سلام و درود خدمت دوستان
بنده دختری هستم که به مدت 7 ماه هست که در مرحله آشنایی با خواستگارم که در شهری دیگری هستند به سر می برم؛ در کل 3,4 بار همدیگه رو دیدیم. خدا رو شکر تا الان همه چیز خوب پیش رفته و از خیلی جهات شبیه هم هستیم.
موضوعی که کمی بنده رو اذیت میکنه رابطه ش با مادرم هست، در واقع چون زمان زیادی برای صحبت کردن با همدیگه نداریم، من دوست دارم که وقتی میاد خونمون بتونم من بیشتر کنارش باشم و باهاش حرف بزنم، اما اینطور نیست و بیشتر با مامانم گرم میگیره و صحبت میکنه.
راستش خودش بهم میگه که تو هم بیا کنارمون بشین و صحبت کن باهامون، اما خب از اینکه میبینم با مادرم راحت درد و دل میکنه یکمی ناراحت میشم . از طرفی به خودم میگم که خدا رو شکر کن که رابطشون با همدیگه خوب هست و مثه یه مادر و پسر واقعی رفتار میکنن اما بازم انگار یه حس حسادتی توی من وجود داره .
شاید بنظر موضوع کوچیکی باشه از دیدی بعضی ها، اما واقعیتش بدجوری ذهنم درگیر کرده، من آدم حساسی هستم و دوست دارم که همه چیز رو بهم بگه، فقط با من درد و دل کنه، و اینکه دوستان گاهی به خودم میگم شاید رفتارم بچگانه باشه.
ممنون میشم راهنماییم کنید که الان من باید دیدم رو عوض کنم یا اینکه این موضوع رو به خواستگارم یا مادرم بگم، البته دو بار سر بسته بهش گفتم و اون ناراحت شده یکم، واسه همین از شما کمک گرفتم .
مرتبط :
با حسادت های بی جا، زندگی رو به خودم و شوهرم زهر کردم
به خاطر حسادت فاصله م داره با شوهرم زیاد میشه
چرا باید نسبت به زنی که ابزار جنسی بوده حسادت کنم ؟
به همه در مورد حسادت مشاوره میدادم ولی ظاهرا گرفتارش شدم
فایل صوتی پیرامون مسئله ی حسادت
حسادت بعضی از خانم ها نسبت به یک دیگر بلای جان مردهاست
خیلی حسودم دلم نمیخواد شوهرم به غیر از من با کسی بخنده
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) ← رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه)
- ۲۹۳۴ بازدید توسط ۲۳۲۸ نفر
- يكشنبه ۱۲ فروردين ۹۷ - ۱۳:۵۶