من معلم هستم و تنهایی زندگی میکنم. چند سال پیش درآمد بالایی داشتم، میتونستم خونه و ماشین و همه چیز بخرم. واقعا میتونستم این کار رو انجام بدم. نمیخوام بگم اشتباه کردم چون اون موقع بهترین تصمیمات رو گرفتم و یک سری دلایل داشتم که چرا نخریدم که برخی به ازدواج مربوط بودن و برخی هم ربطی به ازدواج نداشتن.
الان هم میتونم به راحتی درآمد خودم رو افزایش بدم در همین چند روز پیش فقط تصمیم گرفتم که درآمدم رو افزایش بدم با چند تا کلاس خصوصی به راحتی چند میلیون تومان درآمد کسب کردم و بعضی افرادی که در این وبلاگ سوال میکنن که نمیتونن کسب درآمد بکنن و کار نیست من واقعا در اکثر این پست ها نظر نمیذارم چون اگه نظر بدم قبول نمیکنن و میگن نفس من از جای گرم در میاد، ولی کار هست برای کسی که جرات به خرج بده و اهل کار کردن باشه منم هیچ پشتوانه ای نداشتم تک و تنها دست گذاشتم روی کارهای پول ساز و معلم شدم و الان هم هر چقدر بخوام درآمد کسب میکنم. کسب درآمد برای من مثل آب خوردنه و راحته اما مشکلی هست.
مشکل اینه که چون کار ثابت ندارم به همین خاطر دخترانی که ازشون خواستگاری کردم (منظورم در جلسه خواستگاری نیست، مثلا از طریق واسطه و ... توضیح داده شد و ... سایه ام رو با تیر زدن!
گفتن که باید کار ثابت و دفترچه بیمه و ماشین و خانه و ... داشته باشه و از این حرف ها!) (این دختران تقریبا هم سن من بودن) یا یک سال بزرگتر یا یکی دو سال کوچیکتر یا اینکه میگفتن حتما این پسره معتاد بوده! یا مشکلی داشته! (نه میگفتن بماند! با این حرف ها بیشتر تحقیر میکردن و دل رو میشکوندن) میگفتن چرا ماشین نخریده! چرا خونه نخریده!! حتما رفیق بازه! (من اصلا یک رفیق صمیمی هم ندارم!)
یعنی خیلی ها اصلا کاری به این ندارن که تو داری تنهایی زندگی میکنی! تو بی مادر بزرگ شدی و تو چقدر خوبی و چقدر زحمت کشیدی تا به همین جا برسی، راحت تو رو با یک بچه ننه مقایسه میکنن! که در شرایط ایده آل تونسته یه گول زنک هایی خرید بکنه مثل ماشین و ... (که شاید خودشم نخریده باباش کمک کرده یا حتی از راه درست نباشه) که منم میتونستم ولی نخریدم.
یا یکم مدل موهای روی کلش قشنگره و یا شاید قیافه اش یه کم سوسولی تر و بچه گانه تره (چون توی ناز و نعمت بزرگ شده) و چهره اش مثل من پخته نیست (ظاهر و اندام و تیپم خیلی خوبه ولی با این بچه نازنازی های خوشگلتر متفاوته)
منم یه چیزهایی رو نخریدم چون واقعا اعتقادم این بود که منو نباید به خاطر این چیزا بخوان، من یک عمر بودن محبت مادر و بدون عشق زندگی کردم، دوست ندارم زندگیم مثل خیلی زن و مردهای دیگه باشه که مردها زناشون رو دوست ندارن. (یا فکر میکنن دوست دارن! خیلی از مردها زنشون رو دوست ندارن، مرد یک موجود تقریبا جنسیه یعنی تا زمانی که از زنش داره بهره جنسی میکشه عاشقشه و این موضوع باعث میشه فکر کنه که عاشق زنشه در صورتی که همون زن اگه عاشقش باشه حاضره در شرایط سخت هم با همون مرد باشه؟) و چون معلومه که من اگه این چیزها رو داشته باشم قطعا به چشم خیلی ها میام و خیلی ها راحت منو قبول میکنن. پس من چطوری از عشق دختر به خودم مطمئن باشم؟
خیلی از پسرها قید این موضوع رو میزنن، یعنی آخرش تسلیم میشن و میگن گور ... هر چی عشق و عاشقیه.
وقتی ازدواج میکنن میدونن زنشون دوستشون نداره و به خاطر پول و یک سری چیزهای دیگه میخوادش، ولی به هر حال باهاش ازدواج میکنه و هر چند ادای یک عاشق رو نشون بده پسر، ولی زنش رو به چشم یک کسی میبینه که فقط باید باهاش نیازهاش رو رفع بکنه (منظورم همه نیست)
یعنی خیلی از همین پسرها اونقدر با احساس و با عاطفه و مهربان بودن که یه زمانی اگه زودتر ازدواج میکردن واقعا عاشق همسرشون میبودن ولی اون زمانی که دیدن وقتی پول نداشتن هیچ کی (اون دخترانی که بهشون علاقه مند میشدن) اون ها رو قبول نمیکرد، و بعدا که اوضاع شون خوب میشه میبینن که خیلی ها حتی از طریق واسطه هی میگن چرا این پسر ازدواج نمیکنه!
خود من الان در شرایطی هستم که آخرین ماه سال شصت و هشت به دنیا اومدم بنابراین دخترهای دهه شصتی برام کم هستن که هم سن یا کوچکتر باشن در همین دهه کلا اون دخترانی که مثل بعضی از دخترهای اینجا دیگه از اون دوره دوست دختر پسر بازی هاشون گذشته و الان دیگه واقعا میخوان ازدواج بکنن آدمی مثل منو قبول نمیکنن چون یک سری معیارهای عرف رو ندارم! که بالاتر چند تا از اون ها رو مثال زدم .
من دوست ندارم با دختر دوست بشم و خانواده ای هم که ندارم بخوان برام پا پیش بذارن و از طریق واسطه هم هر کی اقدام بکنه، دخترانی که تقریبا در رده سنی خودمن دیگه سن ازدواجشونه و واقعا ازدواج رو میخوان ولی دو دو تا چهار تا میکنن و فقط شرایط مالی و ... رو میسنجن. من برام عجیبه یعنی یک زندگی بی عشق چه ارزشی داره؟ البته خیلی از همین دخترها فکر میکنن زندگی با عشق شروع کردن ولی اگه اون شرایط نبود حتی به پسر نگاه هم نمیکردن! پس فقط فکر میکنن عاشقن و از اونطرف فکر میکنن شاید شوهرشون عاشقشونه ولی هیچ عشقی این میان وجود نداره (البته استثنا هم وجود داره) نمیدونم شاید هم اشتباه بکنم
وقتی هم برم دنبال دخترای خیلی کوچیکتر از خودم که اکثر اینا هم دیگه مدل سنتی نیستن و باید باهاشون دوست بشم و ... که از طریق دوستی هم بعد از این همه سال پاکی ممکنه هزار اتفاق بیوفته، با چند نفر دوست بشم که شاید یکی به ازدواج ختم بشه؟ پس الان در شرایطی هستم که تنها راهی که باقی میمونه اینه که همونطوری که میتونم درآمدمو افزایش بدم راحت، این کارو انجام بدم و خانه و ماشین و ... بخرم بعد برم یک ازدواج بدون عشق انجام بدم. مثل خیلی ها.
به خاطر همین باعث میشه دیگه انگیزه ای برای این هم نداشته باشم، یعنی انگیزه دارم که خودم پولدارتر بشم برای خودم پس یا باید پولدارتر بشم و کلا قید ازدواجو بزنم و مجردی عشق و حال و مسافرت کنم و بعدا خیلی ها واسطه بندازن و هی بگن این پسر (خوب!) این پسر خوب!!! چرا ازدواج نمیکنه! منم کلا قید ازدواجو زده باشم. (البته من از راه درستش باز خوبه که پولدار میشم خیلی پسرا میبینن اینطوریه و خیلی دخترا کاری ندارن حتی دزد باشی اونا هم لج میکنن میگن به ... اصلا میرم از راه غلط پولدار میشم اونا هم چون پولدارم تمام بدی هامو برا خودشون توجیه میکنن میگن پسر خوبیه!) یا مثل این آقا پسر در پست زیر برم دخترا رو بخوابونم تووی آب نمک یه چیزی مثل انتقام گرفتن یا ضد حال زدن و اذیت کردن و لذت بردن از این ...(یه پسر خیلی درگیر منه اما حرفی از دوستی یا ازدواج نمی زنه).
یا اینکه برم ازدواج بکنم ولی دیگه اون موقع ته دلم هرگز نمیتونم همسرم رو دوست داشته باشم و چقدر زندگی مسخره ای میشه
من یک زمانی اونقدر دخترا رو دوست داشتم حتی تا همین چند مدت پیش و فکر میکردم عاشق ترین مرد دنیا میشم برای همسرم ولی وقتی دیدم که هیچ زنی عشق و محبت نمیخواد (البته این نتیجه گیری و فکر الان منه تهمت نیست)
دیگه کلا گفتم پسر جان با واقعیات جامعه کنار بیا و روبرو بشو کسی از تو عشق و پاکی و خوبی نمیخواد
یعنی اون آدم هایی که میگن مردا بی احساسن و مردا زنشون رو به چشم ... میبینن. این مردها اتفاقا از یک دختر بچه احساسی هم احساسی تر بودن ولی کم کم مثل من عشق در وجودشون کشته شد.
(مرد هم دل داره) .
الانم در شرایطی هستم که دخترای سن پایین که میدونم میتونن گزینه خوبی برام باشن ولی خیلی هاشون باید از در دوستی وارد بشم تا عاشقم بشن و با شرایطم کنار بیان و دخترای در سن ازدواج هم که فقط شرایط مالی و ... رو میبینن (هیچوقت نه اینجا نه در هیچ جای دیگری راجب همه دارم صحبت نمیکنم منظورم بعضی یا شاید اکثر باشه)
من آدم خیلی مثبتی هم بودم و هستم ولی اگه دو زار انصاف آدم داشته باشه و منصفانه ببینه هر کسی جای من اگه بود الان همین فکرا تو سرش میومد و طبیعی بود
شاید نگرانی من از این نباشه که در اینده با زنی ازدواج میکنم که اون نمیتونه منو دوست داشته باشه، شاید بیشتر نگرانیم از اینه که من هم دیگه نمیتونم زنمو دوست داشته باشم. یه زمانی اونقدر میگفتم زنمو دوست خواهم داشت و انقدر عشقولانه بازی در میاریم که هیچ مردی فکر نمیکردم در تمام دنیا بتونه به اندازه من عاشق زنش باشه ولی کم کم دیگه دارم عشقو میذارم کنار و دیگه چیزی به نام عشق در من نخواهد بود صرفا ازدواج به خاطر یکسری نیازها انجام میشه
یعنی شکی که در پست زیر اون زمان برام ایجاد شده بود و هنوز تثبیت نشده بود الان داره کم کم تثبیت میشه متاسفانه . (آیا ازدواج یک معامله عادلانه است؟)
حتی در همین وبلاگ حتی (1 دختر!) برای گول زدن من و خر کردن من هم یک امید الکی نداد یکبار بگه آره اگه پسر خوبی باشی ورزشکار باشی اهل سیگار و مشروب نباشی نماز بخونی و زنتو دوست داشته باشی و ... ما قبول میکنیم. در جامعه و فضای واقعی که همینا بود و دیگه نیاز به گول زدنم هم نیست چون واقعیت جامعه همینه برداشت هام احتمالا اشتباه نیست
یا باید تصمیم به تنهایی دائمی بگیرم و پاکی خودمو هم حفظ بکنم، یا برم دنبال این دختر خوشگل و تازه های دهه دوم هفتاد و هشتادی ها و شیطون بازی در بیاریم و خوش باشیم. با دوستی های متعدد بعد از این همه سال پاکی زندگی ادامه بدم و ... ازدواج سفید و ... (البته دخترای خوب و پاک در همین نسل ها هم هستن اینو بگم که بعدا نگید نگفتی)
و یا اینکه باید شرایطم رو بهتر بکنم که راحت میتونم این کارو انجام بدم و همینطور پاک بمونم تا یه مدت دیگه و بعدش برم یک ازدواج بکنم با دخترای پاک که تقریبا هم سن منن و ازدواج قراردادی و بدون هیچ عشق و شوری انجام بدم که حتی این دختر هم اگه شانس بیارم و با بالا رفتن سن هنوزم شیطون و بامزه و خوب و قشنگ باشه و تازگیشو داشته باشه و خیلی جدی و مثل مامان ها نباشه، ولی منو دوست نداره یا من نمیتونم دوستش داشته باشم یکی باز یک طرف لنگه!
30 سالمه، چرا دخترها زنم نمیشن و قبولم نمیکنن؟
به نصیحت های والدین، جامعه و دوستان گوش نکنید، هر چه زودتر ازدواج کنید!
پدر دختر مورد علاقم اعتقاد داره نمی تونم خرج یه زندگی رو بدم
خسته شدم، هر جا میرم همه میگن چرا زن نمیگیری ؟
یه پسر 30 ساله چه چیزایی باید داشته باشه برای ازدواج؟
پسرهای 35 به بالا معمولا چه معیارهایی واسه ازدواج دارن؟
چرا خواستگارم تا 35 سالگی زن نگرفته؟
پسر 32 ساله ی صفر کیلومتر بی عرضه است ؟
پسر 31 ساله ای که بهترین گزینه ی ممکن رو برای ازدواج می خواد
← ازدواج و مسائل درک نشدگان (۱۰۲ مطلب مشابه) ← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)
- ۳۹۴۰ بازدید توسط ۲۸۱۶ نفر
- پنجشنبه ۲۹ فروردين ۹۸ - ۱۶:۵۱