سلام
خواهری دارم که حدود به تازگی با پسری آشنا شده، پسر چند سالی کوچیکتره از خواهرم هست. در ابتدای آشنایی شون پسره سن واقعیش رو به خواهرم نگفته بود، میگفت نخواستم از دستت بدم سر مسئله سن، با صحبت هایی که روانشناسان معروف در مورد سن مطرح کردن اختلافی سر سن چه از لحاظ سن تقویمی یا روانی ندارن.
خاله پسره با خواهرم در مورد ازدواج صحبت کرده بود که کمک شون میکنه، فقط کافیه مادر پسره راضی بشه، یه مدت که از رابطه شون گذشت پسر این طور که خودش میگفت با خونوادش مطرح کرده قضیه رو و مادر پسر سر سن مخالفت کرده، از اون جایی هم که تک پسر هستن و خواهرانی هم دارن، مخالفت مادر به خاطر تک پسر بودنش بدتر بوده.
پسره با این وجود صلاح رو بر قطع ارتباط دونست، جوری رفتار کرد که خواهرم از ازدواج و رابطه باهاش قطع امید کرد، مثلا میگفت منو ببخش خودت رو به خاطر من اذیت نکن، من ارزش ندارم به خاطرم گریه کنی و خودت رو عذاب بدی، بهتر از من خیلی برات هست و در آخر هم آرزوی خوشبختی ... .
یکسال گذشت تا همین چند ماه پیش این آقا پسر برگشتن و چند بار تلفن کردن و خواهرم جواب نداد، وقتی دید دست بردار نیست و باز تلفن میزنه جواب داد و اولین چیزی که پسره گفت این بود که تو به من یه قولی دادی ولی پاش نموندی، (خواهرم بهش گفته بود در خونه مون همیشه به روی تو و خونوادت بازه)، خلاصه کمی حرف زدن و تقریبا ارتباط رو از سر گرفتن... .
حالا قضیه اینجاست که پسره یه بار میگفت ارتباط داشته باشیم یه بار میگفت ارتباط نداشته باشیم. یه بار میگفت گه گاهی اجازه بده حالت رو بپرسم خواهرم هم قبول کرد و به محض قبول کردن یه مدت که گذشت پسره تلفن زد و گفتش که بهتره ارتباط رو قطع کنیم تا وقتی که شرایط من برای ازدواج جور بشه تا بتونم به خونواده ام بگم من دختری رو دوست دارم که ازم بزرگتره و برات تلاش کنم.
پسره گفتش که نمیخواد به پای من بمونی و ان شاء الله با اونی که لیاقتت رو داره ازدواج کنی که ممکنه اون من باشم یا کسی دیگه، و اینکه به خواهرم گفت اولین کسی که خواستگاریش برم تویی، و حالا دیگه طبق خواسته ی پسر ارتباطی با هم ندارن... .
اینم بگم که پسره یه دو سه باری از خواهرم خواسته بود بره حیاط خونه شون در حد چند دقیقه هم رو ببینن...، آخه اینجا تو شهرمون جایی واسه دیدن وجود نداره بس که کوچیکه و خواهرم قبول نکرد و نرفت. و یه بارم پسره به خواهرم گفت اگه بهم اعتماد داری رو دوسم داری برام عکس خودت رو بدون روسری و با تاپ بفرست میبینم سریع حذفش میکنم. و خواهرم انقدر دوسش داره که فرستاد.
حالا سوالم از شما اینه که به نظر شما طبق تجربیات تون این آقا پسر خواهرم رو دوست داره و قصدش ازدواجه اون جور که ادعاش میشه؟
و یه سوال دیگه هم اینکه خواهرم خیلی به این آقا علاقه داره و دیروز بعد از یه سال اتفاقی دیدش...، حالا به نظر شما کاره درستیه بهش پیام بده بگه دیدمت...، آخه میگه خیلی دوست دارم احساسم رو بهش بگم.
ممنون میشم با استفاده از تجربیاتتون راهنمایی کنید...
مچکرم
مرتبط با دادن قول ازدواج به دختر:
هر وقت گفتم بیا خواستگاریم گفته نمیتونم
عاشق پسری شدم که میگه چیزی ندارم بیام خواستگاری
پسری که عاشقم شده، ازم خواسته دو سال بهش وقت بدم بیاد خواستگاری
یه پسر با دختری که باهاش رابطه جنسی داشته ازدواج میکنه؟
چطوری به مامانم بگم که عاشق یه پسر دیگه شدم؟
صبر کنم یا رابطه م رو باهاش تموم کنم؟
پسر مورد علاقه م میگه صبر کن، میترسم نیاد خواستگاری
به پای عشقی که فکر میکردم درسته همه خواستگارهام رو رد کردم
← ازدواج با پسر کوچکتر از خود (۲۱ مطلب مشابه) ← قول و قرار ازدواج در آینده (۱۴ مطلب مشابه) ← عواقب ازدواج بر پایه دوستی (۲۴ مطلب مشابه) ← مضرات دوستی با جنس مخالف (۴۶ مطلب مشابه)
- ۲۸۶۷ بازدید توسط ۲۱۲۳ نفر
- چهارشنبه ۲۰ شهریور ۹۸ - ۱۳:۲۷