سلام ممنون از همگی که برام وقت میذارین و راهنمایی میکنید.
داستان از این قراره که من حدوداً ده یا یازده سال پیش وقتی که اول دبیرستان بودم (یعنی اوایل شروعش) اون موقع آدم مقیدی نبودم یعنی چادری نبودم در واقع میونه خوبی با چادر نداشتم. در اون زمان با ترغیب دوستانم (البته نمی خوام کارم رو توجیه کنم فقط دارم توضیح می دم) با یه پسر حرف میزدم و چون خودم گوشی نداشتم با گوشی بابام باهاش حرف میزدم. و چون زیاد نمی تونستم گوشی رو پیش خودم نگه دارم فقط دو یا سه بار در حد یکی دو دقیقه تلفنی باهاش حرف زدم و دو سه هفته هم آخر هفتهها یه کم با هم پیامکی حرف میزدیم. و چون تو یه جمع مردونه بزرگ شده بودم از قربون صدقههای الکی خوشم نمی اومد و هر وقت اون کلماتی مثل عزیزم استفاده میکرد من عصبانی میشدم و اونم دیگه استفاده نمیکرد یعنی فقط بار اول این کلمات رو گفت و بعد اون من اجازه ندادم.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
به خواستگارم بگم که ... (۴۰ مطلب مشابه)