سلام
من 24 سالمه و مذهبی ام، دوست دارم با یه شخص مذهبی زندگی کنم. شهر ما کوچیک و تعداد آدمای مذهبیش کمتر از تعداد انگشته. یکی از پسرای مذهبی رو همیشه زیر نظر داشتم چون میشد برادر شوهر دخترخالم.
ایشون خیلی متین و باوقار بود، هر روز که میدیمش بیشتر بهش علاقه مند میشدم و رفته رفته تو کارهای فرهنگی زیاد باهاش برخورد داشتم،خلاصه من خیلی به ایشون فک میکردم و با توجه به سنم میدونم هوس و اینا نبوده .
واقعا از روی عقل انتخاب کردم و همه چیش همون جوری بود که من همیشه دنبالش بودم، معیارهامو داشت و این باعث میشد بیشتر و بیشتر بهش دل ببندم...
همیشه بهش فکر میکردم، دختر خالم رو که میدیم یه چیزایی میگفتم تا بحث بره سر ایشون و بیشتر شخصیتش رو بشناسم، دوستام همه از ایشون بدشون می اومد و میگفتن مغروره ولی من غرور نمیدیدم و فکر میکردم به من علاقه داره، تا اینکه نیمه شعبان شد و من خیلی غیر منتظره شنیدم که ایشون نامزد کرده اونم با یه دختر که اصالتا همشهری ماست ولی خونشون ... .
پدرش معلمه و خانواده کم جمعیت هستن ولی من دختره رو نمیشناسم....خلاصه اینکه خیلی داغون شدم به این فکر میکنم مگه من چطور بودم که منو نادیده گرفت؟ تقصیر من چیه که پدرم کشاورزه و خونمون تو شهر بزرگ نیس؟
یا به من چه که خانواده پرجمعیت دارم؟ واقعا مگه اینا ملاکه؟ یعنی این چیزا میتونه جای اعتقاد رو بگیره؟ من واقعا داغونم همیشه فکر میکنم که مگه من چه عیبی دارم؟ شبا اینقدر گریه میکنم که نگو.... هر چند ایشون مقصر نیستند ولی نمیتونم براشون آرزوی خوشبختی کنم و همیشه میگم ای کاش به جایی برسه که حسرت منو بخوره.
دوست ندارم کینه کنم ولی دست خودم نیس... در ضمن نمیتونم فراموشش کنم و با خودم میگم دیگه مسجد نمیرم و کار فرهنگی هم نمیکنم که نبینمش ولی میدونم که فکرم اشتباهه...
خلاصه خیلی گیج و سر در گمم؛ اصلا نمیدونم تصمیم درست چیه؟ چیکار باید انجام بدم؟ فکر این که پسر مذهبی تو شهرمون نیس دیوونم میکنه؛ میگم نکنه کیسی که من میخوام گیرم نیاد... واقعا گله میکنم از پسرهای مذهبی ( البته مثلا مذهبی ) که به چیزایی اهمیت میدن که و معیارشون قرار میدن که ...
تو رو خدا به راه کار بدید و کمک کنید تا بتونم از فکرش بیام بیرون و براش آرزوی خوشبختی کنم و بهم بگید چیکار کنم؟
ممنون
من 24 سالمه و مذهبی ام، دوست دارم با یه شخص مذهبی زندگی کنم. شهر ما کوچیک و تعداد آدمای مذهبیش کمتر از تعداد انگشته. یکی از پسرای مذهبی رو همیشه زیر نظر داشتم چون میشد برادر شوهر دخترخالم.
ایشون خیلی متین و باوقار بود، هر روز که میدیمش بیشتر بهش علاقه مند میشدم و رفته رفته تو کارهای فرهنگی زیاد باهاش برخورد داشتم،خلاصه من خیلی به ایشون فک میکردم و با توجه به سنم میدونم هوس و اینا نبوده .
واقعا از روی عقل انتخاب کردم و همه چیش همون جوری بود که من همیشه دنبالش بودم، معیارهامو داشت و این باعث میشد بیشتر و بیشتر بهش دل ببندم...
همیشه بهش فکر میکردم، دختر خالم رو که میدیم یه چیزایی میگفتم تا بحث بره سر ایشون و بیشتر شخصیتش رو بشناسم، دوستام همه از ایشون بدشون می اومد و میگفتن مغروره ولی من غرور نمیدیدم و فکر میکردم به من علاقه داره، تا اینکه نیمه شعبان شد و من خیلی غیر منتظره شنیدم که ایشون نامزد کرده اونم با یه دختر که اصالتا همشهری ماست ولی خونشون ... .
پدرش معلمه و خانواده کم جمعیت هستن ولی من دختره رو نمیشناسم....خلاصه اینکه خیلی داغون شدم به این فکر میکنم مگه من چطور بودم که منو نادیده گرفت؟ تقصیر من چیه که پدرم کشاورزه و خونمون تو شهر بزرگ نیس؟
یا به من چه که خانواده پرجمعیت دارم؟ واقعا مگه اینا ملاکه؟ یعنی این چیزا میتونه جای اعتقاد رو بگیره؟ من واقعا داغونم همیشه فکر میکنم که مگه من چه عیبی دارم؟ شبا اینقدر گریه میکنم که نگو.... هر چند ایشون مقصر نیستند ولی نمیتونم براشون آرزوی خوشبختی کنم و همیشه میگم ای کاش به جایی برسه که حسرت منو بخوره.
دوست ندارم کینه کنم ولی دست خودم نیس... در ضمن نمیتونم فراموشش کنم و با خودم میگم دیگه مسجد نمیرم و کار فرهنگی هم نمیکنم که نبینمش ولی میدونم که فکرم اشتباهه...
خلاصه خیلی گیج و سر در گمم؛ اصلا نمیدونم تصمیم درست چیه؟ چیکار باید انجام بدم؟ فکر این که پسر مذهبی تو شهرمون نیس دیوونم میکنه؛ میگم نکنه کیسی که من میخوام گیرم نیاد... واقعا گله میکنم از پسرهای مذهبی ( البته مثلا مذهبی ) که به چیزایی اهمیت میدن که و معیارشون قرار میدن که ...
تو رو خدا به راه کار بدید و کمک کنید تا بتونم از فکرش بیام بیرون و براش آرزوی خوشبختی کنم و بهم بگید چیکار کنم؟
ممنون
مرتبط:
چطور از فکر پسری که ظاهرا بهم علاقه نداره بیام بیرون؟
چطور از فکر دختری که بهم علاقه نداره بیام بیرون؟
چیکار کنم تا فکر همکلاسیم از سرم بره بیرون
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۲۶۸۰ بازدید توسط ۲۰۱۴ نفر
- شنبه ۸ خرداد ۹۵ - ۱۸:۲۱