سلام
یه سوال دارم ؛
اینکه چرا دخترای دوره راهنمایی ( بین 12 تا 16 ساله ) راحت گول میخورند و پسرای هوس باز هم بیشتر سراغ همین دخترای دوره راهنمایی میرن .
مرسی از همگی
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
سلام
یه سوال دارم ؛
اینکه چرا دخترای دوره راهنمایی ( بین 12 تا 16 ساله ) راحت گول میخورند و پسرای هوس باز هم بیشتر سراغ همین دخترای دوره راهنمایی میرن .
مرسی از همگی
سلام
موهای کم پشت و چربی دارم که مجبور میشم هر روز برم حمام و همین عادت باعث بدتر شدنش میشه
1. مارک خوب برای شامپو حجم دهنده موی سر ؟
2. ضخامت موی سر تا حدودی به پرپشت شدنش کمک میکنه و من موهایی با تار نازک دارم
راهی برای افزایش ضخامت تار مو هست ؟
3. از چه روغنی برای سرم استفاده کنم؟
در کل اقاااااا جون لپ کلام
میخوام یه ذره موهام جون بگیره تاراش کلفت تر شه از این کم حجمی خارج بشه . برای چرب بودن سر هم اگه راهی دارید بگید . هر چی نکته راجب رسیدگی به مو سر و مژه چشم میدونید بگید
ممنون...
مرتبط:
روغن کرچک یا وازلین روی پر پشت شدن مژه تاثیر داره؟
تجربیات شما برای بلند شدن و پر پشت شدن مژه
سلام
میخواستم بپرسم اقایون و اقا پسرها تا چه حد جنس مخالفشون رو میشناسند؟ یا بهتر بگم اصلا تا حالا رفتن در این باره چند تا کتاب و مقاله و.... بخونند تا در ازدواجشون هم به مشکل برنخورند
چون تا اونجایی که من اطلاع دارم برخی از بگو مگو ها و توپ و تشر زدن به همدیگه و سایر اختلافاتی که در زندگی زوجین اتفاق میوفته ناشی از این عدم شناخت جنس مخالف و روحیاتش هست . اصلا شده با مطالعه برید خواستگاری؟؟
اول روحیات و نیازهای زنان رو بخونید و بعد با اگاهی پیش برید؟؟؟ یه سوال دیگه ای که داشتم این بود که:
از کی و از چه سنی در مورد مسائل زنانه (عادت ماهیانه و مشکلات و روحیات زنان در این زمان و پرده بکارت و.... ) اطلاع پیدا کردید؟؟
این کنجکاوی رو با کی در میون میذاشتید و یا میذارید؟؟ و از کجا اطلاعات بدست میارید از دوستان و یا کتاب و سایت و ....؟؟؟
اصلا برای اقا پسرها از چه سنی این کنجکاوی شروع میشه و میخوان راجع به جنس مخالف و بدنشون سوال بپرسن و جست و جو کنند؟
.................................................................................................
یه خاطره از دوران دبیرستان:
یادمه وقتیکه قضیه محتلم شدن پسرا رو شنیده بودم خییییییییییلی کنجکاو بودم که بدونم اصلا واژه احتلام به چه معناست خخخخخ
به همین دلیل به همکلاسیام گفتم اونام که هیچی تعطیل !!!!خخخخخخ
و برای اینکه به اطلاعات گوهربارم اضافه بشه!!!!
سرزنگ ادبیات رفتم و از معلم مون پرسیدم
اون بنده خدا پیچوند و یه معنی پیدا کرد و گفت !!!خخخخخخخ
.......................................................................................................
ممنون میشم به سوالاتی که پرسیدم پاسخ بدید و تجربیات خودتونو بنویسید
سلام
من دختری 30 ساله هستم که در مقطع دکترا تحصیل میکنم و مجردم، مشکلی که در من هست اینه که از زمانی که به یاد دارم انرژی همسرانه به شدت بالاست و ویژگی های زنانه هم زیاده و اگر روزی ازدواج کنم فوق العاده شوهر دوست خواهم بود و سعی میکنم که رابطه عاشقانه و رمانتیکی با همسرم داشته باشم و در هیچ موردی براش کم نذارم که این شاید به خاطر گرم مزاج بودنم هم باشه .
اما از طرفی انرژی مادرانه در وجودم خیلی کمرنگه و هیچ وقت مادر شدن برام مثل بقیه همجنسام یک آرزوی بزرگ برام نبوده و حتی حاضرم با مردی که بچه دار نمیشه اما دوستش دارم با کمال میل ازدواج کنم و عاشقانه تا اخر عمر دوستش داشته باشم و هیچ وقت هم بچه نخوام .
این در حالیه که بچه ها دیگران رو که می بینم دوستشون دارم اما به مادر شدن چندان علاقه ای ندارم و تر و خشک کردن بچه رو دوست ندارم اما میتونم نامادری خوبی باشم و بچه کس دیگری رو مثل بچه خودم بزرگ کنم اگر زمانی ازدواج کنم و مادر بشم فقط به خاطر طرف مقابلم هست اگر اون بچه بخواد نمیدونم چرا اینجوری ام فکر می کنم طبیعی نیست چرا بقیه هم جنسام انرژی مادرانه شون خیلی بالاتر هست؟
آیا مردی پیدا میشه که مثل من فکر کنه و همسرش اولویت اول زندگی اش باشه و بعد بچه براش مهم باشه؟ چون فکر میکنم اکثریت مردا به خاطر بچه هست که تن به ازدواج میدن...
پسری وجود داره که عاشق همچین دختری بشه؟ هر خواستگاری هم دارم بحث بچه رو همون جلسه اول پیش میکشه که باعث میشه من ازش سرد بشم... انگار همه چیز برعکسه...
واقعا نمیدونم با این حسم چکار کنم؟
سلام
دختری هستم زیر 20 سال . تو دوره ی راهنمایی با اصرار ، مامانم رو راضی کردم تا برام گوشی بخره . هیچیم از روابط دختر و پسر نمیدونستم ولی وقتی اولین مزاحم زنگ زد، جواب دادن بهش به دهنم مزه کرد تا این که به پاسخ دادن شماره های غریبه معتاد شدم اونقدر که از این کار لذت میبردم و یه جورایی برام سرگرم کننده بود .
وقتی بزرگتر شدم طی اتفاقاتی نزدیک بود حیثیت و آبروم بره با این حال با گریه زاری همه چیو به بابام گفتم و از پدرم واقعا سپاس گذارم .
ایشون بدون هیچ توهینی منو سرزنش کردن و موبایلمو ازم به مدت یکسال گرفتن من توی این مدت که بزرگتر شدم و عقلم کامل شد به اشتباهاتم پی بردم و خیلی پشیمونم خیلی توبه کردم ولی همش از آیندم میترسم .
نمیدونم در آینده این موضوع رو به همسرم بگم یا نه؟ همش حس بدی دارم فکر میکنم یه روزی آبروم میره خیلی میترسم چون خانواده ی ما یه خانواده ی مذهبیه (من میدونم چه اشتباه بزرگی از روی جهالت و نادونیم کردم ) ولی میترسم از اینکه روزی همه موضوع رو بفهمن!
پدرم مرد بسیار آبرمندیه چطوری میتونم خودمو از این پدر بدونم من واقعا دختر احمق و نادانی هستم که به همین راحتی آبرومو سر راه گذاشتم و با چنین کاری دل پدرمو شکستم تو رو خدا کمکم کنید بگید چیکار کنم عذاب وجدان منو راحت نمیزاره..
سلام
من دخترم، چند روز دیگه 25 سالم میشه . 1 سال و نیم هست که عقد کردم و ایشالا تا چند ماه دیگه ازدواج میکنم.
با همسرم چند سال دوست بودم و با شناخت علاقه ی زیاد با هم ازدواج کردیم و خدا رو شکر مشکلی نداریم. هر دومون هم فوق لیسانس هستیم و از همه لحاظ تقریبا همسطح هستیم.
مشکلی که من چند وقته پیدا کردم اینه که اصلا خوشحال یا ناراحت نمیشم. انگار که هیچ حسی ندارم. حسم نسبت به تمام اطرافیانم حتی مادر و پدر و خواهر و برادرم از بین رفته. اگه اتفاق خوبی بیوفته همون موقع خوشحال میشم و میخندم و اگه اتفاق بدی بیوفته همون موقع ناراحت میشم و گریه میکنم اما قبل و بعدش هیچ حسی ندارم.
یعنی همسرم برای چند ماه میخواست بره جایی و برای من این دوری خیلی سخت بود اما اصلا ناراحت نبودم و عادی عادی بودم تا موقعی که داشت بام خداحافظی میکرد، اون موقع احساس ناراحتی کردم.
من خیلی احساساتی بودم،عاشق خانوادم بودم واسه همین این بی تفاوتی خیلی اذیتم میکنه، میخوام بدونم بیماریه و نیازی هست برم مشاور ؟
ممنون
سلام
وقتی فیلم های خارجی می بینم ( کره ای یا اروپایی ) آرایش عروس در مراسم عروسی خیلی ساده است. حتی مدل موها هم خیلی ساده است. یه غنچه ای یا تاج گلی گذاشتن روی سرشون.
اما در ایران نمی دونم چرا عروس که میره داخل آرایشگاه رنگ ، روغن و فر و شینیون و ... بر سرش آوار میشه. از اون بدتر بقیه خانم های مهمان ... چند وقت پیش یک عروسی رفته بودم.
باور کنین وقتی وارد قسمت خانم ها شدم با وجود اینکه غالبا فامیل بودیم پنج دقیقه طول کشید بفهمم مثلا این خانم کیه ، اون یکی کیه ... از بس آرایش غلیظ کرده بودن و لباس های نیمه برهنه... پاشنه های هفت سانتی که دو تا قدم به زور بر می داشتن.. هر کس عروس را می دید می گفت وای چقدر خوشگل شده اصلا نمیشه شناختش!!!
یعنی ملاک آرایش خوب اینه که اونقدر در شب عروسیت تغییر کنی که غیر قابل شناسایی بشی... زیبا بودن یعنی این؟ البته یک جا دیگه عروسی رفته بودم که عروسش خیلی مذهبی بود و آرایش بسیار سبکی داشت. شنیدم که پشت سری ها می گفتن، بیچاره دو روز از ازدواجش بگذره پشیمون میشه واقعا به نظر شما این فرهنگ درسته؟
سلام
من دختری هستم حدودا ۲۵ ساله و مجرد که فکر میکنم دچار نوعی مازوخیست خفیف یا حتی در حد فانتزی میباشم، از همان دوران کودکی که حتی اسم یا معنی این کلمه رو نمیدونستم این حس رو تو خودم میدیدم، مثلا از جذبه مردان در سریال خوشم میآمد و احساس لذت میکردم.
بعدها در فضای مجازی به این سمت کشیده شدم یعنی مطالبی تحت عنوان خاطرات یا داستان رو میخواندم که منجر به تحریک جنسی میشد، در آن زمان هم اصلا متوجه بیماری یا گناه بودن این کار نبودم، خیلی توبه کردم و سعی کردم که این کار رو کنار بذارم ولی نشد هر چند وقت یک بار به این سمت کشیده میشوم.
واضح تر عرض کنم که من از خواندن داستان هایی که مربوط به تنبیه اسپنک میباشد لذت میبرم، البته فقط اسپنک و فقط با دست و نه هیچ نوع تنبیه یا شکنجه دیگری، و فقط حس میکنم که دوست دارم قبل از رابطه جنسی اسپنک شوم. و کمی هم دوست دارم که همسرم در رابطه مقتدر باشد بدون هیچ برخورد فیزیکی یا لفظی و البته رمانتیک باشد.
البته جا داره که عرض کنم حتی تخیل هم نمیکنم، و در واقعیت از اینکه کسی رفتار زورگویانهای باهام داشته باشه متنفرم و هیچ وقت به هیچ کس این اجازه رو نمیدم.
سلام
من دخترم ، چیزی که هست احساس میکنم دیگه خسته شدم چون واقعا یه جاهایی من هدفم از حرفم یه چیزه ولی طرف مقابلم یه چیزه دیگه برداشت میکنه و میخواد توضیح بدی که خانم/آقا بنده منظورم اینه. خیلی مواجه شدم که سوء تفاهم پیش اومده با رفتارم با حرفام قدرت بیان خوبی دارم ولی وقتی تو یه جمع مثلا جمع کلاس میخوام حرف بزنم یه کم استرس دارم.
مثال میزنم ؛
یه بار دختر عمم داشت ظرفامونو میشت بعد اومد قابلمه رو بذاره تو کابیت شیر آب با فشار همینجور باز بود گفتم بابا شیر ابو ببند خونه خودتونم همینطور میکنین؟ این قضیه ماله وقتیه اول دبیرستان بودم دخترم عمم ناراحت شد که تو میخوای فخر فروشی کنی و ... بخدا قسم من اصلا چنین منظوری نداشتم من رفتیم خونه ی خودشونم گفتم آجی آبو ببند حیفه باز باشه خو واقعا بدم میاد یکی اینطوری میکنه کلا رو اعصابمه آب الکی باز باشه یا لامپ اضافی روشن باشه و ...
یا مثلا قراره چن وقت دیگه مامانم با همکاراش بره یه مسافرت 2 روزه میگه خواهرت این مدته هر چی بهش میگم چیزی نمیگه ولی انجامشم نمیده گفتم عیب نداره مامان تا بری مسافرت برگشتی میبینی ادم شده . گفت کافر دلت میاد تو رو به خدا نه من رفتم مسافرت چیزی بهش بگیا!!!!!!!!!!!!!!!!
کلا خسته شدم از بس من منظورم یه چیزه دیگران منظورشون یه چیزه دیگه و میخواد هی فک تکون بدی تا بفهمونی منظور یه چیزه دیگه اس
کلا این اتفاقای این چنینی کاریم میکنه که دوست دارم خودمو بکشم خیلی هم زود رنج و حساسم و طوریم با حرف یه غریبه که مثلا تو همین سایت بر فرض مثال چیزی بهم بگه تو خونه همش ناراحتم طوریکه میگم من فعلا اعصابم داغونه بهم گیر ندین و آخرشم حرصمو روی یکی از اعضای خانواده ام خالی میکنم
واقعا مشکل از طرز بیان منه یا دیگران؟
کلا یه مدته خیلی خیلی هم از سایت خانواده برتر بخاطر بعضی کاربرا حرفاشون رنجیده شدم و حاضرم قسم بخورم دلم شکسته با حرفاشون. چطور بیخیال بشم؟ چطور اینقدر به خودم فشار نیارم؟ گاهی طوریم میشه که دیگه حالم از خودم و حرف زدنم و صدام و...
کلا همه چیم بهم میخوره و دوست دارم بمیرم و فکر خودکشی هم همیشه تو نظرمه ولی هیچوقت اقدامی نکردم. یه وقتایی میگم از این به بعد سکوت کنم نه با دنیای مجازی نه با دنیای واقعی هیچ حرفی نزنم که نخواد بعدش خودم دلشکسته بشم و بخواد ناامید از اینکه منظورمو نرسونده ام یه عذرخواهی کنم و توضیح بدم تا سوءتفاهم طرف برطرف بشه.
پیشاپیش ممنونم از راهنمایی هاتون
"نمیدونم چی بگم"
سلام
من یه دختر بین ١۵ تا ٢٠ سال هستم و خیلی خیلی به دیگرا وابسته هستم دوستم بهم دروغ گفته بود بخشیدمش ولی باز خودش قهر کرد و حدودا سه ماه کامل طول کشید تا فراموشش کنم .
الان هم تنها خواهرم که از خودم بزرگتر با یکی از اقوام که حتی بهش فکر نکرده بودم نامزد کرده اونم در عرض فقط یک هفته من خیلی شوکه شدم و فکر کنم از وابستگی زیاد به خواهرم به دامادمون حسودیم میشه .
الان حتی میتونم خفش کنم و علاوه بر این ، این خواستگاری موقع امتحان ها شد و کل درس من بهم خورده . رو درس حساسم و خونه هم به نظرم سوت و کوره و دچار روزمرگی هم شدم .
به نظرتون چه طور این حسادت و حس روزمرگیمو ازبین ببرم و به زندگی امیدوار شم و سریع وابسته نشم ؟!
سلام
اخیرا مطلبی تو وبلاگ دیدم که تیترش این بود ""واقعا دخترای بد پوش دوست دارن آقایون زیبایی هاشون رو ببینن ؟""
شخصی پرسیده بود:
واقعا این دخترای ساپورت پوش مانتو کوتاه و تنگ پوش و موهای شدیدا بیرون یعنی نمیفهمن مردا تحریک میشن؟....... نمیدونن چه اثری رو مردا داره ؟
و آقایی جواب داده بود:
(باور کنید تحریک پذیری اقایون انقدرا هم آبکی نیست!
و اینکه رفتار خانومها از پوششون میتونه تحریک کننده تر باشه)
سوال من اینه که نظر همه آقایون همینطوره؟
سلام بچه ها
اول از همه عنوان کنم که قصد من اصلا جار و جنجال و هیاهوو کردن نیست. فقط میخوام نظر تک تک تون رو بدون جواب دادن به کامنت بقیه که ممکنه حاشیه درست کنه باشه.
من دهه شصتی هستم.از لحاظ مدتیه متوجه شدم اصلا دیدگاه و برخورد فامیلای نزدیکمم که واسم عزیزن و دهه هفتادی هستن رو نمیتونم درک کنم (مخصوصا دخترها، مثل دختر دایی و ...)
یعنی با خودم میگم اگه من نه سالگی ازدواج کرده بدوم ده سالگی بچه دار میشدم یعنی با اختلاف یه دهه اینقدر با بچه ام میتونستم مشکل داشته باشم از لحاظ دیدگاه!؟
نمیخوام خدای نکرده به کسی توهین بشه. ولی واسه اعتماد به نفس فوق العاده بالای این دهه واسم گیج کننده شده. مثلا ما یه دکتر متخصص یا استاد دانشگاه یا ... رو دارای جایگاه اجتماعی بالا میدونیم ولی میبینم بعضا دخترهای دهه هفتاد که سن و سالی هم ندارن دم از جایگاه بالاشون میزنن. مگه غیر اینه با گذران عمر یه چیزهایی به دست میاد که بهش میگن جایگاه اجتماعی!؟ یا تعریف من اشتباهه؟
سلام
خدایا این حرفای دلمه،خواهش میکنم نذار به حساب ناشکری، حرفاییه که بارها و بارها به خودت گفتم...
نمیدونم باید از کجا شروع کنم ،من یه دختر 22 ساله هستم که مثل خیلی از شماها تو زندگیم کم سختی نکشیدم و حسرت خیلی چیزا به دلم مونده که اصلا فکرشم نمیکنید!! ،الانم اگه میخوام این حرفا رو بزنم امیدم اینه که تلنگری باشه برای بعضی ها که قدر خیلی از داشته هاشون رو نمیدونن، و یه دلگرمی باشه از طرف شما دوستان به من، چون نمیخوام فشار زندگیم بیشتر از این نابودم کنه.
خیلی عصبی شدم اینقدر بهم بدی شده که منم متاسفانه مثل اونا بد و تند شدم دلم مثل قبلنا پاک نیست، از یه طرف خودم و خواهر بزرگترم که با هزار سختی و نداری لیسانسمون رو گرفتیم.
خودم که با یه رتبه خیلی خوب قبول شده بودم به امید اینکه تربیت معلم قبول بشم که اصلا اون سال پذیرش نداشت، چه فایده!! الان هر دومون بیکار تو خونه هستیم،چون تو یه شهر کوچیک زندگی میکنیم کار نبوده بتونیم مشغول بشیم.
از لحاظ مالی وضعی خوبی نداریم که بتونیم بریم کلاسی یا هر چی دیگه، از یه طرف غصه خواهرم رو دارم که دو سال ارشد خوند و قبول نشد خواستگارم براش میاد میره و دیگه برنمیگردن صرف این که خواهر من ظاهر انچنانی نداره و دختریه که پایبند عقایدشه ( اطرافیان ما ظاهر و پول براشون مهم نه اخلاق و ایمان طرف ).
من شکسته شدن خواهرم رو میبینم و نمیتونم کاری بکنم اب شدنشون میبینم، گریه و التماس مادرم سر نماز،از دست دادن یکی از عزیزام ،ناتوانی پدر مریضم برای کار کردن، زندگی کردن بین ادمایی که درصورتی برات احترام و عزت قائل هستند که وضع مالی خیلی خوبی داشته باشی،شکستن دلم از طرف دشمنای دوست نمایی که از سادگی من سواستفاده کرده، نگاه های پر ترحم و طعنه های اطرافیان میبینم و نمیتونم کاری بکنم خدایا خودت میدونی چقدر با این نگاه های عذاب میکشم،خیلی دعا و نذر کردم ولی هنوز جوابی نگرفتم!!
از طرفی دارم با دو دلی برای ارشد میخونم ولی نگران که پدرم نتونه من حمایت مالی بکنه چون دارم میبینم دیگه توان کار نداره.نمیخوام تو تنگنا قرارش بدم چون میدونم با این حالش درحد توانش نمیخواد کم بذاره...
من ناشکر نیستم روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم چون شک ندارم کسایی هستن که وضع بدتری دارن،من از رحمت خدا نمیخوام ناامید بشم،با همین امیده زنده ام وقتی این غصه ها و غصه خیلی چیزا که دیگه امکان گفتن شون نیست بهم هجوم میارن فقط با فکر کردن به ایینکه خدای من و خیلیای دیگه که خداروشکر وضع خوبی دارن یکیه نمیذاره بدتر بشم.
بزرگترین ارزوی من شاید برای خیلی ها یه خواسته ناچیز بشمار بیاد،نمیدونم باید تا کی صبوری کنم!؟ نمیدونم چه آینده ایی درانتظارمه، دلم ارامش و خوش بودن میخواد، سعی میکنم به خدا نزدیک بشم تا نا امیدی بهم غلبه نکنه، بعضی وقتا احساس میکنم خیلی گناهکارم و گناهام اجازه رسیدن صدام بخدا نمیشن!!!
دوست دارم وقتی باهاش حرف میزنم زار میزنم همون موقع جوابمو بده بگه اروم باش من کنارتم. دلم یه ایمان قوی میخواد اما چطوری؟؟؟؟ راهنماییم کنیدلطفا.....
((خدایا حواست به همه بندهات و منم باشه بهم لبخند بزن،کسی رو جز تو ندارم بهش پناه ببرم،محکمتر از همیشه دستمو بگیر نذار تو مرداب زندگی فرو برم کم بیارم))
التماس دعا
سلام
من دختری هستم که یه مدته حس میکنم کلا از ادما حالم بهم میخوره از رابطه جنسی و ... . حس میکنم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زشته و اصلا نمیتونم درک کنم کسی پیشم بخوابه.
حس میکنم شدیدا خجالت میکشم از عروسیم از باردار شدنم چون شدیدا شرمزده میشم بخصوص تو روی بابام یا بزرگترای جنس مخالفم. از طرفی یه وقتایی انگار بدم میاد کسی بهم بچسبه و فیس تو فیس کنار هم بخوابیم از طرفی حس میکنم اگه طرف مقابلم خیلی درخواست رابطه داشته باشه منو وسیله دیده و حسه بدی دارم و دیدم نسبت به ازدواج طوریه که میگم پسر فقط و فقط برای رابطه داشتن ازدواج میکنه و این دختره که بدبخت میکنه خودشو و هیچ خیری براش تو ازدواج نیست.
حس میکنم اگه پسری میره منت کشی خانومش یا نازشو میخره فقط و فقط برای میل خودشه ک باهاش راه بیاد و حس میکنم بعد از رابطه کامل دیگه دختر ( زن جدید منظورمه )پیشه پسر ارج و قرب نداره.
من میدونم دیدم بده کمکم کنین این افکار پاک بشن تو ذهنم چون خودم بیشتر از بقیه اذیت میشم و آسیب دیدم و میبینم از این فکرام. دسته خودم نیست حس میکنم پسری عاشق بشه واسه رابطه جنسیه و عشق پاک و... همش چرته.
از طرفی متنفرم از پسرایی که حرفایی مثه این میزنن = مرد خطر میخواهد عشق/ تو ماله منی و نمیذارم ماله کسه دیگه ای بشی خو آدم وقتی یکیو نخواد تازه ازش متنفر هم باشه این حرفارو که بزنه پاک کاری میکنه طرف خودشو بکشه از دست چنین نفهم هایی.
من کسیو میخوام اول خودمو بخواد میل و رابطه براش آخرین موارد باشن و شرایطمو درک کنه و فقط از جنبه جنسی به من نگاه نکنه شما پسرا بگین چنین پسری هست؟ حتما باید یه شوخی یا حرفه جنسی به دختر زده بشه؟! من دوست دارم من و همسرم اول رفیق و همسفر و همراه و دوست هم باشیم تا همخواب.
بد میگم؟