سلام
من یه نوجوانی هستم در آستانه جوانی. یعنی 19 سالمه. از اون هایی که تو مهمونی ها موقع غذا خوردن سفره زن ها و مردها از هم جداست. از اون هایی که دختر و پسر ها از ده سالگی به بعد دیگه با هم فقط در حد سلام و خداحافظی حرف می زنن، از اون خانواده هایی که هیچ خنده و شادی واقعی تو مهمونی هاش وجود نداره.
حالا من 19 سالم شده و وقتی به گذشته نگاه می کنم همه ش حسرته که چرا من تو یه خانواده و فامیل شاد و معمولی بزرگ نشدم، چرا من هیچ وقت با دختر عمو هام و دختر خاله هام و دختر عمه هام حرف نزدم و نخندیدم؟، یادم میاد راهنمایی بودم و ریاضیم ضعیف بود، از اون طرف یه دختر خاله دارم که سه سال از خودم بزرگتره و ریاضیش عالی بود، یه بار به مادرم گفتم بهش بگه بیاد به من درس بده. مادرم چنان ماجرایی راه انداخت که من میخوام رابطه نامشروع پیدا کنم با اون دختر و ماجرا رو به گوش بابام هم رسوند و تلخی اون روزها هنوز از ذهنم پاک نشده.
چرا هیچ وقت تو مهمونی های فامیل ما صدای خنده و شادی نمی اومد، مثل همسایه ها که جمعه ها صدای خنده مهمون هاشون تو کوچه می پیچه، شاید براتون خنده دار باشه اما من تا حسرت یه سفره عادی دوره همی رو دارم که همه فامیل چه زن و چه مرد سرش بشینن و غذا بخورن، به خدا خسته شدم از این همه افراط و زیاده روی.
من دیگه خسته شدم و میخوام تا جایی که بتونم راهم رو عوض کنم. می خوام دیگه با هیچ آدم مذهبی دوست نباشم. فامیل رو که نمی تونم عوض کنم، حداقل تو محیط دانشگاه و بعدا سر کار و تو خیابون دیگه با مذهبی ها هیچ کاری نداشته باشم.
لطفا بیایید راهنماییم کنید چی درسته و چی غلط؟ خیلی گیج هستم.
بیشتر بخوانید ...
پسر مومن و مذهبی و با ایمان دقیقا کیه ؟
انگار می خواید سر به تن مذهبی ها نباشه
استفاده از کلمه ی مذهبی رو در وبلاگ ممنوع کنید
چرا مذهبی ها نمیتونن عادی با زن ها برخورد کنن؟
هر آدم مذهبی که مومن واقعی نیست
حد بین مذهبی بودن یا نبودن کجاست؟
من که نفهمیدم مذهبی به کی میگن
← مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه) ← خودسازی در پسران (۲۳۱ مطلب مشابه) ← روش های اجتماعی تر آقایان (۱۰۵ مطلب مشابه)
- ۷۹۹۱ بازدید توسط ۵۴۸۷ نفر
- دوشنبه ۲۴ تیر ۹۸ - ۱۰:۳۷