اعتماد راحت بعضی از دختران نوجوان به غریبه ها

با سلام

یه دختر خانوم 18 ساله تو یه گروه بهم پیام داد و گفت دنبال کسی میگردم که باهاش درد و دل کنم و ... منم 24 سالمه و یه ساعت باهاش متنی گپ زدم و خیلی دلم سوخت ولی قرار بود بهش زنگ بزنم که این کار رو نکردم . چون اصلا این رابطه منطقی نیست و فقط خودمون رو گرفتار میکنیم .

خواستم بدونم رفتار دخترا تو این سن ناشی از چیه ؟ چرا مدام دخترا ناراحتن و به این راحتی به افراد و دیگران اعتماد میکنن ؟ چون خواهرم تو این سن قرار داره و میخوام از وضعیت دختران تو این سن مطلع بشم .

با تشکر

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

دختری بسیار خودسرزنش گر هستم

سلام

یه دختر زیر بیست و چهار ساله م کاملا غیر مذهبی هستم میرم سر اصل مطلب：

از بچگیم تو جامعه مشکلات زیادی داشتم که خوشبختانه خیلی هاش حل شد اما دو تا مشکل دیگه دارم که بهشون میگم مسئله یعنی قطعا این سه تا هم قابل حل هستن.

۱_تو جامعه منو دست میندازن خودم بعدا پی میبرم! چون خیلی تو این کارشون ماهرن و اینکه گاهی با متلک بهم میخندن من نمیدونم دلیلش چیه من ادم مغروری هستم و تحمل خورد شدن رو ندارم بلد نیستم کسی رو دست بندازم اما قطعا کسانی که بلدن راه حلش هم میدونن...

۲_به طرز نگاه مرد ها واکنش نشون میدم مثلا پدرم ،مسئولین دانشگاه، هر جنس مذکر دیگه ای اگر کج (به علامت سرزنش ) نگاهم کنن تا مدت ها تو فکر میرم دنبال این میگردم که چه اشتباهی مرتکب شدم بسیار خودسرزنش گر هستم اگر اشتباهی هم مرتکب نشده باشم یه چیزی به اشتباه جور میکنم به خودم میگم به خاطر فلان رفتارم بوده ( هر چند گاهی رفتار درستی بوده باشه بهانه ای پیدا میکنم که خودمو سرزنش کنم ) .

بسیار پیش اومده پدرم نگاهم کرده مدت ها به طرز نگاهش ٬ دلیل نگاهش فکر کردم حتی از شدت سرزنش گریم گرفته. بعد وقتی از خودش میپرسم بهم میگه من نگاهم کج نبوده الکی فک کردی کج نگات کردم ... تپش قلب میگیرم و خودمو تخریب میکنم....

یه بار کارت ملیم رو میز رای گیری تو دانشگاه جا موند به خاطر سهل انگاری ، من وقتی برگشتم پس بگیرمش مسئول اونجا کج نگام کرد منم کل کلاس های اون روز رو رها کردم به ناچار از دانشگاه رفتم بیرون!

هر بار از در خونه که پامو میذارم بیرون به خودم میگم :

ایت الکرسی بخونم امروز به خیر بگذره!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

آیا سینه بند مجیک در بزرگ تر کردن سینه ها موثره ؟

سلام
من یه دختر ١٩ ساله هستم که از سایز فعلی سینه هام راضی نیستم سینه هام توپره و افتادگی ندارن ولی سایزشون ...  .در صورتی که من قدم خیلی بلنده و آدم لاغری نیستم . میخواستم از خانومایی که تجربه ی سوتین مجیک داشتن بپرسم تاثیری داشته یا نه؟
بعضی ها میگن سینه هارو تحریک میکنه به خاطر ماساژورش و سینه ها بزرگ و شل میشن
واقعا نمیدونم چیکار کنم .
این موضوع باعث پایین اومدن اعتماد به نفسم شده به صورتی که از سوتین اسفنجی استفاده میکنم و گاهی از چند تا سوتین رو هم استفاده میکنم تا بزرگتر به نظر بیاد . یکی از دوستام بهم گفته توی طب سنتی از وکیوم (بادکش) استفاده میکنن که هم واسه افزایش حجم سینه و هم افزایش قطر آلت آقا پسرا کاربرد داره . 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

میخوام بلند شم، میخوام تموم شه این ناکامی ها

سلام

مشکلات من خیلی زیاده ممنونم از وقتی که برای خوندنش و پاسخ دادن میذارید....

من یه دختر هجده ساله ام از همون عالم بچگی مادرم بین من و برادرم فرق می گذاشت... انقد آشکارا که همه دوست و فامیل و آشنا متوجه میشدن واسه من که تک دختر خانواده بودم خیلی سخت بود بخصوص اینکه جز مادرم کسی رو نداشتم...

تنهایی بی کسی و تشویق های دختر خالم باعث شد برم به سمت دوستی با جنس مخالف... این دوستی تلفنی بود ولی دنیا دنیا به من ضربه زد و پشیمانم... دختر خالم ابروی منو پیش فامیل و خونوادم برد.

و از اون زمان که حدودا پانزده سالم بود تا حالا مدام زخم زبون میشنوم... حرف مردم به کنار.. مادرم انقد سرکوفتم داد خوردم کرد که معدلم از بیست به نوزده رسید..

دانش آموزی بودم که مدرسه تیزهوشان بودم و همه معلمانم روم شرط میبستن و آزمون های آمادگی کنکور جز نفرات یک تا ده کشوری بودم... اما همه چیز خراب شد... من برای جبران همه بدبختیام فرق گذاشتن مادرم..

سرکوفتایی که میخوردم.. نگاه های پرمعنی مردم.. به خیال پردازی پناه میبردم و همه کارنامه تحصیلیم  رو به نابودی رفت... حتما می دونین خیال پردازی دشمن موفقیته... کم کم تنبل شدم آنقدر که حوصله هیچ کاری رو نداشتم... کارم فقط گریه بود... و فکر به ناکامی هام... و بدبختیام...

روابطم با دوستانم هم قطع شد چون دیگه هیچ وسیله ارتباطی باهاشون نداشتم کافیه دست به موبایل بزنم تا هزار تا زخم زبون بشنوم.... کنکور هم رتبه بدی آوردم و زخم و زبون بیشتر شد.. مشکلات جسمی هم به مشکلات روحیم اضافه شده و به غده توی سینم دارم...

و حالا کار هر شب و روز من گریه هست... پدر و مادرم آرزوی مرگ منو دارن و مدام میگم کاش صد تا سرطان دیگه هم بگیری... ابروی ما رو بردی رتبت ال شد زبون دراز هستی و ... از من متنفرند. آرزوی مرگمو دارن.. مدام توهین میکنند و فحش های زشت نثارم میکنن...

حتی در حد سگ خانواده هم نیستم... ارتباطم با جنس مخالف تلفنی بود و مدت کوتاه.. خودمم پشیمانم اما حالا میخوام بلند شم میخوام تموم شه این ناکامی ها...

خواهش میکنم کمکم کنید... .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

حسرت یه صورت صاف رو دارم

سلام

نمیدونم از کجا بگم ولی میخوام اخرین  راه های ممکنم امتحان کنم

18 سالمه و تقریبا 6 ساله که صورتم و بدنم جوش میزنه  . خیلی دکتر رفتم ولی اونایی که این مشکلو دارن میدونن اگه دو روز داروتو مصرف نکنی میشی مثل اولش . تازه حالا اگه جواب بده. 

از استفاده از داروهای گیاهی گرفته تا داروهای شیمیایی امتحان کردم ولی دریغ از جواب . اخرین بار که رفتم دکتر گفت خانوم این جوش ها تا اخر عمرت باهاته . اخه این حرف درستیه که یه دکتر بزنه ؟ ولی دیگه واقعا خسته شدم حسرت یه صورت صاف رو دارم  با حسرت به صورت دیگران نگاه میکنم خدا میدونه که چقدر گریه کردم  .

ولی با گریه که کاری درست نمیشه دلم میخواد صورتم بشه مثل یه ادم عادی . میدونم خیلیا مشکلات بزرگتر دارن ولی تو سن من این برام مهمه  . راستش یه دکتری گفت چون کیست داری جوش میزنی  ولی دکتر زنان گفت کیستت خیلی کوچیکه و این کیستها رو خیلیا دارن.

دارو برای درمانش خوردم ولی دوباره به وجود میاد . خواهش میکنم اگه کسی این مشکل رو داشته یا تجربه ای واسه درمان کیست تخمدان داشته بهم بگه .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

چطوری با آقایون اطرافم متعادل رفتار کنم و نرم تو فکرشون ؟

سلام
من دخترم 17 سالمه امسال میرم پیش دانشگاهی و سال بعد کنکور دارم ، اعتقادات مذهبی هم ندارم .

مشکلم اینه من عاشق هر کی میبینم میشم!! میدونم بعضی قسمتاش مربوط به دوران نوجوونی و جوونیه اما این موضوع رو همه ابعاد زندگیم اثر گذاشته داره من رو از کار و زندگی درس میندازه ! خیلی نگرانم من تو مدرسه تیزهوشانم دوستای اطرافم همه درس خون و به فکر کنکور نمیخوام سال بعد حسرت بخورم .
متاسفانه این حس عاشقی رو هم با اینکه خودم نمیخوامش اما کنترلش هم نمیتونم بکنم . از معلمای مرد و مشاور گرفته تا یه پسری که رفتم ازش جزوه بگیرم ، میبینی یه سال از یکی خوشم میاد وحشتناک به تبعش ناراحتم بابت اینکه اون فرد به من بی توجهه اما بعد یه سال از چشمم میفته، انگار بت ساختم باهاش ، خیال پردازیی میکنم با اون شخص بعد بت میشکنه ،من میرم سراغ یکی دیگه یه داستان دیگه یه خیال دیگه یه ناراحتی دیگه .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

من برای اعتماد بنفسم چی کار کنم ؟

سلام . من یه دختر 18 ساله ام .

من برای اعتماد بنفسم چی کار کنم . دارم دیوونه میشم . از خودم متنفرم . گاها اینقدر از هودم بدم میاد که دوست دارم خودمو بکشم . خدا شاهده همه حرفام راستن .

من همه اطرافیان بهم میگن زیبا هستم اما من از خودم با تمام وحودم متنفرم و وقتی توی خیابون قدم میزنم احساس میکنم زشت ترین آدمی هستم که تو خیابونم .

به خاطر همین هیچوقت سرمو بالا نمیگیرم . یا هیچ وقت توی چشای کسی نگاه نمیکنم  . یا بعد از رفتار با هر کسی همیشه خودمو سرزنش میکنم . زود از همه چی نا امید میشم . ببخشید اینو میگم . تو رو خدا سرزنشم نکنید چون نمیدونم چرا اینجوریم ولی وقتی هم که میرم بیرون میبینم کسی نگاهم نمیکنه میخوام بمیرم و سریع دوست دارم برم خونه چون فکر میکنم الان همه میگن چه دختر زشتیه .

در صورتی که واقعا زشت نیستم . نمیدونم چه مرگمه . شاید بنظرتون ساده و مسخره بیاد این حرفام ولی واقعا تک تک کلمانی رو که گفتم رو زندگیم تاثیر بد گذاشته و حالمو داغون کرده .

اگه کسی هم نظرمو میخونه مدیونه که  قضاوت یا سرزنشم کنه . فقط ممنونش میشم اگه کمکم کنه .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

نمیدونم چرا مورد تمسخر دیگران قرار میگیرم

سلام .

من یه دختر 15 ساله هستم که همیشه نمیدونم چرا مورد تمسخر دیگران قرار میگیرم . هر کاری که میکنم و نمیکنم پچ پچ دخترای دور و برمو میشنوم و خنده هاشون نسبت به من ...T  خجالت میکشم  از خودم ... از وجودم ... از همه چیز مربوط به خودم T همیشه ارزو میکنم که کاش من وجود نداشتم . شدم یه وسیله برای خندیدن و مسخره شدن توسط دیگران . 

زورم میگیره از اینکه من هیچ کاری به بقیه ندارم و اذتیشون نمیکنم ولی تلافی کارایی رو روم در میارن که حتی انجام شون ندادم . وقتی بی دلیل جلوی بقیه ضایعم میکنن و میخندن جوابشون رو نمیتونم بدم فقط ناخوداگاه میزنم زیر گریه . این اذیت شدنا هم توسط یکی دو نفری که دشمنم باشن نیست توسط همه ست .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

نمیتونم موقع عصبانیت خودمو کنترل کنم

سلام

ازتون خواهش میکنم کمکم کنید

من خیلی زود جوش میارم سریع عصبی میشم و با مامانم بحث میکنم. به خدا میدونم کارم اشتباهه ولی دست خودم نیست بابامم این طوریه خوب منم از بچگی دیدمش یاد گرفتم. مامان و بابام هر وقت دعوا میگرفتن جلوی ما بود و یه خورده که من بزرگ شدم مامانم منم قاطی دعوا میکرد و نمیدونست چه آسیبی به من میزنه.

فکر میکنه کارش درست بوده. چند بار که بابام کتکش زده منو صدا میزده وسط دعوا منو صدا میزده که ببین بابات چی کار کرد. حالا هر وقت با هم دعوا میکنن من نمیتونم حتی به بابام نگاه کنم. تو رو خدا بچهاتون رو قاطی دعوا نکنید .

من ۲۰ سالمه ولی نمیتونم موقع عصبانیت خودمو کنترل کنم داد با صدای بلند بحث میکنم گاهی که از مامانم معذرت خواهی میکنم هر چی از دهنش در میاد بهم میگه میدونم موقع عصبانیت نمیتونه جلوی دهنشو بگیره ولی حرفاش خیلی قلبمو درد میاره.

به خدا میترسم کاری کنم اگه اشتباه باشه چند بار جلوی بابا و داداشم به روم میاره. حرف اشتباهی تو جمع بزنم موقع دعوا میزنه تو سرم. خیلی واسم زحمت کشیده هم خودشو هم بابامو بیشتر از جونم دوست دارم بارها از خدا خواستم بدون اونا زنده نباشم.

ولی به خدا منم آدمم. اصلا دلم نمیخواد زود ازدواج کنم ولی این کمبود محبت ها گاهی خیلی اذیت میکنه میگم کاش زود ازدواج کنم. اصلا هم اهل دوستی با پسرا نیستم میخوام با دوستای دانشگام برم بیرون میگه من باهات میام از دور تو نگو من مامانتم.

میگه من میدونم تو نیاز داری با دوستات بری بیرون ولی دوره و زمونه بد شده منم نرفتم.اصلا پدر و مادرم بلد نیستن ابراز محبت کنن.

بابام که اصلا مامانمم که قربون صدقه داداشم میره من حسودیم میشه میگه تو حسودی بهش گفتم تو یه بار این حرفارو به من زدی ولی محل نمیکنه.فکر میکنن بچه وقتی کوچیکه باید بهش محبت کرد میترسم وقتی ازدواج کردم بلد نباشم جواب محبتای شوهرمو بدم.من چی کار کنم کمتر عصبی شم؟

یه خواهش داشتم به بچه هاتون محبت کنید بغلشون کنید من همیشه مامانمو بغل میکنم ولی....اون هیچ وقت ببخشید طولانی شد

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

دخترم، چگونه باید با پسران همجنسگرا برخورد کنم ؟

سلام و تشکر از همه دوستان عزیز.

خلاصه عرض میکنم و وارد جزئیات نمیشوم

دختری هستم چهارده ساله و محجبه. در کانادا زندگی میکنم. در مدارس کانادا خیلی اهمیت به تمام ملیت ها با فرهنگ های مختلف داده میشه . گرچه به همجنس گرایان این توجه بیشتر میشه که به نظر بنده واقعا بو داره ...

حالا سؤال بنده این است پسران همجنسگرا در مدرسه من زیاد هست . به نظر شما باید چگونه با این افراد برخورد و صحبت داشته باشم با توجه به تأکید بسیار زیاد بر روی assimilate ( توجه داشته باشید که اینجا فرهنگ متفاوت از ایران است و ارشاد و پس زدن طرف تنها موجب کوچکی و بدنامی خود بنده خواهد شد ) .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

حس می کنم افسرده ام در حالی که قبلا خیلی شاد بودم

سلام

میشه لطفا بهم کمک کنید.

چیزی که مینویسم یه درد دله.. من مدتیه حس میکنم دچار افسردگی شدم چون  اصلا حس شادی ندارم. در حالیکه قبلا شادترین آدم بودم.. وقتی میخوام بخندم به خودم میگم به چی میخندی؟؟ دستی دستی خودت رو بدبخت کردی میخندی ؟ بعد حس بغض و گریه زیاد ... همیشه... ولی هیچ وقت این حجم غصه رو جلو خانواده ام بروز نمیدم چون نمیخوام بفهمن که اینقدر شکستم..

من نمیخوام اصل موضوعی که برام پیش اومده بگم بلکه به طور کلی میگم.. من دانشجوی یه رشته خوب بودم دوره کارشناسی من خیلی عالی بود..  هم از لحاظ درسی و هم استادها خیلی قبولم داشتند.. کلی پیشنهاد کار داشتم از استادام.. تو کل دانشکده منو میشناختن..با دانشجوهای مقطع دکتری رشته مون همکاری داشتم.

الان که فکر میکنم به اون دوران میگم عجب موقعیتهایی رو سوزوندم و اون موقع چه خودم رو گرفته بودم.. کلی خودمو لعن و نفرین میکنم.. اونقدر که خودم رو دست بالا گرفته بودم :(( ..

بعد ارشد یه شهر دیگه قبول شدم که واقعا اتفاقات بدی تو اون شهر برام افتاد.. سطح دانشکده و اساتید اونجا پایینتر از دوره کارشناسیم بود و خیلی چیزای دیگه که خیلی اذیتم میکرد..

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

اصلا نمی تونم با پدرم رابطه ی عاطفی برقرار کنم

سلام خدمت شما

بنده دختر ۱۵ ساله ی چادری هستم که یه مشکلی دارم و ازتون خواهش می کنم جوابم رو بدین .

بنده چند وقتیه که با پدرم مشکل پیدا کردم . قبلا این طور نبود! نمی دونم چی شده ... از خدا کمک می خوام ... راستش به شدت بعضی وقتا احساس تنهایی می کنم . بعضی وقتا بحثم با پدرم به قدری بالا می کشه که اگه به خدا ایمان نداشتم ، خودکشی می کردم یا خدای ناکرده از خونه فرار می کردم ... البته در لحظه ی عصبانیت ، آدم با خودش فکرایی می کنه که بعدش کلی خندش می گیره 😊😂😂😂 اصلا جدی نبود 😂😂😂

البته من الحمدلله دختر کینه ای ای نیستم و روز بعدش ، دوباره با پدرم مثل قبل میگیم و می خندیم الحمدلله ... ولی مشکل از اونجایی شروع می شه که پدرم ( کارمند هستن و مذهبی و سخت گیر و حساس و در یک شرکت دولتی کار می کنن و ۴۰ ساله هستن ) از سرکار خسته و کوفته می رسن خونه و منم حسابی خسته هستم و کلافه .

اون موقع دیگه فقط باید خدا بخیر کنه ... بنده و پدرم اخلاقامون به شدت به هم شبیهه ... هر دو تند مزاج هستیم متاسفانه ولی مادرم خیلی روی تربیتم ، وقت گذاشتن و من خیلی بهترم الحمدلله ... خواهشا کمکم کنین .

بعضی وقتا خیلی عصبی و پرخاشگر  میشم که شاید به خاطر سنمه ... و اصلا نمی تونم با پدرم رابطه ی عاطفی برقرار کنم و بیشتر وقتا ازش فراری می شم ... البته منظورم اینه که می ترسم با هم بحث کنیم ... ولی بیشتر وقتا حق با منه ... جدی عرض کردم ... از روی خودخواهی نبود . بنده دختر منطقی ای هستم که می دونم چه وقتا ، حق با کیه ...

ولی من پدرمو خیلی دوست دارم و فقط بعضی وقتا بحثمون شدید می شه که ازتون می خوام کمکم کنید . خیلی وقتا احساس می کنم که کمی مشکل قلبی پیدا کردم و به خاطر حرص و جوشایی که می خورمه ... البته فکر می کنم ... شاید اصلا مشکل قلبی نداشته باشم و به خاطر بلوغه ...😂😂😂
ممنونم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

بعد از خارج شدن از جمع، خودم رو سرزنش می کنم

سلام
من یه مشکلی دارم اینکه اول بگم دخترم حدودا 24 ، دانشجوی شهر خودم نبودم هیچ دوستی هم تو شهرمون ندارم ، کلا اگر غیر کلاس زبان.
ضرورتی نباشه خیلی بیرون نمیرم که البته اینا خودش باعث شده حداقل 2 بار در هفته رو بیرون برم که جدیدا بیشترم میشه .
راستش اینا مقدمه بود که بگم چون خیلی تابستونا با کسی در ارتباط نیستم و تو خونم یا اگه بیرون باشم تنهام ، وقتی یه موقعیتی پیش میاد مثلا تو جمع دختر فامیل مثلا دختر دایی هستم یا اگر پیش بیاد باهاشون بیرون برم که معمولا کم پیش میاد وقتی با همیم خوبه یا با کسی که خیلی وقته ندیمش و هم دیگه رو میبینیم خوبه بعد که میام خونه همش به رفتارم فکر میکنم و گاها خودمو سرزنش میکنم اذیت میشم .
وقتی که تنهام خیلی راحتم دیگه وقتی میام خونه به این چرندیات فکر نمیکنم اما وای به حال اینکه تو جمع باشم یا یه حرکتی  هم که دوست ندارم ازم سر بزنه دیگه سرزنش و عذاب فکری بعدش هست .
ایا کسی مثل من هست به نظر و راهنمایی شما چکار کنم که از این افکار بعد از بودن در حمع بهم دست نده؟
ممنون

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

از موقعی که بلوغ جسمی رسیدم خواب های جنسی می بینم

سلام٬  وقت بخیر.

دختر خانم زیر 15 سال هستم که سال گذشته به بلوغ جسمی رسیدم و عادت ماهانه شدم. از موقعی که بلوغ جسمی رسیدم خواب های وحشتناک و افتضاحی رو میبینم.

خواب هام به این صورته که میبینم:

در کنار مردی همبستر هستم یا در آغوشش هستم و همدیگر رو میبوسیم و... و حتی خواب های بدتر از این شکل هم دیدم.

و البته جنس مخالفی که تو خواب هام میبینم یا از دوستان و اقوام هست یا غریبه به طوری که من اون فرد رو در خوابم میشناسم. و جالب تر این که اکثرا خواب هایی که میبینم رو به یاد دارم.

از علایمی که پس از بیدار شدن دارم اینه که ضربان قلبم بالا میره ٬نفس نفس میزنم ٬حرارت بدنم بالا میره و بدنم خیلی داغ میکنه. و با عرض معذرت از قسمت شرمگاهیم مایعی خارج میشه و خودم رو خیس میکنم که البته بی رنگ هست. و اینکه صبح ها که از خواب بلند میشم پس از دیدن این خواب هام میبینم دکمه های لباسم رو باز کردم.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

گندی زدم که نمیدونم چجوری جمش کنم

سلام

بذارید از خودم بگم . دختری بودم که نه اهل دوستی با پسر بود نه حتی صحبت ، این اواخر خیلی فشار روحی داشتم و شدیدا نیاز به کسی داشتم .

ما تو خانواده پدریم اصلا با پسرا رابطه نداریم در حد سلام و احوال پرسی بوده حتی شخصیت همم  نمیشناختیم . تا اینکه به طور اتفاقی با یکیشون سر موضوعی صحبت کردم و همین استارت کار بود . ای کاش دستم میشکست و چت نمیکردم . هی صحبتمون ادامه پیدا کرد . شخصیت پسره جوریه که اصلا اعتقادی نیست و خواستار ازادی بیان و روابط و این چیزا ، اما سالمش به قول خودش .

سر شوخی باز شد اول نقش زن و شوهر بودیم و چرت و پرت میگفتیم و میخندیدیم بعد  کم کم در کمال ناباوری وارد مسائل جنسی شد منم پیش خودم میگفتم داره شوخی میکنه و فقط برا خندست قصدی نداره و اخلاقش همینه منم بعضی جاها چرت و پرت میگفتم و همراهیش میکردم . 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)