سلام
ترم چهار دانشگاه بودم، چند وقتی بود از یکی از پسرهای همکلاسیم خوشم می اومد و با خودم میگفتم چی میشد این رابطه دو طرفه بود؟ من از لحاظ قیافه و چهره و قد خوبم، اونم پسر سرسنگینی بود و با دخترها زیاد گرم نمیگرفت. فکرش ذهنم رو بدجور مشغول خودش کرده بود و نمیتونستم تمرکز داشته باشم.
پیشنهاد آشنایی چند تا پسر دیگه رو به خاطرش رد کردم تا شاید یک درصد هم شده این بخواد بیاد. یه بار اتفاقی دیدم با یه دختر دیگه حرف میزنه، نزدیک بود چشم هام سیاهی بره و بیافتم،چند روز دپرس این قضیه بودم که نکنه با این باشه. انگار از طرز نگاه هام فهمیده بود من دوسش دارم.
بعد یه مدتی دیدم که اونم نوع نگاهاش عوض شده یه کم و نور امیدی تو دلم روشن شد ولی از این که بیاد جلو مطمئن نبودم، ولی حسم میگفت اونم منو میخواد. یه روزی قبل کلاس با یکی از دوستام توی راه رو بودیم که دیدم یه نفر گفت خانم فلانی یه لحظه میاید. برگشتم دیدم اونه!!! خیلی جا خورده بودم. دوستم رفت اون طرف، بهم گفت که میشه یه لحظه بیاید اون طرف، چون توی راه رو بودیم و رفت و آمد بود یه کم.
رفتیم بیرون راه رو، از این که اونو جلو خودم میدیدم تمام تنم میلرزید و استرس داشتم. گفتش که چند وقتیه میخوام موضوعی رو بهتون بگم، میخواستم اگه موافق باشید یه کم با هم آشنا بشیم. (اینم بگم که پسری نبود که اهل دوست دختر این ها باشه و منم واسه ازدواج میخواستمش)، خیلی هول شده بودم، یه جورایی گفتم باشه، ولی اون گفت که لطفا فکر کنید در موردش.
از چند تا از دوستام مشورت گرفتم که چه جوری برخورد کنم گفتن که تو بهش در اولین برخورد این جوری چراغ سبز نشون دادی؟! میدونی چی فکر میکنه درباره ت؟ گفتن که باید یه کم بی محلی کنی و جواب سر بالا بدی اگه واقعا بخوادت ولت نمیکنه. منم تو مخم رفت حرف هاشون.
بعد چند روز که قرار بود فکر کنم و نظرم رو بگم بهش، اومد گفت که فکر کردین؟ با یه کم اخم برگشتم گفتم که آره، ولی نمیشه. اینو که شنید خیلی جا خورد چون دفعه اول یه جور دیگه برخورد کرده بودم. گفت که چرا؟ گفتم که همین دیگه، اون روز هم که صدام زدین گفتین بیاید انتهای راهرو فکر کردم جزوه میخواید. گفت که مطمئنی؟ گفتم آره و رفتم.
شبش بهم پی ام داد، خیلی تند جوابش رو دادم و بلاک کردم و بعد یکی دو روز از بلاک درآوردم. خیلی بهش برخورده بود انگار، یه ماه گذشت خبری نشد ازش دو ماه سه ماه بازم خبری نشد. داشتم میمردم و بغض خفم میکرد و میگفتم چرا با اینکه دوستش داشتم اینجوری جوابش رو دادم و اونم رفت. کارم شده بود عوض کردن پروفایل و عکس نوشته تا شاید نگاه کنه بفهمه دوستش دارم، ولی انگار نه انگار، شاید اصلا نگاه نمیکرد، رفت که رفت.
دیگه تصمیم گرفتم فراموشش کنم ولی هی دل کندم هی یادش افتادم هی خوابش رو دیدم. باز همه خواستگارهام رو به خاطرش رد کردم شاید بیاد ولی نیومد دیگه تصمیم گرفتم ولش کنم الان با یه پسر آشنا شدم که قصدش ازدواجه ولی دیگه با این اون کار رو نکردم. الانم باز بهش فکر میکنم بعضی وقت ها، قبول دارم اشتباه کردم و عقلم رو دادم دست دوستام، میتونستم منطقی تر برخورد کنم و به این راحتی کسی که شب و روز به فکرش بودم رو از دست ندم.
دختران گرامی، لطفا موقع جواب "نه" دادن به پسر، ادب رو رعایت کنید!
می خواستم به دختری ابراز علاقم کنم که مغرورانه و قلدرانه جوابم رو داد
روش جواب منفی دادن به خواستگاری مستقیم از دختر
چرا آقایون علت جواب نه رو نمی پرسند؟
ممکنه الان از جواب ردی که بهم داده پشیمون شده باشه ؟
تا از کسی جواب قطعی رد نشنیدیم یه خواستگاری دیگه بریم یا نه ؟
چطور به پسری که خیلی دوستم داره جواب رد بدم ؟
چطور میشه فهمید جواب رد قطعیه یا ناز کردنه؟
وقتی یک پسر خواستگاری میکنه چه جوابی بدیم؟
رفتم خواستگاری، نه جواب مثبت دادن نه منفی
اگه جواب رد شنیدید نفرین نکنید
دختر مورد علاقم جواب درستی نمیده
چطوری ردشون کنم که آسیب کمتری ببینند ؟
چطوری بهش بگم از ظاهرت خوشم نیومده که ناراحت نشه ؟
به امید ازدواج با دوست پسرم خواستگارهای ایده آلم رو رد می کنم
نه میتونم جواب منفی بدم نه مثبت
به خاطر خواست پدرم ، خواستگار دلخواهم رو رد کردم ولی ...
چرا بعد از رد کردن خواستگار پشیمون میشم ؟
احساس میکنم فقط به خاطر شغلم به خواستگاریم اومده
یکی رو دوست دارم ولی داره برام خواستگار میاد
الان متوجه شدم به پسری که قول ازدواج دادم علاقه ندارم
← رد کردن خواستگار (۱۴۳ مطلب مشابه)
- ۶۶۴۳ بازدید توسط ۴۷۴۷ نفر
- دوشنبه ۲۷ خرداد ۹۸ - ۱۳:۴۰