سلام
خواننده های عزیز لطفا راهنماییم کنین
بنده تا دوم دبیرستان همه ی زندگیم درس بود و درس خوندن
اصلا همه بهم میگفتن تو زندگی میکنی تا درس بخونی نه درس میخونی تا زندگی کنی !
در این حد
و مطمئنن بخاطر تلاش و زحمت هام نتیجه اشو هم میدیدم زرنگ بودم و از لحاظ اخلاق و ادب و درس تو مدرسه نمونه بودم . مدرسه شاهد
بنده سوم و پیش دانشگاهی بدترین سالهای عمرم بود هم اتفاقات بدی برام افتاد هم دیگه کم کم از درس و درس خوندن فاصله گرفتم .
معدله جمع اول تا سومم شد 18.50 به بالا .
پیش دانشگاهی که بدتر شدم آخه یه بدبختی که خودش میشه بهونه برا دانش آموزای پیش دانشگاهی اینه که معدل و نمره پیش چون تو کنکور اثری نداره بچه ها فقط برای قبولی میخونن عامیانه ترش فقط برای پاس!
منم از این قائده مستثنا نبودم رک بگم خودم که داشتم پسرفت میکردم کم کم اینم شد یه بهونه و خودمو گول زدم.
کنکور دادم اصلا راضی نبودم.بالای 48 هزار و زیره 58 هزار شدم.
بچه ی اولم. کلا 3 تا بچه ایم.
پدر فوق لیسانس،مادر فوق دیپلم. هر دو فرهنگی. خدا رو شکر پدر من یه حرفه ی دیگه ای هم داره که از اون هم درآمد خوبی داریم و حلاله حلاله اما نمیگمش به هر حال ممکنه کسی آشنا در بیاد!
گفتم بعد از عید فطر بشینم بخونم هر کاری که لازمه ی درس خوندنه هم کردم!
پیش مشاور تحصیلی رفتم که چاه و راه کنکور و چه جور خوندن و چه جور برنامه ریزی کردن و کی تست زدن و چه جور خلاصه نویسی کردن و....رو یاد بگیرم
منابع لازمه رو دارم و اگه بازم نیاز باشه میتونم تهیه کنم
از لحاظ مالی مشکلی ندارم خدا رو شکر به لطف خدا و زحمتهای پدر و مادرم بخوام برا بار سوم برم قلم چی و کلاس ، میتونم و میشه و اتفاقا خانواده ام و نامزدم خیلی هم استقبال میکنن
پدرم میگه تو بشین بخون شیر گنجشک هم بخوای برات فراهم میکنم
این یه نهایت رو نشون میده که پدرم چقدر خواهان درس خوندنه دخترشه که الگوی دو تا بچه ی بعدیش هم هست و میخوام بگم خانواده ام از خدا شونه درس بخونم و همه چی رو برام فراهم میکنن پس خواهشا نسبت به حرفم جبهه نگیرید
و....
پدرم نمیذاره چیزی جز پزشکی یا دندون پزشکی برم!
حالا مشکلی که من دارم اینه هیچ دلیلی ندارم که بگم چرا از عید فطر تا حالا نخوندم. مشکلم اینه دوست دارم برم سراغ درس و بچسبم به درس و کنکور ولی نمیدونم چرا نمیشه؟
انگار دستو دلم به درس نمیره. مشاورها میگن کسی که از درس دور بشه تا بخواد بر گرده رو درس خیلی سخته و گاهی امکان داره غیر ممکن بشه راسته؟ نکنه منم اینجوریم؟ چیکار کنم بشم همون دختر دو سال پیش که همه ی فکر و ذکرش درس بود و درس؟
همین یکساله من اگه همین یکسال تمام تلاشمو کنم دیگه نتیجه اشو میبینم و یک عمر راحتم بقولی یکسال بخور نون و تره یه عمر بخور نون وکره!
مامانم میگه همش حرف میزنی عمل نمیکنی. راست میگه خیلی حرفها میزنم که خوبن ولی به عمل کردن نمیرسن حرفهام. باورتون میشه من میتونم به دیگران کمک کنم جز خودم.
عامل شادی خونه منم عامل غمه خونه منم چون اگه به چیزی که پدر و مادرم بخوان عمل کنم خودم میفهمم و حس میکنم که پدرم اخلاقش خوبه و میگه و میخنده و از همه مون راضیه اگه گند بزنم کله خونه و اعصاب خونه متشنج میشه.
چیزی که از من میخوان هم که به صلاحه خودمه و برای زندگی خودم و آینده ی خودمه. تا دوم دبیرستان که بقوله دوستام مستند علمی بودم از بس پی درس بودم خانواده اصلا ازم دیگه چیزی نمیخواستن و اصلا حال و احوال خونه و افراد خونه بد نبود مگه موقعی که من میومدم خونه تا نمره ام از امتحان شده 19.5 یا 19.25 و بخاطر چند صدم مینشستم گریه راه مینداختم.
دو ساله زندگی خودمو جهنم کردم فاصله ام از بابام بیشتر شده دارم هر روز از بابام دورتر میشم. دو ساله هم خودمو بدبخت کردم هم پدر و مادرمو بی انگیزه کردم. میگن ما دیگه تلاش کنیم برا چی؟ برا کی؟ کلا کم کاری من تو رفتارشون با اون دو تای بعد از خودم اثر گذاشته از من عصبانین به خودم که میگن و بد اخلاقی میکنن هیچ اونا رو هم میرنجونن .
همش میگم آه پدر مادرم و دو تا بچه ی بعد از خودم تا هر روزی که زندم منو میگیره. همیشه دعا میکنم یه جایی زودتر خدا منو بکشه تا هم خانواده هم اون دو تا بچه ی خونی بعد از خودم از شرم راحت بشن که مستقیم و غیر مستقیم تو نوع رفتار و برخورد پدر و مادرم باهاشون اثر داشتم.
خودکشی برای یه دختر برای شما چی رو میرسونه؟ همه میگن حتما یه چیزی شده تو شهر ما یعنی بی آبرویی یعنی خراب بودن دختر یعنی سرافکندگی خانواده دختر .
میگم خودکشی کنم بعدش میگم خودم راحت میشم پس خانواده ام چی؟ تا زنده بودم خیلی اذیتشون کردم مرگمم طوری باشه که خانواده ام حرف بشنون؟ بی آبرو بشن با اینکه واقعیت دلیل مرگه من چیزه دیگه ایه؟
نمیدونم چیکار کنم. کمک کنین راهنماییم کنین. دلم برای خودم و گذشته ی سرشار از تلاشم برای درس و خانواده ام و نامزدم میسوزه.
من فقط هر روز دعا میکنم خدایا هر وقت پامو از دره خونه میذارم بیرون منو بکش راحتم کن.
من تا دوم دبیرستان ورزش هم میرفتم. تا دوم دبیرستان نماز میخونم قضا داشتم ولی حتما به جا میاوردمش. دو ساله که از درس و بچه درسخون بودن از ورزش از نماز خوندن فاصله گرفتم. اینم بگم من تو ایام امتحانات پیش دانشگاهی ترم 1 چادری شدم . ظاهرم محجبه اس ولی نماز هم نمیخونم.
بابام همش منو و دو تای بعدیمو مقایسه میکنه با این و اون .منم با اینکه تیپم کاملا خوش پوش و متعادل بود گفتم چادر بزنم دیگه منو مقایسه نکنه چون از درس تا اخلاق و پوشش منو مقایسه میکنن هم پدرم هم مادرم هم منو هم دو تای بعد از خودمو.
نامزدم هم ازم ناراحته جاری هام درس میخونن. من نه میگم نمیخوام بخونم ولی نمیدونم چرا انگیزه ندارم میلی به خوندن ندارم اصلا رک بگم طرف کتاب هام نمیرم با اینکه یک روزم بدون فکر کردن به درس نگذشته همیشه تو فکرشون هستم ولی تو عمل جا میزنم.
ببخشین طولانی شد محتاج کمکتون هستم.
پیشنهاد :
همش ۵ ماه تا ساختن سرنوشتم مونده
از درس خوندن چه نتیجه ای گرفتید ؟
من که دخترم چرا باید درس بخونم ؟
مگه نمیشه هم درس خوند هم ازدواج کرد ؟
ارزش داره به خاطر درس و دانشگاه مادر شدنم رو عقب بندازم ؟
الان دیگه حتی نمیتونم ۵ دقیقه درس بخونم
می تونم هم درس بخونم و هم شوهرداری کنم ؟
چیکار کنم واسه درس خوندن انگیزه بگیرم؟
من خیلی به درس خونا غبطه میخورم
احساسم اینه که بیش از حد به درس و کار ارزش دادم
با توجه به دلایل محکمی که دارم تصمیم گرفتم دیگه درس نخونم
به خودم میگم کاش از بچگی تنبل بودم و درس نمیخوندم
راه های افزایش تمرکز و دقت برای درس خواندن
تنهایی و انزوا نمیذاره درس بخونم
به من یاد بدین که چطور درس بخوانم
راه های افزایش تمرکز در درس خواندن
چیکار کنم از تلاش کردن برای درس خوندن خسته نشم ؟
انرژیم برای درس خوندن زود تموم میشه
← ادامه تحصیل (۴۸۰ مطلب مشابه)
- ۹۰۲۰ بازدید توسط ۶۴۸۵ نفر
- سه شنبه ۲۰ مرداد ۹۴ - ۲۲:۱۲