سلام
۶ سال پیش که ۱۷سالم بود با دختری آشنا شدم، دانشجوی پزشکیه و من درسم تموم شده و برق خوندم. تقریبا توی ۶ سالی که گذشته ۵ سال رو با هم دوست بودیم و از هم خبر داشتیم و اواخر دوستیمون جدی شد از بهمن ماه .
قرار شد که باهم ازدواج کنیم اما شرایط تحصیلی من و ایشون طوری نبود که بخوایم ... باید تا خرداد سال بعد صبر میکردیم و این قرار رو بین خودمون میذاشتیم که اون زمان به خانواده ها میگیم.
تمام این مدت خانواده ها در جریان نبودن... و قرار گذاشتیم اون زمان بگیم... با هم اختلافات اعتقادی داشتیم اما تقریبا همشو با هم حل کردیم... اما یک هفته است که به من میگه نمیخوامت و حرف از اعتقاداتی میزنه که قبلا نبودن!
مثلا میگه من به حجاب اعتقاد ندارم! در حالی که قبلا کاملا محجبه بود . میگه این وجه اصلی خودمه و خسته شدم از خودم نبودن. حرفاشو باور کردم و فکر میکنم اعتقاداتش و چیزی رو که فکر میکنه خودشه رو به من ترجیح داده .
اما من با تمام وجود عاشقش بودم و هستم، اصلا برام قابل تصور نیست نبودنش و تمام مدتی که توی این ۶ سال ازش خبر نداشتم بهش فکر میکردم و همش جلو چشمام بوده.. از طرفی شاید خیلی رفتارام مثل همین دوستی اسلامی نباشه و اشتباه کرده باشم ولی مسلمونم از نظر خودم و اعتقاداتی دارم و نمیخوام از اعتقاداتم بگذرم ...
نه میخوام بخاطر عشق از خدا و اعتقاداتم بگذرم و نه میتونم اون رو ترک کنم... نه راه پیش دارم نه راه پس . بنظرتون چیکار کنم؟
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه)