سلام
برای خانواده م اتفاقاتی افتاده که تقریبا میشه گفت از زمین و زمان خوردیم. الان خانواده ی شوهرم یه درگیری رو با من شروع کردن، به عزیزترین داداشم که فوت شده هم فحش دادن .
سر هیچی... من خیلی دلخور شدم ... از دایی م که پدرشوهرم باشه گله کردم، گفت این همین طوریه فحش میده... اصلا دریغ از یه ذره پشیمونی . دلم شکست، مامان بابامم انقدر داغونن که نمیتونن پشتم بایستند. حالا حتی حق و اجازه این رو نمیدن که من ناراحت باشم ... یه ارتش شدن که سرویس کنن دهن منو ...
به خدا بریدم، نمیدونم میفهمید جریان رو ؟
من هیچ کس رو ندارم...، اگه شوهرم منو رها کنه و طرفم رو نگیره تمومه، خسته شدم ازاذیت کردن هاشون ...
اینا فهمیدن من بی کس و کارم میخوان منو بدبختم کنن، چکار کنم ؟ تمام مشکلات و دعواشون هم سر پوله، ولی همه کاسه کوزه ها رو شکستن سر من
مرتبط:
رابطه من با خانواده شوهرم چطور باید باشه ؟
چرا نباید بدی های خانواده شوهرمون رو به شوهرمون نگیم ؟
چکار کنم که در رابطه با خانواده شوهرم پر رو باشم ؟
از خانواده شوهر جز شر چیزی ندیدم
راهنمایی در مورد زندگی مسالمت آمیز با خانواده شوهر
چرا خانواده شوهرم نمیذارن باب میل خودمون زندگی کنیم ؟
خانواده شوهرم اصلا محبت های منو نمی بینن
من از دو رویی خانواده شوهرم واقعا خسته شدم
خانواده شوهرم دوست ندارن برم خونه شون
دعا برای دور شدن از خانواده شوهر
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← ارتباط با خانواده شوهر (۶۴ مطلب مشابه)
- ۲۷۰۳ بازدید توسط ۲۰۷۱ نفر
- سه شنبه ۱۳ فروردين ۹۸ - ۲۰:۲۸