سلام
مشکلات من خیلی زیاده ممنونم از وقتی که برای خوندنش و پاسخ دادن میذارید....
من یه دختر هجده ساله ام از همون عالم بچگی مادرم بین من و برادرم فرق می گذاشت... انقد آشکارا که همه دوست و فامیل و آشنا متوجه میشدن واسه من که تک دختر خانواده بودم خیلی سخت بود بخصوص اینکه جز مادرم کسی رو نداشتم...
تنهایی بی کسی و تشویق های دختر خالم باعث شد برم به سمت دوستی با جنس مخالف... این دوستی تلفنی بود ولی دنیا دنیا به من ضربه زد و پشیمانم... دختر خالم ابروی منو پیش فامیل و خونوادم برد.
و از اون زمان که حدودا پانزده سالم بود تا حالا مدام زخم زبون میشنوم... حرف مردم به کنار.. مادرم انقد سرکوفتم داد خوردم کرد که معدلم از بیست به نوزده رسید..
دانش آموزی بودم که مدرسه تیزهوشان بودم و همه معلمانم روم شرط میبستن و آزمون های آمادگی کنکور جز نفرات یک تا ده کشوری بودم... اما همه چیز خراب شد... من برای جبران همه بدبختیام فرق گذاشتن مادرم..
سرکوفتایی که میخوردم.. نگاه های پرمعنی مردم.. به خیال پردازی پناه میبردم و همه کارنامه تحصیلیم رو به نابودی رفت... حتما می دونین خیال پردازی دشمن موفقیته... کم کم تنبل شدم آنقدر که حوصله هیچ کاری رو نداشتم... کارم فقط گریه بود... و فکر به ناکامی هام... و بدبختیام...
روابطم با دوستانم هم قطع شد چون دیگه هیچ وسیله ارتباطی باهاشون نداشتم کافیه دست به موبایل بزنم تا هزار تا زخم زبون بشنوم.... کنکور هم رتبه بدی آوردم و زخم و زبون بیشتر شد.. مشکلات جسمی هم به مشکلات روحیم اضافه شده و به غده توی سینم دارم...
و حالا کار هر شب و روز من گریه هست... پدر و مادرم آرزوی مرگ منو دارن و مدام میگم کاش صد تا سرطان دیگه هم بگیری... ابروی ما رو بردی رتبت ال شد زبون دراز هستی و ... از من متنفرند. آرزوی مرگمو دارن.. مدام توهین میکنند و فحش های زشت نثارم میکنن...
حتی در حد سگ خانواده هم نیستم... ارتباطم با جنس مخالف تلفنی بود و مدت کوتاه.. خودمم پشیمانم اما حالا میخوام بلند شم میخوام تموم شه این ناکامی ها...
خواهش میکنم کمکم کنید... .
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۱۸۲۳ بازدید توسط ۱۲۵۷ نفر
- سه شنبه ۱۶ شهریور ۹۵ - ۲۲:۳۵