من 24 سالمه و مذهبی ام، دوست دارم با یه شخص مذهبی زندگی کنم. شهر ما کوچیک و تعداد آدمای مذهبیش کمتر از تعداد انگشته. یکی از پسرای مذهبی رو همیشه زیر نظر داشتم چون میشد برادر شوهر دخترخالم.
ایشون خیلی متین و باوقار بود، هر روز که میدیمش بیشتر بهش علاقه مند میشدم و رفته رفته تو کارهای فرهنگی زیاد باهاش برخورد داشتم،خلاصه من خیلی به ایشون فک میکردم و با توجه به سنم میدونم هوس و اینا نبوده .
واقعا از روی عقل انتخاب کردم و همه چیش همون جوری بود که من همیشه دنبالش بودم، معیارهامو داشت و این باعث میشد بیشتر و بیشتر بهش دل ببندم...
همیشه بهش فکر میکردم، دختر خالم رو که میدیم یه چیزایی میگفتم تا بحث بره سر ایشون و بیشتر شخصیتش رو بشناسم، دوستام همه از ایشون بدشون می اومد و میگفتن مغروره ولی من غرور نمیدیدم و فکر میکردم به من علاقه داره، تا اینکه نیمه شعبان شد و من خیلی غیر منتظره شنیدم که ایشون نامزد کرده اونم با یه دختر که اصالتا همشهری ماست ولی خونشون ... .
پدرش معلمه و خانواده کم جمعیت هستن ولی من دختره رو نمیشناسم....خلاصه اینکه خیلی داغون شدم به این فکر میکنم مگه من چطور بودم که منو نادیده گرفت؟ تقصیر من چیه که پدرم کشاورزه و خونمون تو شهر بزرگ نیس؟
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)