سلام این لحظه که دارم این سوالو میپرسم بدترین لحظه عمرمو دارم سپری میکنم تورو خدا هر کدومتون اگه راهکاری دارین بهم بدین
من دختر20 ساله هستم نه خاله دارم نه خواهر همیشه کنارم بعد از خدا قفقط مامانم بوده و زنداییم که دختر عموی مامانمم هستو بش میگم خاله جون واقعا همیشه با تموم وجود کنارم بوده هر کاری که داشتم اون اولین نفر برام بوده .همیشه میدونستم با داییم مشکل دارن اما
امروز کنکور داشتم بعدش داییم اومد خونمون و گفت ازش 5 ماهه جدا شده و
خالمم الان یکماهه خونه باباشه نگفته بودن تا من کنکورمو بدم اونا باهم
پسرعمو دخترعمو هستن و یه پسر 11 ساله دارن اونا به هیییچکس نگفتن از
خانواده ها و کاملا توافقی جدا شدن و 4 ماه منتظر موندن مدرسه ها تموم بشه و
فقط همخونه بودن مامانم چشمش خونه میگه خواهرمو همدممو از دست دادم من
الان که دار مینویسم انگشتر شرف اشمس اونه که تو دستمه و واسه کنکور بم
داده بوددارم دیوونه میشم حس میکنم پشتم خالیه
حالا شما بهم بگید الان ما چکار میتونیم بکنیم ؟منو مامانم امید داریم برگردن .امکانش هست ؟اخه یه چیز امید وار کننده هست اونا باهم اس میدن داییم میگه ما دیگه زنو شوهر نیستیم اما دخترعمو پسر عمو که هستیم نشونم داد دیشب تا 3 داشتن اس میدادن و خبر میگرفتن از دوطرف اما فک میکنم واسه اینه که داییم از اونور باخبر بشه و اینکه خالم اونجا خیلی تنها مونده از نظر حمایت خانواده چون خوب پدراشون باهم برادرن و این موجب ناراحتی و ...اوناهم شده
چکار بکنیم ؟راهی هست که پشیمون بشن ؟
از نظر مشکلشونم اینجور که داییم میگه ما دوتا مغز جدا بودیم هیچ نقطه اشتراکی نبود و درضمن اونا توی عقد پشیمون میشن که طلاق بگیرن اما خوب عموی مامانم یعنی بابای دختر میگه طلاق بگیری اسمتو نمیارم ابرومو میبری .این فکر میکنم توی ذهن داییم کهنه شده که اون منو دوس نداره به خاطر باباش مجبور شده بام زندگی کنه
تروقران هرچی به فکرتون میرسه بگین اینم میدونم که داییم اینقد تنهاس که تو فکر پیدا کردن یکی دیگست تا دیر نشده بمون بگید
فکر میکنید امیدی هست با توجه به اینکه اونا میگن این تصمیمو توی 6 ماه فکر کردن گرفتن ؟میگن واسه پسرمون جداشدیم تیک عصبی گرفته از بس تو خونه جنگ و دعواست اینجوری ارامش داره هر وقتم بخواد میاد پیش هر کدوممون که میخواد
منو مامانم مامانم مخصوصا من به اونو خواهرش وابسته بودیم که مطمنیم
دیگه ادامه پیدا نمیکنه الان دو هفتس بم زنگ نزده و خطشم عوض کرده که من
ندارم اخه خانوادش بفهمن بام در ارتباطه اذیتش میکنن شایدم خود خواهی ماستو
اونا اینجوری خوشبخت تر باشن به هر حال اونا خیلی هنوز جوونن اما مامانم
میگه منه روز برام روشنه پشیمون میشن شما چی فکر میکنین ؟برام هر چی
میدونین نظر بذارین ممنونم
مرتبط با طلاق :
بعد از 3 سال جدایی بدون طلاق ، اظهار پشیمونی می کنه
به قاضی چی بگم که زودتر طلاق بگیرم ؟
چطور تو آخرین مرحله طلاق دوباره به زندگی برگردم؟
بعد از طلاق ، گوشه گیر و خیالاتی شدم
آیا زندگی بعد از طلاق از زندگی الان من سخت تر است؟
می ترسم بعد از طلاق هیچ وقت نتونم ازدواج خوبی داشته باشم
وابستگی شوهرم به من ، بعد از طلاق ادامه خواهد داشت ؟
من بعد از طلاق باید امیدی به ازدواج داشته باشم ؟
کاش نمی شد به این راحتی طلاق گرفت
چرا امروزه تا تقی به توقی میخوره مرد و زن از هم طلاق میگیرن؟
طلاق والدینم تا کی باید باعث تحقیر و سرشکستگی من بشه ؟
بعد از طلاق چی به سر شوهرم میاد ؟
بعد از طلاق همه منو گذاشتن کنار
فکر میکنم چون طلاق گرفتم دیگه نمیتونم خوشبخت باشم
← مسائل طلاق (۸۸ مطلب مشابه)
- ۴۹۱۶ بازدید توسط ۳۹۶۵ نفر
- شنبه ۲۳ خرداد ۹۴ - ۲۱:۵۸