

عجب ادمیه😅😅😅

سلام این آدم افسردگی داره شاید  راهنما ییش کن .  بگو  وقتت رو الکی هدر نده برو یه کلاس آموزشی  ثبت نام کن یا بچه هاشو ببره کلاس  آموزشی . بعد  دیگه  راهش نده بگو از کارهایم عقب میمونم وقتی میایی  

این فرد احتمالا خیلی تنها هست. چی بگم.

یاد دختر همسایه افتادم تو کلاه قرمزی 

ما ازین اشناها نداریم 

ولی بشین رک و پوست کنده بهش بگو که وجودش مخل زندگیت شده و جلوی کارو زندگیتو گرفته 

فهمید چه بهتر نفهمید یکم خشن تر

راستی 

خیلی بدت اومد ازش بهش بگو میخوام رابطمو باهات قطع کنم 

آب که از سر گذشت... 

چه جالب! اینکه فکر میکنم اینطور ادما جذب یه ادمای خاصی میشن.. نمیدونم دقیقا چطور ادمایی ولی من خداروشکر دوروبرم ندارم از اینا اما خواهرم زیاد داشته خخخ

شاید چون خواهرم مهربونه و یه جوریه که خیلی همدردی میکنه و خیلی خوب گوش میده...

یجور وابستگی مرَضیه بنظرم... یه دفه بشین باهاش صحبت کن راجع به این موضوع... چیزی که دوستان توی نظرات کامل گفتن... حداقل شاید مشکلش رفع بشه...

بنظرم کمبود محبت داره و شوهرشم اصلا باهاش صحبت نمیکنه که اروم بشه بخاطر همین به شما پناه اورده بنابراین وقتی غیر مستقیم جواب نمیده مستقیم باهاش صحبت کنید و دلیل دوری بقیه رو بگید بهش. بگید شما هم کار داری و نمیتونی دائم بهش برسی بجای اینکه وقتشو با یه ادم پر کنه میتونه با چندتا ادم پر کنه. اینکه شما تنهاش بذاری شاید مشکل شمارو حل کنه اما مشکل اون رو نه. میره سراغ یکی دیگه و باز دوباره تنها میشه اونقد تنها که خودشم مستاصل میشه. قشنگ براش باز کنید موضوع رو و دلیل دوری بقیه رو توضیح بدین از شرایط کاری خودتون و ... مطمئن نیستم این فرد در نهایت خوب بشه یا نه اما دیگه دینی به گردن شما نمیمونه. مثلا شما میتونی بگی من ماهی یه بار میتونم بیام باهات بیرون اما بیشتر نه. تو محیط کار هم اصلا جوابشو ندین دیگه اونجا شوخی نیست به خودتون هم لطمه وارد میشه. تو محیط کار اصلا جواب ندین اما خارج تایم اداری نصیحتش کنید.

ادم واقعا میمونه از طرفی نمیتونه تمایلات خودش رو زیر پا بذاره و اسایشش رو بهم بریزه و از طرفی نسبت به گرفتاری دیگران بی تفاوت باشه

شرایطی بسیار شبیه به شما داشتم شرحش طولانی میشه ولی مورد خیلی شبیه شما بود فقط شوهر و بچه نداشت که اوضاع را وخیم تر کرده بود چون بسیار عقده شوهر داشت و بیشتر رو مخ بود آخرین شاهکارش  امسال عید بود که بی اجازه اومد و  من به خاطر این  سرزده آمدنش مجبور شدم از جایی برگردم خونه و چند برنامه کنسل شد و با قهر خانه را ترک کردم و چند روزی که خونمون بود مادرم ازش پذیرایی کرد مجبور شدم با تهدید از شرش خلاص شوم گفتم شماره تلفنت را به اسم مزاحم به مخابرات میدم دوست پسر هات را به برادرت هایت و مادرت میگم کلی حرفهای از قبیل تو مزاحمی تو دوست نیستی و از این چیزا برایش در تلگرام نوشتم بالاخره قهر کرد شرش کم شد هر کاری کرده بودم که محترمانه تمام بشه نشد که نشد آخرش به بدی و زشتی ختم شد چون اصلا احترام سرش نمی شد سنش چهل و دوسال ولی عقلش در حد کودک نابالغ بود اینقدر شعور نداشت که من گفته بودم عید خونه نیستم نیا اومده بود پشت در و پیام داد تو توی خانه هستی و از قصد در را باز نمی کنی !!!!!مادرم را فرستادم خانه و خودم نرفتم و دو روز بعد که می خواست بره پیام داد خوب رویت را کم کردم!!!به مامانم گفته بود خوشم میاد فاطی حرصش دربیاد!!!ببینید من با چه موجودی طرف بودم تازه این یکی از کارهاش بود چندین سال من رفتارهای بدش را تحمل کرده بودم و افسوس می خورم چقدر وقتم رابرایش هدر دادم خودتون را زود از شر آدم سمی خلاص کنید

سلام منوچ خان شاید دل دختره پیشت گیره مراقب باش وقتی میاد یعدفه نپره زیر پتو .اگه واقعا بهش علاقه مندی برو خواستگاریش اگه هم نه یجوری روشو کم کنه چون اگه همینجوری ادامه بده برات شر میشه.

منم یه دوستی داشتم خیلی آدم سیریشی بود اصلا خواب و خوراک از دستش نداشتم تو هر شرایطی می گفت میام سراغت بریم بیرون هرچی میگفتم کاردارم نمیتونم گرفتارم اصلا نمیفهمید خیلیم چترباز و مفت خوربود همش من خرج میکردم  خودش به زور میامد سراغ من اونوقت میگفت بنزین ندارم یه چندتابنزین برام بزن کارتمو نیاوردم  اولش به روی خودم نمیاوردم ولی دیدم این از اخلاق من خیلی سواستفاده کرده و فکرمیکنه من ازین پپه هام  یه بارندیدم دست جیبش بکنه منم که دست به جیب اونم همش از اخلاق من سو استفاده میکرد هرچقدرم قیچیش میکردم یا جواب نمیدادم بدتر میکرد خیلیم بی تربیت و کلفت حرفم بود هرچی هم تعریف میکردم میرفت برای خانوادش تعریف میکرد چندبارفهمیدم یه بارگفتم مگه بچه ای که اینارو رفتی به مامانت گفتی  نصف شب میامد درخونه از خواب بیدارم میکرد خلاصه پدرمنو درآورده بود ول کن نبود آخرش دیدم زبون خوش سرش نمیشه جرو بحثم شد مستقیم زدم تو پرش و قیچیش کردم اعصاب برام نذاشته بود خدانکنه کسی گیر آدم دیوونه وضع بیفته خیلی سخته مواظب باشید با کی رفاقت میکنید 

متاسفانه منم گرفتار یکی از اینا شدم،روز وشب برام نزاشته،نکته جالب اینجاست که همه مشخصات دوست شما رو داره با این تفاوت که من یه شهر دیگم اونم یه شهر دیگه،اون مجرده ومن متاهل،روزگارمو سیاه کرده،هر دومون زن هستیم ولی یه جوری رفتار میکنه انگار من زنشم اونم شوهر،میگه صب زود باید بیدار شی اول به من زنگ بزنی وقتی هم زنگ نمیزنم شروع میکنه به زنگ زدن جوابشو ندم زنگ میزنه به دخترام زمین وزمون رو بهم میریزه وقتی هم جوابشو میدم میخواد دو ساعت حرف بزنه خدا شاهده انگار شوهرمه باهام دعوا میکنه میاد خونم میمونه وقتی میرم خوزستان پیش خانوادم دیگه شب وروز اونجاست هرجا میرم میاد باهام اینقد باهاش بد اخلاقی میکنم فایده نداره مثلا میرم خونه آبجی یه دو سه شبی اونجا میخوابم اینم شب میخوابه اونجا شوهر خواهرم همش اخم میکنه ترش میکنه ولی فایده نداره تو خونه خواهرم با خواهرم دعوا میکنه،شوهرمو دخترام سر این موضوع اینقد مشکل پیدا کردن که دیگه تو خونه مادرم سر حل این موضوع جلسه گرفتن،جالب اینجاست که خانواده پدرش هم همین کار رو باهاش کردن والان جدا زندگی میکنه،دیگه کلافه شدم شوهرم حتی به این موضوع که ممکنه ترنس باشه شک کرده جون هرکی بهش میگه دست از سرشادی ا بردار میگه نمیتونم میمیرم یا خودمو میکشم وهزارتا حرف دیگه،بعضی وقتا هم یه پیاما بدی میده مثلا پیام میده:دوست دارم همین الان بگیرمت دیگه باقیش رو نقطه چین میزاره یا حرفایه دیگه ولی آخرشون نقطه چین میزاره،والله دیگه دارم دیوونه میشم،خونه نشین شدم از دستش،هفته گذشته گفت که میخوام برا مدت چند ماه بیام خونتون،یه قشرقی به پا شد تو خونه من که نگو نپرس دیگهباهاش یه دعوای ناجور کردم، ولی دست بردار نیست که هی پیام میده زنگ میزنه میگه گوشی رو جواب ندادید گازشو میگیرم میام منم همش میترسم شوهرم عصبانی بشه یه کاری بده دستم، از ترس اینکه شوهرم نبینه تماساشو با پیاماشو یه مکافاتی میکشم 

من باور نمیکنم چنین چیزی باشه . خب بذار شوهرت عصبانی شه پرتش کنه بیرون. یا زنگ بزنید 110 . این مسخره بازیا چیه ؟ 

خیلی اشتباه میکنی پیاماشو پاک میکنی.خیلی. 

آره واقعا باورش سخته ولی متاسفانه واقعیته،همین الان هم داره پیام میده نابودم کرده راه براه پول میریزه تو کارتم میگه همینجوری دوست دارم برا رفیقم پول خرج کنم،متاسفانه تمام خانوادم درگیر این موضوع شدن هی مجبورم یکی رو واسطه کنم که بهش حالی کنه،میترسم شوهرم دست روش بلند کنه یه وقت یه بلایی سرش بیاد بعد برامون دردسر بشه،متاسفانه با یکی از زنداداشام هم همین مورد رو داره از شانس 💩من اونجا من رو دید دیگه سیریش شد یه جورایی خودشو گره زده به ما که نتونیم از شرش خلاص شیم، یه بار با پسر داداشم تو خونه داداشم دعواش شد پسر داداشم زدش اینقد جیغ زد اینقد فوش و کفر هرچی از دهنش در اومده تمام همسایه ها در خونه داداشم جمع شدن خلاصه خیلی آبرو ریزی کرده، برا یه مدت کوتاه رفت وآمدش قط شد ولی بعد از چند وقت با پررویی تمام دوباره اومد در ضمن اینو هم بگم ازش بر میاد که سر لجبازی یه کاری بده دستمون، یکی یه راههی بزاره جلو پام بخدا کلافه شدم

سلام ب نظرم بهش کارهای نت ورکی پیشنهاد بده 

خیلی براش خوب و عالی هست 

کاملا روزش پر میشه و سرگرم میشه 

علاوه بر این ک درآمد جزئی هم پیدا میکنه