سلام ای انسان های زیبا اندیش مرا یاری کنید
من سی سالمه الان سه ساله نامزدم و از همه چیز زندگیم راضیم و شاکرم، اما یه مشکلی دارم اونم اختلاف قدمه با خانومم . من قدم 190 و همسرم 145 ، اوایل انقدر شیفته صداقت و معصومیت رخ همسرم شدم که ظاهرو کنار گذاشتم و با اصرار خودم جلو خانوادم وایسادم و به زور رضایتشونو گرفتم و تن به ازدواج دادم.
اما خدا وکیلی همسرم از هر لحاظ بگید ایده اله معنوی ، خانوادش ، صبرش ، اخلاق و خوش زبانیش خلاصه از همه بعد ، اما الان کم مونده به مراسممون تا بیارمش ولی تا بحال نتونستم با این مسله کنار بیام .
دائم با خودم درگیرم با وجدانم نمیتونم ترکش کنم به خاطر آبروش و خانواداش نمیگم دوسش ندارم دارم شیفتشم اما وقتی بیرون میرم با همسرم اونم بندرت ، تحمل نگاه ها رو ندارم اذیت میشم اما بر عکس من همسرم ارومه و منو دائم به آرامش دعوت میکنه .
جیکار کنم ؟ اونقدر فکر کردم بجای نرسیدم نمیتونم راحت باهاش قدم بزنم بگردم منی که عاشق تفریح و گردشم نمی تونم جای برم ، زندگی واسم جهنم شده دائم از خدا میخوام مصلحت چیه همون بشه.
نه میتونم ولش کنم نه ادامه بدم روزا به تندی میگذرند نمیتونم اروم باشم صبح و شب ندارم که بی فکر باشم من همون ادمی بودم که همه رو به ارامش و درستی و ایده ال بودن دعوت میکنم .
خودم موندم با خودم میگم تو داننده خودت بازنده شدی منی که چه از لحاظ مسایل روانشناسی و روشنفکری مطالعات فراوان داشتم تو سمینارای تکنولوزی فکری و زندگی شرکت داشتم و ایده آل بودم و اعتماد به نفس فراوان داشتم الان صفر شدم .
موندم نه مطالعه ای کلا هیچ شدم حوصله هیچی رو ندارم اونقدر فکر کردم و به بن بست رسیدم که تازگیا تست خون دادم چربی خونم تو این سنم 600 تری گلیسیرینم شده منی که سیگار بندرت مصرف میکردم الان یه بسته میکشم خودم خودمو داغون میکنم دارم منفجر میشم از غصه ماندم و خوب میدانم اخر سرم این راهی که خودم شروع کردم یا باید ادامه بدم یا ×××××××××××××××××××
چاره می جویم این اینکه تو گلوم گیر کرده نه میتونم ولش کنم نه ادامه بدم . همسرمم متوجه این مسئله شده به من میگه بخاطر من زندیگیتو داغون و سلامتیتو از بین نبر اگه با جدا شدن درست میشی همون کارو کن اما این وسط عذاب وجدان منو داغون کرده .
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)