سلام
زمان مجردیم خواستگار زیاد داشتم شایدم همین موضوع یه کم باعث غرورم شده بود ولی دختر سر و زبون دار و فعال اجتماعی هستم.
قیافه مم میگن خوشگلم! منتهی سال اول دانشگاه یک اقا پسری با اصرار تمام ازم خواستگاری کرد البته کاملا مودبانه هم از طریق خانواده و هم خودش پاپیش گذاشت... دو سال تمام بهم التماس کرد تا اینکه من قبول کردم و ازدواج کردیم .
درسته وضع مالی خوبی نداشت ولی الان با سن کم به خاطر همت بالاش تنهایی خونه هم خریده... منتها از همون اول خیلی قیافه ش به دلم نمی نشست. از نظر دیگران پسری هست که قیافه ش متوسط به بالاس یعنی نسبتا خوشگله... از اخلاقشم هر چی بگم کم گفتم، چپ و راست قربون صدقه م میره، تو رابطه جنسی کم نمیذاره ذره ای همیشه هم مهم منم در درجه اول بعد خودش.
کار خونه هر چی بگید بلده و انجام میده چون خودمم شاغلم اصلا نمیذاره بهم فشار بیاد. مریض بشم دورم میگرده ... هر جا دلم بخواد تا حد توان باهام میاد اگه سرشم شلوغ باشه یه کاری میکنه جایی که رفتم خوش بگذره.
تو کل فامیل به خاطر ادب و مهربانیش زبون زده، البته بگم که همسرم فوق العاده چشم پاک و مومنه، به شدت هم اهل رعایت حلال حرامه خلاصه مثل روزای اول دانشگاه عاشقمه ... .
میدونم شاید فکر کنید احمق به تمام معنام ولی بعضی وقتا از قیافه ش بدم میاد و دنیا سرم خراب میشه... بخدا دست خودم نیس... میخوام بهم یه راهکار بدید...خیلی ممنون میشم چون بعضا درمانده میشم و کل زندگیم تلخ میشه...
البته بگم که یه شیطنت های بد داشته که ذهنم پاک نمیشه مثلا به قول خودش چون خیلی تو دوران نامزدی تشنگی کشیده بود یه خورده اولاش زیادی افراط کرد تو رابطه جنسی که من با وجود گرم بودن سرد شدم...
البته خدا رو شکر بعدا با محبتاش برگشتم... منتها واقعا بعضا از قیافه ش بدم میاد و کل رفتار و زندگیمو مثلا یه هفته یا یه ماه تحت تاثیر میذاره...
خواهش میکنم راهنمایی درستی بهم بدید که چیکار کنم ؟!
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه) ظاهر خواستگار (۴۰ مطلب مشابه)