سلام
پسری 27 ساله هستم دانشجوی دکتری عمران پارسال نامزد کردم و می خوام مشکلم رو اینجا مطرح کنم
دقیقا بهار پارسال بود که با یک دختر خانم نجیبی که همسن خودم بود آشنا شدم ولی از همون ابتدا این دختر خانم مورد قبول خانوادم نبود ولی برای به دست آوردنش خیلی تلاش کردم من از زمان تولد و بچگی کلا عقایدم و رفتارم با خانواده ام تفاوت داشت من با اینکه در یک خانواده ثروتمند و با عقاید ضعیف به دنیا آمدم خودم دارای عقاید خیلی قوی هستم و همین ویژگی از دوران بچگی در من بوده علاقه زیادی به اسلام داشتم گاهی اوقات شک می کردم که پسر پدر مادرم هستم
خواهرا و مادرم حجابشون رو اصلا رعایت نمی کردند و نمی کنند همیشه سر همین مساله باهاشون بحث می کردم و تا حدودی کنترلشون کردم از بچگی به من می گفتن تو مدرسه مغزتو شست و شو دادن خلاصه از این حرفا ....
اصلا از خانوادم راضی نبودم دوست داشتم خانواده ای تشکیل بدم که همه ی اعضای اون هم عقیده من باشند خلاصه تصمیم گرفتم با خانمی مقید ازدواج کنم تو اون محیطی که من زندگی می کردم چنین چیزی غیر ممکن بود تمام اقوام و آشنایانمون مثل پدر مادرم بودند
خلاصه پارسال تو یک اتفاق با خانمی آشنا شدم که بی نهایت نجیب بود با تحقیقات زیاد تصمیم گرفتم که باهاش ازدواج کنم ولی خانوادم از چهره دست نخوردش ایراد می گرفتند می گفتند دندوناش مرتب نیست و... مادرم دایما به من سر همین موضوع توهین میکرد ولی چون من از نظر مالی کاملا مستقل بودم کار خودمو کردمو باهاش عقد کردم دقیقا همونی بود که می خواستم چادری نجیب با حیاو... از نظر ظاهری چهرش درسته مورد پسند خانوادم نیست ولی برای من خیلی دلنشینه هر روز عاشق تر میشم مخصوصا الان که عقد هستیم
خلاصه مادر و خواهرام زمانی که میاد خونه ی ما کلی اذیتش می کنند تن تن متلک میندازن جلوی نامزدم تن تن میگن داداش خوشگلم از قصد خواهرام از قصد درباره شانس بعضی دخترا حرف می زنند خلاصه نامزدمو مظلوم گیر آوردن و هر چقدر من باهاشون مقابله می کنم به من میگن زنت خوب یادت داده
تا حالا یک بارم از مادر و خواهرام به من شکایت نکرده ولی من با چشمام آزار و اذیتشون رو می بینم حتی یک بار به خاطر همین مساله یکی از خواهرام رو زدم که دیگه شورش رو در آورده بود در واقع بی نهایت حسادت نامزدم و می خورن چون به ازای مهریه سه دونگ خونه ام رو به نام نامزدم زدم در حالی که ایشون اصلا هیچ توقعی از من نداشت و حاضرم جونمم براش بدم خلاصه به خاطر گیرا و اذیت های خانوادم هم بینیش رو عمل کردم و هم دندوناش رو ارتودنسی کردم خیلی ازش خجالت میکشم که براش عمل زیبایی انجام دادم همون چهره اش مورد قبول من بود ولی به خاطر عیب و ایرادایی که خانوادم روش گذاشتن مجبور شدم خلاصه قراره بعد از اینکه دکتری گرفتم بلافاصله عروسی بگیریمو بریم سر خونه زندگیمون خیلی خانم مظلومیه خیلی خانوادم اذیتش کردن تا حالا یک بارم به من شکایت نکرده ولی من سعی می کنم مهربون ترین همسر دنیا باشم
من هم تو این دوران نامزدی سعی کردم تا اونجایی که می تونم بهش خوش بگذره بعد از عقد خیلی روحیم عوض شده از نظر عقایدی دقیقا کسی رو پیدا کردم که حرفامو تایید می کنه و خودش مقیده خیلی به من آرامش میده انگار تمام این سالا جاش خالی بود دیگه مجبور نیستم به حجابش اعتراض کنم خودش چادر سر میکنه خودش نماز میخونه بیرون رفتنی دست به قیافش نمیزنه و...و منم تشویق میکنه
به نظرتون چجوری از خجالتش بیام بیرون خیلی از عمل زیبایی که انجام دادم همش به خاطر رها شدن خودش و هم خودم از فشار خانوادم بود خجالت میکشم اینم بگم در آخر که اصلا آدم چشم و گوش بسته ای نبودم و نیستم و گول زیبایی کاذب دخترای اطرافمو اصلا نخوردم
بیشتر بخوانید ...
از کسایی که بینی شون رو عمل کردن کمک میخوام
تجربیات شما در مورد جراحی زیبایی بینی
تجربیات شما در مورد عمل های زیبایی بینی و برجسته سازی لب
در انتخاب پزشک برای جراحی بینی به مشکل بر خوردم
دوست دارم همه وجودمو جراحی زیبایی کنم
بعد از جراحی بینی احساس می کنم قیافم شبیه خوک شده
نظر پسرها در مورد دختری که جراحی بینی داشته چیه؟
← مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه) ← مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه) ← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← ارتباط با خانواده شوهر (۶۴ مطلب مشابه) ← جراحی های زیبایی (۲۵ مطلب مشابه)
- ۷۳۵۵ بازدید توسط ۵۳۹۶ نفر
- جمعه ۲۴ مرداد ۹۳ - ۱۸:۰۲