سلام
میخوام از اتفاقاتی که برام پیش اومد بهتون بگم هم درس عبرتی باشه هم خودم سبک بشم .
من دختر بزرگ خانواده هستم . از بین افرادی که میومدن خواستگاری یکیشون رو خودم نظرم بهش + بود به خانواده گفتم نظرم به فلانی جواب + هست با اینکه پدرم راضی نبود بنا به دلایلی (سنم کم بود و ... ) گفت اگه تو میخوای باشه . طرف فامیل بود . ا
ون موقع من کنکوری بودم و بنا بر توافق بعد از کنکور میرفتیم آزمایش خون و عقد و.... . گفتیم پسر فامیله میشناسیمش نیازی به تحقیق نیست و موقعیت خودش خوب بود ولی خانواده اش بسیار تنگ دست بودن طوری که پیش میومد نون شبم نداشتن ولی خانواده ی من شکر خدا خوب .
خانواده ی پسره کلا 4 تا پسر بودن این پسر دومی بود میدونستیم که اون 2 تای کوچیکشون فوق العاده هرز میرن ولی این خواستگارم از بس سرش تو لاک خودش بود فکر نمیکردیم اینم آب زیر کاه باشه .
پسره کارمند ××× بود و تقریبا 2 سالی بود که شاغل شده بود منم فکر میکردم که دیگه رفته سر کار موردی نداره و گذاشته کنار ( چون تا قبل از ماجرای خواستگاری و شاغل شدنش امکان نداشت بریم بازار یا پارک یا .... نبینیمش کلا انگار همیشه در حال گشت و گذار بود و حتی یبار خودم دیدم که چقد کثیف به دختری که از کنارش رد میشد نگاه میکرد و میخندید.
اینم بگم من کاملا دختر مقیدی بودم و هیچ جایی بدون خانواده ام نمیرفتم اصلا هم اهل دوستی چه با دوستان همجنس که بیرون بریم و ... نبودم حداکثر ارتباطم با دوستام ارتباط تلفنی بود و هیچ اهل دوستی با جنس مخالف هم نبودم و زبانزد با درک و فهم بودن و سنگینی فامیل بودم و هستم ) .
پسره انگار رفته سرکار بهتر که نشده هیچ بدتر هم شده و ارتباطش پیشرفته تر و متنوع تر هم شده بود ! تو 1 سالی که منتظر کنکورم بودن ارتباط تلفنی تنها با هم داشتیم متاسفانه . چون ما اصلا یه کلمه حرف تا به حال باهم نزده بودیم و هیچ آشنایی و شناختی جز سلام علیک با هم نداشتیم (دختر پسرامون اینطوریم نه بزرگترامون). یه وقتایی از پیاماش و حرفاش حس میکردم مشکوکه یا چرا بعد از تعطیل شدن ساعت رسمی اداره میاد فوقش 1 ساعت خونشون استراحت میکنه بعدش میره بیرون تا 12 شب حتی یهوقتایی هم تا 3-4 شب بیرون میموند فرداش که حرف میزدیم میگفت دیشب یه دقیقه هم نخوابیدم میگفتم چطور میگفت با بچه ها بودم و ...
تعجب میکردم کسیکه باید 6.45 دقیقه صبح بیدار شه بره سر کار تا 2.45-حتی یوقتایی 4 بعد از ظهر اونم شغلی که بسیار حساسه و یه رقم کم یا زیاد بزنی مشکل میشه برات چه جونی داره این همه هم اهل خوش گذرونی و بیرون رفتن باشه اونم هر روز .
تازه جمعه هاشم دیگه صبحونه میخورد میرفت تا موقع خواب برنمیگشت خونشون ! قرار بود بعد از کنکورم خانوادگی با هم بریم مسافرت مشهد اونا نشد که بیان ما خودمون رفتیم و خونه رو هم سپردیم دسته پسره .
رک بگم دختر آورده بود خونمون تو خونه ای که ماله پدره نامزدشه دقیقا تو اوایل نامزدی . نه یکبار بلکه چند بار در طول مدتی که ما مسافرت بودیم خودش و دوستش دو تا دختر / زن آورده بودن حتی یه شبش خودش تنها بود با همخوابش !
فامیلمون اومده بود بیاد خونمون نمیدونست ما مسافرتیم هر چی آیفون زد جواب نداده میبینه که یه سر و صداهایی از تو خونه میاد و به پدرم زنگ میزنه و از اون شب فامیلمون مثلا نامزدمو زیر نظر گرفته بود تا به یقین برسه و پسره دختره حرفایی زده بودن دختره صدا میزد نامزدم و که درد میکنه و ... .
میخوام بگم وقتی خواستگار برای خودتون یا خواهرتون یا ... میاد به هوای اینکه فامیله بدون تحقیق جواب + ندین
میخوام بگم وقتی سنتون کمه بفکره ازدواج نباشین چون سطح فکرتون اونقد گسترده نیست بتونین بعضی چیزا رو واقع بینانه ببینین . پیش میاد که احساستون بر عقلتون غلبه میکنه و از روی احساس تصمیم میگیرید یا حتی خطاهایی رو نادیده میگیرید.
میخوام بگم هر وقت دو دل بودین حتما به خدا و یکی از ائمه یا معصومین متوسل بشین حتما به جواب میرسین من خودم با اینکه ج + داده بودم ولی هنوزم دو دل بودم و از ته دل از امام رضا خواستم بهم خیر و شر وصلت رو بفهمونه .
در اخر حرفام میخوام بگم خیلی ناراحتم و برام عذابه سختیه ، چرا که بعد از اون ماجرا خانواده ام فهمیدن باهاش ارتباط تلفنی داشتم و حتی بهم شک کردن که نکنه ارتباطه دیگه ای جز ارتباط تلفنی هم بینتون بوده در صورتیکه نبوده . الآن بقول اون خوانندهه همه چی آرومه ولی بنظرتون لازمه به طرف مقابلم بگم؟
پسره بعد از اینکه فهمید ما متوجه شدیم چه غلطایی تو خونمون کرده از خونشون رفته و هنوزم برنگشته . خانواده اش شکسته شدن ما بهشون نگفتیم از زیر زبون خواهر کوچیکترم ( 12 سالشه ) حرف کشیدن . ما آبروشونو حفظ کردیم هر کی میگفت چرا جواب + دادین ما حرف رو میپیچوندیم یا میگفتیم من نخواستم . یوقتایی حماقتم عذابم میده که چرا نفهمیدم ؟
میگم کدوم دختری تو سن 16-17 سالگی چنین اتفاقی براش افتاد ؟ چرا گفتم 10 سال اختلاف سنی مشکلی نیست ؟ چرا گفتیم فامیله و تحقیق نکردیم ؟ چرا گفتیم گذشته ها گذشته یه خبط و خطایی داشته لابد الآن توبه کرده و دیگه تکرار نکرده ؟ نکنه یوقتی بیاد تلافی کنه مثلا دروغ به کسی بگه یا حتی بیاد به همسر آینده ام چیزی دروغ بگه ؟
اصلا لازمه من این ماجرا رو به همسر آیندم بگم؟ ( منظورم حالا نیست منظورم حدکثر 1 ساله دیگس چون فعلا شرایط ازدواج رو ندارم بقولی هنوز نمیدونم با خودم چند چندم با اینکه مدت فوق العاده طولانی از اون خواستگاری و خیانت نامزدم گذشته و دیگه به تاریخ گذشته پیوسته و هیچکسم نمیدونست که ما نامزد بودیم همه فکر میکرد در حده یه خواستگاریه و فعلا جواب + نگرفتن من فعلا نمیتونم وارد زندگی مشترک بشم و فعلا متمرکزم روی شغلم ولی برای آینده ای که در 1 ساله دیگس میپرسم بنظرتون برام خطری میشه؟ ( منظورم یک ساله دیگس که که به کسی که مورد پسند خانواده ام باشه جواب + میدم .
چطور با اینکه چقد از اون ماجرا گذشته دیگه خودمو عذاب ندم؟ همیشه ناراحتم با خودم میگم اگه نمیفهمیدم خوب بود؟ خودمم میگم لطف امام رضا و خدا بود که نجاتم دادن پس ناراحت نباش و ...
متشکرم از اینکه وقتتونو در اختیار من و حرفام گذاشتین
مرتبط با تحقیق برای ازدواج:
اول تحقیق، بعدش امتحان و در نهایت اعتماد
سوال برای تحقیق اولیه از همسایه های دختر خانم
چطور در تحقیقات بفهمم که دختر مورد علاقم اهل دوستی بوده یا نه ؟
چه جوری در مورد همسر آینده تحقیق کنم؟
چه کسی رو برای تحقیق بفرستیم ؟
طرح سوالات مناسب تحقیق برای ازدواج
چرا دکتر فرهنگ میگه 3 ماه باید تحقیقات طول بکشه
کوتاهی در تحقیق رو نمیشه با تعیین مهریه بالا جبران کرد
دو تفکر غلطی که مانع تحقیق درست برای ازدواج هستند
در شهرهای بزرگ، ملت چطور از هم تحقیق میکنن!؟
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) ← آموزش روش های تحقیق برای ازدواج (۴۶ مطلب مشابه)
- ۳۲۴۴ بازدید توسط ۲۵۰۷ نفر
- سه شنبه ۲۲ دی ۹۴ - ۱۹:۴۳