سلام
دختری ۱۹ ساله هستم، حدودا ۱ سال میشه که با پسری که حدودا هم سنم هست آشنا شدم. هر دو مون دانشجو هستیم ولی رشته مون فرق داره. اول از هر چیز بگم که من قبل از ایشون با هیچ پسری دوست نبودم ... و اینم بگم ایشون پسر خیلی خوب و محترمیه از هر نظر و تو این مدت هم دوست خوبی برام بوده، بیشتر مثل یه دوست صمیمی...
منم دوسش دارم و اگه یه روز برادر داشتم دوست داشتم مثل اون باشه، منتهاش عاشقش نیستم ... یعنی اوایل دروغ چرا، چون دوست داشتم بیشتر با جنس مخالف آشنا بشم و در واقع کنجکاو بودم باهاش هم صحبت شدم نه بخاطر رل و این حرفا و وقتی از شخصیتش خوشم اومد دلم خواست یکی از بهترین دوستام باشه نه حالا دوست پسر...
با اینکه تقریبا همسنیم اما اون خیلی نسبت به من صبور تر و با ملاحظه تره منتهاش بعضی وقت ها انگار درکم نمیکنه، یا در واقع چطور بگم بعضی رفتار های دخترها رو متوجه نمیشه ... البته مقصرم نیست چون زیاد با دخترها در ارتباط نبوده...
اینم بگم حتی یه بارم دست منو نگرفته یا حتی حرف خارج عرف پس لطفا نگید روابط ناسالم و این حرف ها. در واقع ما دو تا بیشتر دوست هستیم... منتهاش بعد یه سال من دیگه خسته شدم، چون که رابطه ما یه جورایی بی سر انجامه، در مورد ازدواجم که الان زوده خودش بهم گفته بعد از اتمام درسش و قبولی تو تخصص شاید بخواد ازدواج کنه که میشه حدود ۷ سال یا بیشتر...
خیلی هم منو دوست داره منم همین طور...، اما گفتم که به دلایلی دیگه دلم نمیخواد باهاش ادامه بدم، اول از هر چیز بعد اینکه از دوستان دبیرستانم جدا شدم مخصوصا دوستان صمیمیم که شهرهای دیگه رفتن یه کم حساس شدم و روی رابطه دوستیم با اون آقا تاثیر گذاشت، یه جورایی رفتارم حالت نوسانی پیدا کرد متاسفانه و من از اینکه بخاطر من ناراحت بشه بیزارم و بعد اینکه من میدونم احتمال اینکه با هم ازدواج کنیم خیلی کمه...
به خاطر همین با اینکه به عنوان صرفا دوستم بهش علاقه دارم منتهاش میخوام رابطه مون رو تموم کنم... یکی دو بار مستقیم و غیر مستقیم بهش گفتم با اینکه برام سخت بود ...حتی الکی بهش گفتم دیگه علاقه ای بهت ندارم ولی اون گفت حتی اگه دوستش نداشته باشمم دوستم داره... حتی بهش گیرهای الکی دادم که تو همه ش با دوستاتی و این حرف ها ولی بازم گفت دوستش و عزیزش منم و نمیدونه چرا این مدلی شدم و با وجود همه حرف هام و دلیلم اینا گفت با اینکه سختشه درکم میکنه و خداحافظی کردیم ...
ولی بعدش بازم بهم پیام داد هر دفعه، که دلم برات تنگ میشه و جات خالی بود و نمیخوام از دستت بدم، بعد یه سال بهت اعتماد دارم و با بقیه دخترها برام فرق داری... یعنی میخوام بگم نتونستم رابطه م رو باهاش بهم بزنم تا دو روز بیشتر نمیتونه دوریم رو تحمل کنه! هر چند شاید به نظرتون نامرد بیام که دارم برای رابطه دو نفره ی نفره تصمیم میگیرم ولی حس کردم برای هر دومون بهتره بیشتر بهم وابسته نشیم...
هر چند من اوایل برام سخت بود ولی تو تصمیمم که مصمم شدم تونستم تصمیم عقلم رو به دوست داشتنم ترجیح بدم... حالا نمیدونم ایشون حسش عمیق تره یا بهم خیلی وابسته شده، چون میدونم شرایطش رو داره بره با دختر دیگه ای ... منتهاش تو این مدت هر چند کمی سرد شدم یا حتی مستقیم بهش گفتم بازم نمیتوته ترکم کنه حتی بهش گفتم برو با دختر دیگه ای آشنا شو با اون شادتری ولی گفت من خودم میدونم چی میخوام و از حرفم ناراحت شد...
من واقعا نمیخوام ناراحتش کنم، واقعا برام با ارزشه، یکی از بهترین دوستانی بوده که تا به حال داشتم، اصلا دید منو نسبت به پسرها خیلی عوض کرد، انقد که پسر خوبی بود، واسه همین دلم نمیاد دلش رو بشکنم ... حتی یه بار نزدیک بود گریه کنم واقعا نمیدونم چیکار کنم.
دلم نمیخواد رفتار تندی باهاش داشته باشم چون واقعا مدیون رفاقتش میشم، نمیتونم دروغ بگم که مثلا عاشق شدم و این حرف ها ... چون دلم نمیخواد تصور بدی از دخترها پیدا کنه... خلاصه نمیدونم چطور رابطه رو تموم کنم، اگه میشه راهنماییم کنید !؟
در ضمن دوستان نه من دختر سبکیم نه اون آقا و اولین پسری بود که باهاش آشنا شدم پس لطفا زود قضاوت نکنید.
ممنون از شما و راهنمایی هاتون
مرتبط:
میدونم که اگه باهاش ازدواج کنیم آخرش طلاقه، اما نمی خوام دلش بشکنه
چیکار کنم که ازش جدا بشم ولی دلش رو نشکنم
چطوری از دوست پسرم جدا شم که دلش نشکنه؟
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← قطع رابطه با جنس مخالف (۷۴ مطلب مشابه) ← مضرات دوستی با جنس مخالف (۴۶ مطلب مشابه)
- ۹۷۸۹ بازدید توسط ۳۷۲۸ نفر
- دوشنبه ۲۲ مهر ۹۸ - ۱۵:۳۹