از اینکه بخوام دوباره به شخصی نزدیک بشم حس ترس دارم

با سلام خدمت دوستان عزیزم

راستش مطالب سایت رو خوندم و واقع لذت بردم ، خواستم سوال خودم رو هم مطرح کنم .

پسری هستم 31 ساله ، از نظر تیپ معمولی ولی خب موهام دارن میرن کم کمک ( این مساله و یه مورد دیگه اعتماد به نفسم رو پایین اورده ) ، وضع مالی متوسط ، تحصیلات مهندسی ، با اینکه دوستان خوبی دارم ولی خیلی احساس تنهایی میکنم  .

قبلا هم یه مورد برای ازدواج هم بود که متاسفانه نشد  و ضربه بدی بهم زد . جوریه که حس می کنم چون تیپ و چهره متوسط به پایینی دارم کمتر افراد بهم علاقه مند میشن و یا نمیشن کلا و خب این حرفو هم شنیدم از ... .

الان از اینکه بخوام دوباره به شخصی نزدیک بشم حس ترس دارم و خب میبینم که بیشتر مردم اول روی ظاهر افراد قضاوت میکنن خیلی سخت هم ارتباط برقرار میکنم .

به نظر خودمم دیگه داره سنم خیلی بالا میره و شرایط رو دشوارتر میکنه ، خیلی زودتر تصمیم به ازدواج داشتم .

الان نمیدونم واقعا تو این شرایط چی کار باید بکنم ؟

ممنون میشم نظرات دوستان عزیزم رو بشنوم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

می ترسم بعد از ارضای غریزه جنسی از همسرم سرد بشم .

درود

من جوانی 24 ساله هستم و نیاز سهمگین ژادمندی (جنسی) دارم . کسی دینی و باورمند هستم و تا کنون با هیچ دختری دوست نشده ام . و میخواهم نیاز ژادمندی  ام از راه درست برآورده شود. تنها گزینه پیش رویم پیوند زناشویی است.

من تا کنون آرمان بنیادی  پیوند زناشویی چم ( یعنی ) برپایی خانواده و بچه دار شدن و دیگر را در نیافتم و به زن تنها به مانند یک کالای ژادمندی نگاه کرده ام نگاه مهرآمیز  نسبت به جنس زن ندارم.

این گونه می اندیشم پس از پیوند زناشویی و خشنوتن ( ارضا ) نیاز ژادمندی (جنسی) از همسر خود دست کشیده و از وی سیر شوم و خواستن به ادامه زندگی با وی نباشم.

دیدگاه شما چیست. ایا من یک بیمار می باشم؟ یا هنوز بچه هستم و به برنایی اسپور ( بلوغ کامل ) نرسیده ام؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

پیدا کردن همسر برای کسی که خارج از کشور است

سلا

چه راههایی برای پیدا کردن همسر در خارج از کشور هست برای کسی که خودش هم خارج از کشور زندگی میکنه.

یک سری سایت همسریابی مسلمانان هست ولی اونها اکثرا سنی هستند و مهم تر اینکه خیلی خلافکار و آدم علاف و دروغگو دارن به هیچ وجه نمیشه اعتماد کرد و خطرناک هستن.

پیدا کردن همسر از ایران هم قابل اعتماد نیست٬‌چون سوال اصلی اینه که آیا میخواد با من ازدواج کنه یا میخواد بیاد خارج؟ میدونید اکثرا همسر مشکل ویزا و کار کردن پیدا خواهد کرد.

من به یک مرکز شیعی هم تماس گرفتم ولی اصلا جوابم هم ندادن٬‌به نظر میاد فقط برای عقد و پول گرفتن هستن و نه کار دیگه ای٬‌در حالیکه من میدونم مراکز سنی ها در این مورد خیلی فعال و قوی عمل می کنند.

مشکل دیگه اینه که خارجی ها خواهان ارتباط قبل از ازدواج هستند که با اعتقادات من جور در نمیاد٬‌باید یگم متاسفانه بعضی ایرانی ها غرق در فرهنگ خارجی همین را می خواهند.

در کل نمیدونم چه راه شرافتمندانه و حلالی برای این موضوع وجود داره؟ آخرش هم فکر کنم منم مثل بقیه برم دنبال حرام وگرنه باید برای همیشه تنها بمونم.  نمیدونم چرا همه برای حروم زرنگند و حتی بهت کمک میکنن و راه یادت میدن ولی برای حلال هیچکس قدمی بر نمیداره. آخر الزمانه اینه که باید از پاک بودن و اینکه نمیخوای رابطه حرام داشته باشی خجالت بکشی و حتی انگ بزنن که مشکل جنسی داری که تا حالا رابطه نداشتی!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

می خواستم جذبش کنم ولی پروندمش رفت

سلام

من یه دختری رو خیلی دوس داشتم حالا اون یا در جریان نبود یا بود رو نمیدونم ولی به هر حال اصلا به روی خودش نمیاورد و خیلی عادی برخورد میکرد . من از قانون مدتی محل نذاشتن و سرد برخورد کردن و اینا استفاده کردم که شاید توجهشو به خودم جلب کنم تا بتونم بفهمم بالاخره ته دلش چیه که ببینم میشه برم خواستگاریش یا نه.

مدتی به عمد واسه همین هدف جواب پیاماشو دیر میدادم  سرد باش احوالپرسی میکردم ولی متاسفانه انگار که خیلی اشتباه کردم و با دست خودم پروندمش رفت. حالا از قبل هم بدتر شده اگه اون موقع  خنثی برخورد میکرد الان دیگه محلمم نمیذاره.

الان خیلی وقته گذشته ولی یه بارم  پیامی نفرستاده دیگه تو احوالپرسیم خودشو به اون راه میزنه. من واقعا دیگه راهی نداشتم چون از ترس نه شنیدن دلم نمیخواست مستقیم ته دلشو بخونم بنابراین به فکر افتادم از این راه بفهمم. 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

ما هر چی می کشیم از دست این اطرافیانه

سلام به همگی دوستان گل خانواده برتر
یه سوال دارم که دوست دارم نظرات دوستان بزرگوار رو بدونم چون مطلبی هست که ذهنمو درگیر کرده...
پسری 26 ساله و ناپخته هستم و فارغ التحصیل مهندسی برق . از 16 سالگی که به قول معروف دست چپ و راستمو تشخیص دادم، در حال تلاش بودم؛ حالا یا درس خوندن یا کار پاره وقت و یه ته مونده ای نصیب شدن ... تا رسیدم به خان اول شاهنامه یعنی کنکور!!! خدا رو شکر و با عنایت خودش، خان اول رو همونطور که مد نظر مبارک بود رد کردم، روزگار در  دانشگاه هم به خیر و خوشی و خنده سپری شد تا به خان دوم که کابوس شبانه و روزانه رسیدم؛ سربازی! خان دوم هم با الطاف خدا و صد البته با فراز و نشیب های بسیار، همون طور که مد نظر مبارک بود سپری گشت، اونم چه گشتنی!
بعد از گذشت از خان دوم؛ در حالی که از شعف بسیار نزدیک بود سکته کنم، با کلی آرزو و نقشه کشیدن برای آینده و رویارویی با خان های بعدی به آغوش پر مهر خانواده برگشتم ( داخل پرانتز عرض کنم که تقریبا از همون اوایل خان دوم در آغوش خانواده بودم، چون که سربازیم افتاده بود شهر خودمون! D:).
متاسفانه تمامی امید و آرزوهام نابود شد چرا که بلافاصله متوجه شدیم که سرطان مادر مرحومه م عود کرد و یکسال تمام هم و غممون شفای مادرم بود، در نهایت مادرم بر اثر سرطان فوت کرد، و الان 7 ماهه از این واقعه می گذره.
توی این 7 ماه من بودم و یه پدر افتاده حال ... تمام تلاشمو کردم که خودمو جمع کنم؛مخصوصا از نظر روحی روانی ... یه جایی به مدت 5 ماه موقت مشغول شدم، در نهایت با یکی از دوستام یه شرکت برای خودمون ثبت کردیم و الان داریم کار خودمون رو راه اندازی می کنیم که فکر می کنم دو سال باید خاک بخوریم تا به نتیجه برسیم. در کل توی این ده سال باور کنین حتی کوچیک ترین تفریح و یا مسافرتی نداشتم که روحیه م یه کم عوض بشه.
و اما سوال اصلی...
ما هر چی می کشیم از دست این اطرافیانه ... یه سری اطرافیان اومدن می گن که:« وقت ازدواج کردنه و بسه دیگه، از یه طرفی هم میگن پولاتو جمع کن و خرج نکن که برات آستین بالا بزنیم»؛ و وقتی با نظر مثبت من مواجه میشن نظرشون یهو عوض می شه و می گن:« آخه تو که پولی،چیزی نداری که بخوایم بریم جلو!!!!!!!!!!!!!»
والا من نمی دونم فاز اینا چیه!!؟؟؟ (O_o) درثانی این هزینه تراشیایی که اینا انجام دادن و من حساب کردم باید تا 5 سال دیگه فقط نون خشک و آب بخورم و پول پس انداز نمایم!!!!
عده ای دیگر از اطرافیان دلسوز می فرمایند:« که برو بابا الان می خوای ازدواج کنی که چی بشه! ده سال نه تفریحی کردی، نه عشق و حالی و سرگرمی.... الان اگه ازدواج کنی حسرت اینا رو دلت می مونه و زن بگیری دیگه نمی تونی خوشی کنی و عقده می شه برات و یه عمر حسرت می خوری که چرا مجردی نکردی....الان هم اگه بری جایی خاستگاری دست رد به سینه ت می زن و الان بچسب به کار خودت و تفریحات!»
والا من خودم حیرون موندم چه کنم برای اولین بار توی زندگیم ! همیشه خودم تصمیم قاطع می گرفتم توی زندگیم و هیچ وقت هم پشیمون نشدم و خدا رو شکر تا الان با عنایت خودش به تمام اهدافم رسیدم.... ولی توی این یه مورد جدا موندم... اینه که الان از شماها دوستان و سروران گرامی سوالمو پرسیدم، بلکه از این برزخ بسی تاریک رها بشم و از « از ظلمات الی النور» رهسپار شم!!! (D:) و بقیه خان ها رو سپری کنم!
بابت نحوه نگارش متن هم شرمنده اخلاق ورشیه سروران گرامی...
تشکر

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

احساس میکنم نمیتونم بدون اون زندگی کنم

با سلام

پسری هستم 20 ساله ترم پنج دانشگاه هستم. الحمدالله از نظر مالی وضعیت مناسبی داریم و مشکلی نداریم. ترم سوم بودم که تو دانشگاه با دختری که سنگینی و متانت بالایی داشت آشنا شدم.

اولش خیلی اذیت کرد ولی بعدش قبول کرد. قرار بود تا درسمون رو تموم میکنیم با هم آشنا بشیم و بعدش ازدواج کنیم. خانواده من و خانواده ایشون اطلاعی نداشتن چون من وقتی خواستم از اول برم جلو برای رسمی شدن گفت فعلا همدیگه رو بشناسیم،این وسط البته اختلاف نظرهایی داشتیم مثلا من خیلی غیرت داشتم روش یا دوستاش خیلی حسودی میکردن...

حتی با یکی از دوستاش سر من دعوا شدید کرد. همه چیز خوب بود تا ترم تابستون،دو هفته رفت مسافرت و بعدش خط رو خاموش کرد. وقتی تو دانشگاه دیدمش من و برد حراست دانشگاه و گفت این آقا مزاحم من میشه و من نامزد کردم. خیلی ضربه خوردم ولی دست بر نداشتم.

شماره پدرش و داشتم زنگ زدم گفتم همکلاسی دخترتون هستم میشه گوشی رو بدید ایشون اونم برگردودند گوشی رو و پدرش گفت دیگه لطفا مزاحم نشید. بعد دیدم یه ناشناس زنگ زده خونه ولی وقتی برداشتم قطع کرد.خودش بود. بیست روزی دنبال خونه شون گشتم تا بالاخره با هر بدبختی بود آدرس و گیر آوردم و تحقیق کردم.

دیدم نامزد نکرده و فهمیدم تالاسمی داشته. به اون شماره اس دادم گفتم میدونم مشکل داشتی و نامزد نکردی. تو دانشگاه هم به همه میگفت نامزد کردم. بعد از چند وقت جواب تلفنم رو دادش و گریه کرد گفت جبران میکنم.

بهم گفت برو با خانواده ات مطرح کن قضیه رو. فرداش که زنگ زدم دیدم آروم صحبت میکنه گفت تو میخوای مدرک جمع کنی بری تو دانشگاه بگی من دروغ گفتم. حتی چند بار قرار گذاشتیم همدیگه رو ببینیم ولی گفت یه مشاوری دارم اون گفته نه.

حتی جواب منو میده میگه تو میخوای حرف ضبط کنی و تو مکالمه میگه حامد من نامزد دارم ولم کن. منو اسیر خودش کرده. همه دوستام میگن اینا در شان شما نیستن ولش کن ولی من احساس میکنم نمیتونم بدون اون زندگی کنم.

ببخشید طولانی شد.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

می خوام از بین دانشجویان دانشگاه فرهنگیان همسر انتخاب کنم

با عرض سلام  و خدا قوت خدمت دوستان

به حرفاتون احتیاج دارم اگر ممکن است راهنمایی ام کنید . بنده دانشجوی ترم آخر مهندسی و کارمند آموزش و پرورش می باشم.

بنده قصد ازدواج دارم و به دلیل اینکه دانشجویان دانشگاه فرهنگیان گزینش شده اند، قصد دارم از این محیط همسر خود را انتخاب کنم. و در کنار آن چون علاقمندم همسرم شاغل باشد ، شغل معلمی را بیشتر مناسب همسر خود ( چون خودم به نوعی هم مهندس هستم و هم معلم ) می دانم . با این وجود هیچ اشنا و راهی برای شروع کار نمی بینم . به نظر شما چکار کنم ؟

در ضمن بنده  24 ساله و از شهر همدان هستم .

با تشکر از همگی دوستان

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) تحصیل در دانشگاه فرهنگیان (۳۹ مطلب مشابه)

ازدواج کنم یا برای خانواده ام مسکن تهیه کنم

با سلام

پسری 29 ساله هستم از نظر تحصیلات و شغل هیچ مشکلی ندارم و شغلی متناسب با رشته تحصیلیم دارم و درامدی که بتوانم خانواده ای را اداره کنم.

من مدتی است علاقه مند به خانمی شده ام  از طرفی علاوه بر علاقه، به شدت نیاز جنسی مرا آزار می دهد و ترس از به خطر افتادن ایمانم را دارم. ولی به دلیل برخی مشکلاتی که در خانواده دارم بر سر دو راهی مانده ام که این موضوع را مطرح کنم یا خیر.

مشکلی که خانواده من دارد مشکل مالی است. پدرم از کار افتاده است و درامدی ندارد و از طرف دیگر سه خواهر مجرد دارم که دو نفرشان بیکار هستند. مسکنی هم که در ان زندگی می کنیم چندان مناسب و ایمن نیست و خانواده ام از این موضوع رنج میبرند و من همیشه به این فکر می کنم که خانه ای مناسب برای انها تهیه کنم که با توجه به هزینه بالایی که دارد موضوع ازدواج من به کلی منتفی می شود .

با توجه به علاقه ای که به این خانم دارم ( رک بگویم بیش از 10 سال است که عاشق ایشان هستم ) و با توجه به احساس مسئولیتی که نسبت به خانواده ام می کنم انتخاب هر کدام از دو گزینه بالا منجر به از دست دادن دیگری می شود. شما اگر شرایط مرا داشتید چه کار می کردید ؟

لطفا راهنماییم کنید.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

عاشق یه دختری شدم که با خانواده ما رابطه ی خوبی ندارند

سلام

دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید

متاسفانه یا خوشبختانه بنده عاشق یه دختری شدم که با خانواده ما رابطه ی خوبی ندارند ( قبلا دعوایی سر گرفت ) این دختر خانوم و مادر و پسرشون و البته مادر من و بنده نیز مقصر دعوا نبوده و توی اون دخالتی نداشتیم ؛

خوب وقتی میگم عاشق شدم یعنی اون معیار های منو داره ، أصلا هم بخاطر دعوا بی احترامی به ما نکردند و همیشه به مادرم و پدرم سلام میدادن ، منم سلام میدادم به مادر و پدرشون .

از حس ایشون نسبت به خودم بی خبرم ولی از اون دخترای خوبی هست که منتظره ازدواج هست تا بعد عاشق همسرش بشه . این دعوا مال ٧ سال پیشه . من نمیدونم چطوری بگم به پدر و مادرم .

من سخت گیرم ، زیاد عاشق نمیشم ، این از دستم بره کم کم تا ٦-٧ سال دیگه ازدواج نمیکنم و واکنش اونا چیه به نظر شما ؟

لازم به ذکره بگم تو دعوا هیچ گونه درگیری فیزیکی و لفظی رخ نداد ، فقط به نوعی قطع ارتباط و قهر بوده .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

می خوام با خانواده ای وصلت کنم که خیلی اهل برو و بیا هستند

سلام دوستان ، نیاز شدید به نظراتتون دارم .

من از یک دختر خانومٍ خیلی خوب خوشم اومده و اخلاق هامون هم بهم میخوره فقط یه مشکلی هست و اون اینکه سطح فرهنگی  و مالی عمو ،خاله ،دایی و کلا اقوامشون نسبت به ما خیلی پایین تره. پدر، مادر  خودشون خیلی خوبن ( روحانی و تحصیلات عالی )  ولی بقیه فامیلاشون کلا از یک جنس دیگن.

یک مسئله دیگه هم هست و اینکه تو فامیل ما متاسفاته روابط و مهمانی ها خیلی رسمی و کم رنگه و به حداقل ها اکتفاء میشه. یعنی مثلا آخرین باری که  خونه عموم رفتم شاید 5 سال پیش بوده یا داییم که خونشون ی کوچه با ما فاصله داره را یک ساله که خونشون نرفتم. ولی خونواده این خانووم خیلی اهل برو و بیا هستند و هر چند وقت یه بار کلی از فامیل های شهرستانیشون میان اینجا و چند روز میمونن. بعضی هاشون هم که اهل همین جا هستند و همش پیش همدیگن.

و من اصلا اصلا خوشم نمیاد که اینقد با کسی رابطه داشته باشم خصوصا خانواده ی شوهرم که هیچ علاقه ای به رابطه برقرار کردن با عمو یا دایی ها و بقیشون ندارم.

الان برنامم اینه که تو جلسه خواستگاری براشون توضیح بدم که من دوست دارم مقدار رابطه ام با خانواده شما ( به غیر از پدر، مادر و خواهر) در حداقل و فقط در حد ضرورت باشه.  آخه عمو های خانومم چه ریطی به من دارن؟

ولی نمیدونم اینارو چجوری بگم که نه بهشون بر بخوره و نه بعد ازدواج مشکلی داشته باشیم. مثلا احتمالا این ها هر هفته مهمونی دارن... آخر هفته ها اهل تفریح فامیلین و از این حرفا... واکنش من نسبت به این کارها باید چی باشه؟!

ممنون

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

چرا بعضی از دختران و پسران ناگهانی رابطه دوستی رو قطع می کنند؟

سلام
درصدی از دخترا و پسرا تو دوران زندگیشون ممکنه وارد روابط عاطفی بشن که این رابطه میتونه بصورت مستقیم یا غیرمستقیم باشه.
گاهی در این روابط پیش میاد که در ابتدا همه چیز گرم و صمیمیه اما با گذشت زمان یکی از طرفین رابطه { دختر یا پسر } به طور ناگهانی سرد میشه و به اصطلاح پا پس میکشه و در این حال طرف مقابل شبیه علامت سوال میشه و دنیاش خراب میشه و کاملا شوکه میشه و پیش خودش فکرای مختلفی میکنه {حس بازی خوردن یا ممکنه کیس بهتری پیدا کرده باشه یا نکنه داره امتحانم میکنه یا داره برام ناز میکنه یا داره اذیتم میکنه و...} که البته این فکرا دیوونه کنندست .
اما یه احتمال دیگه اینه که ادم طرفشو دوس داره اما مجبوره که بره و رابطه رو تموم بکنه که این مورد هم میتونه دلایل مختلفی داشته باشه . 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) قطع رابطه با جنس مخالف (۷۴ مطلب مشابه) دوستی با جنس مخالف (۱۳۰ مطلب مشابه)

اگه سر به زیر باشیم چطور همسر انتخاب کنیم ؟!

سلام دوستان
امروز داشتم بعضی نظرات رو راجع به دانشگاه رو توی این وبلاگ میخوندم که خیلیا گفته بودن سر به زیر باشین و تا حد امکان از جنس مخالفتون دوری کنین و ...
حالا من یه سوال داشتم. اگه دخترها به پسرها و پسرها به دخترها نگاه نکنن و همیشه سر به زیرباشن (نه تنها در محیط دانشگاه، بلکه همه ی مکان های عمومی)، چه جوری ممکنه دو نفر از هم خوششون بیاد و عاشق هم بشن؟؟ منظورم برای ازدواجه، نه دوستی.
چطور ممکنه به دل نشستن طرف مقابل/محبت اولیه ای که مقدمه ی یه ازدواج میتونه باشه بدون هیچ نگاه کردنی به وجود بیاد؟!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

می خواستم به دختری ابراز علاقم کنم که مغرورانه و قلدرانه جوابم رو داد

سلام و خسته نباشید به همه

نکنه: سوال یازده و دوازده و سیزده مهم تر از بقیه سوالات است.

من زیر ٢٥ سال هستم و کار بسیار خوبی دارم و شخص مورد نظرم برای ازدواج هم زیر ٢٠ سال هستن . ایشون دختر عمه بنده هستن که رابطمون مثل خیلی های دیگه نزدیک نیست و واقعا در همان حدی هست که باید باشد

داستان از جایی شروع شد که من تصمیم گرفتم به ایشون پیام بدم و از ابراز علاقم بهشون اطلاع بدم، با خواهرم مشورت کردم و از خداشونم هست، ایشون هم گفتن کی بهتر از فامیل و گفت من با رابطه گرفتن شخصی مخالفم و پیشنهاد میدم از طریق رابط باشد، تا اینکه با اصرار شدید من موافقت کردند و گفتند باشه.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

نمیخوام در اوج جوونیش بهترین گزینه هاش رو از دست بده

سلام
روزگار به کام
آرزوی بهترین ها واسه همه دارم
قبل از بیان سوال! بدونید ..غرور بی معنیه..
سه سال پیش دختر خاله ی کوچکم که متولد سال ۷۵ هست و ۷ سال کوچکتره به یه بهونه ای بهم ابراز علاقه کرد . من به چشم یک خواهر کوچکتر همیشه نگاهشون کردم. اما شاید باور نکنید ۳ ماه طول کشید تا قانع شد که هیچ چیزی در این عشق دو طرفه نیست. من خودم درد کشیده عشق یه طرفه هستم.
میدونم اصلا جالب نیست. میدونم سخته. اما آخرین حرفش این شد که من هم دیگه ازدواج نمیکنم. اوایل فکر کردم یه حرف زد و نزد !!! اما الان متوجه شدم سه تا خواستگار خوب رو رد کرده. من انسان متکبر و خود خواهی نیستم اصلا . اما به عشق اعتقاد دارم .
و همان طور که قبلا گفتم یک بار اول نوجوانی عاشق دختر همسایه مون شدم که چون پس از کلی مصیبت بهش رسیدم و تمام دوست داشتنم رو روی گود ریختم . منم از خودش دور کرد.. و کلی لطمه خوردم.. اون هم ۱۸ سالگی.. فکرش کنید از معدل ۱۸ ریاضی اومدم ۹ در مقطع سوم دبیرستان و پیش دانشگاهیم رو نتونستم بگیرم..
بعدش در سن ۲۰ سالگی دل به دختری باختم که ابتدا دوستش داشتم بعد عاشقش شدم.. اما بخاطر شرایط کاری چند سال در شهر دورتر بودم نشد که نشد.. و در سن ۲۳ سالگی شدم یه جوان بی احساس ..
با اینکه مورد های زیاد و مناسبی واسم بوده و هست. حال شما فک کنین که چقدر دختر خاله م رو درک میکنم اما هیچ احساسی بین من و بهترین و زیباترین دختر طایفه مون نیست که نیست.
سوال؟
به نظرتون درسته دوباره بهش بگم که هیچ حسی ندارم و بایستی پی زندگیش بره؟ با اینکه میدونه من آدم رکی نیستم. اما شاید هم یه طور نفرت هم ازم گرفته باشه ؟ نمیخوام در اوج جوونیش بهترین گزینه هاش از دست بده. طوری که خاله م اومده بود پیش مادرم گفته بود نمیدونم چشهو به ما هم هیچی نمیگه.
خدایا میدونم هیچ عشقی بالاتر از عشق به خودت نیس..پس بهمون عشق قسم همه دوستان رو حفظ فرما ..
التماس دعا..
یاحق

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

راستی آزمایی ادعای یه دختر پولدار در مورد ساده زیستی بعد از ازدواج

سلام

چطور میشه مطمئن شد یه دختر وقتی به حرفی که میزنه ایمان داره و فقط بخاطر جذب طرف مقابل همچنین حرفی رو نمیزنه ؟

من و یه دختر خانمی به هم علاقمند شدیم ایشون از نظر بنده دختر خیلی خوبی هستن ولی من از یه چیز میترسم. وضع مالی پدر ایشون خیلی خوبه ولی من یه شغل با حقوق خیلی معمولی دارم و با ایشون صحبت کردم که با توجه به علاقه ای که ما به هم داریم ولی بهتره فکر ازدواج رو از هم دور کنیم چون از نظر مادی در یه سطح نیستیم که بعد گفتن این حرف ایشون گریه کردن و گفتن که به یه زندگی ساده هم راضی هستن و توقع چندانی از من ندارن .

ولی من گفتم شما تو خونه پدرتون همه چی داشتین چطور میخواید یه زندگی ساده و سطح پایین تر از خونه پدرتون رو داشته باشید (لازم به ذکره که پدرش هم خیلی ادم خسیسی هست و بعد میدونم اگر ازدواج کنیم کمک چندانی به ما کنه).

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) قبل از ازدواج لازم است بدانید (۲۹۶ مطلب مشابه)