همون طور که میدونیم خدا وعده داده که مرد زناکار با زن زناکار و مرد پاک با زن پاک ازدواج میکنن و خدا هیچ وقت خلف وعده نمیکنه (همونطور که واسه من این اتفاق افتاد و همسری پاک نصیبم شد)
اما تو صحبت های دور همی همکاران گهگاهی از دوران تجردشون میگن که چقدر زنا میکردن !!!!!! و من همه اش این تو ذهنم میاد که نکنه همسران اینها اعوذ بالله قبلا.........!!!!! و میدونم این تهمت زدن من خیلی زشت و نا به جاس ! اما قضیه وعده خدا رو درک نمیکنم
سلام
اینجا خیلی ها دانشجو یا تحصیل کرده هستند . خواهشا کمکم کنید کنکور نزدیکه و من هنوز نتونستم بفهمم چقدر باید بخونم و واسه چه رشته ای تلاش کنم .
من درسام خوبه ولی نمیتونم همش درس بخونم همه ازدواج کردن و من موندم و مامانم و یه داداش عقدیم مامانم گاهی دلش درد میگیره قبلش بواسیر داشت وقتایی هم که مریض نیست بخدا سو استفاده میکنه و نمیگه حالا خوبم برو درس بخون همش میگه بیا این کارو بکن .
من امسال پشت کنکوری ام و خیلی سخته که خودم چوب بالا سر خودم باشم و خودمو مجبور کنم که دست نکش بخون! از یه طرف مامانم کارای خونه رو به من محول کرده بجز آشپزی هر چی التماسش میکنم بذار 4 ماه خوب بخونم بعدشم در بست نوکرتم ولی به خرجش نمیره خسته شدم از بس حسرت خوردم چرا پارسال مثل همه دوستام انتخاب رشته نکردم و یه رشته شانسکی بر نداشتم و الان یه سال عقب افتادم میخوام چیزی قبول شم که ارزش یه سال عقب موندنو داشته باشه .
اون موقع میگفتم باید به چیزی که میخونم علاقه داشته باشم ولی اون موقع معلم هام بودن جو رقابتی بود الان چی؟ اگه بابام بود نمی ذاشت بیکار بشینم همیشه میگفت درس بخونم و تشویقم میکرد تو درسا واسه همینم بچه زرنگ بودم جالبه بدونید بابام فوق دکتری علوم اسلامی داشت ولی مامانم به اجبار بابام تا دیپلم نهضت رفت و خیلی چیزا بابام بهمون یاد داد .
اما الان بابامم ندارم هیچ، مامانم خیلیییی تبعیض جنسی میذاره من همه کار میکنم تو خونه اما برادرم هیچی پول تو خونه نمیاره انقدر مامانم بهش رو داده میوه میخوره پوستاشو رو زمین میندازه من جمع نکنم قیامت میشه مامانم زنه ولی هیچ ارزشی واسه زن نمیذاره بار ها گفته داداشت مرده تو باید کوتاه بیای که نزنه ناقصت کنه این یه مورد بود از خیلی موارد متاسفانه همیشگی .
بخدا منم غرور دارم مامانم خیلی غرورمو شکسته حتی جلو غریبه ها یا دختر عموهای همسن خودم سرم داد میکشه زود برو چایی بیار آبروم میره من چون نمیخوام جلو غریبه آبرو ریزی بشه هیچی نمیگم بهش همش بهم گیر میده به حرم رفتنم به گزینه دو رفتن به درس نمیگه منم تو سن حساسی ام منم میتونستم راحت بیراهه برم اما نرفتم خودم پولامو جمع کردم 25 ت به حساب مشاور واریز کردم حرف زدم انقدر دعوایی شد که پول بی زبونو چجوری خرج کرد به خواهرم تو تهران زنگ زد گفت به خاله م گفت بخدا خسته شدم .
کدوم مامانی پیش غریبه و آشنا بد دخترشو میگه بعد که دوستام میان کلا عوض میشه میگه من کلی خرج میکنم براش حتی لباساشم میشورم که این درسشو بخونه درس مهمه!!
بعدش دوستام میگن بخدا مامانت فرشته س شرایطت خوبه خودت نمیخونی ینی خدا شاهده که من نذاشتم از چهارم پنجم دبستان مامانم دست به وسایل شخصیم بزنه همیشه خودم منظم بودم و کارای بقیه رو هم میکردم . بخدا فکر و خیال اینکه چی قبول بشم و کدوم دانشگاه دیوونم میکنه آخه نمیتونم دانشگاهی بجز دولتی برم بخاطر پول
حالا با این شرایط میدونم پزشکی و رشته های تاپ نمیتونم بیارم خودمم سختمه بخونم اما بگید میتونم با این شرایط پرستاری یا روانشناسی روزانه قبول بشم؟
حدودا چه رتبه ای لازمه برای منطقه یک؟ شما چه رشته هایی رو از تجربی پیشنهاد میکنید که بتونم هم کارخونه کنم هم بخونم و به اون رشته تو شهر خودم برسم؟ من پارسال حدود 32 هزار آوردم اما تو شرایط بدی بودم امسال تو گزینه دو حدود 16 هزار میارم همش که اونم خیلی نخوندم وگرنه تا زیر ده هزار میتونم بیارم انشالا ببخشید زیاد شد درد دل زیاد دارم
به راهنمایی تون خیلی احتیاج دارم
سلام
من خواستگاری دارم که آذری زبان هستن ولی خانواده ما اصالتا تهرانی هستن. از لحاض اعتقادی با هم سازگار هستیم ولی از لحاظ تحصیلات و فرهنگ خانوادگی تا حدودی تفاوت هایی داریم.
مشکل اینجاست که من از این آقا پسر خوششم امده ولی خانواده ام تا حدودی مخالفن و تصمیم آخر به عهده خودم گذاشتن واقعا موندم چیکار کنم از طرفیم میترسم ردشون کنم بعدا پشیمون شم که شاید با این آقا خوشبخت بشم لطفا راهنماییم کنید .
ممنون
مرتبط:
رسم و رسومات آذری ها در مورد ازدواج چیه ؟
من آذری هستم ، آیا با یک مرد کرد به مشکل بر می خورم؟
چرا میگن از ترک ها دختر بگیرید ولی بهشون دختر ندید؟
پسری 26 ساله هستم تحصیلات را در رشته و دانشگاهی درجه یک تمام کردم و بعد از سربازی 3-4 ماهه رفتم سر کار و چون دوس داشتم تا جوونم ازدواج کنم 2-3 مورد خواستگاری رفتم که با توجه به شرایط سنی همشون دانشجویان امروز (بیکاران فردا!!) بودن
اما اون چیزی که فهمیدم اینه که دیگه اون دخترایی که با نداری و سختی زندگی میسازن خیلی کم شدن اینایی که دیدم میخوان همون زندگی الانشون باشه
+ خوشی های ازدواج
+ میگن زن کلا هیچ وظیفه ای نداره از کار تکراری خونه داری خوشمون نمیاد خدمتکار میگیریم
+ باید حتما حتما یه جایی نزدیک خونوادمون زندگی کنیم
+ کار سخت و زیاد و دوس نداریم اگرم کار کنیم وظیفه ای نداریم خرج زندگی کنیم
+ اونجوری که الان میپوشیم و میخوریم بعدشم حداقل باید در این حد باشه
+ جشن عروسی آبرومندانه و خوب میخواییم
و ...
راهی که بنظرم رسیده اینه که دنبال دختر سنتی تحصیل نکرده بی ادعا بگردم که سازگار و غیرامروزی! باشه
یا اینکه با دختری به قصد ازدواج رابطه برقرار کنم که احساس بینمون باعث بشه کمتر سخت بگیرن
نمیدونم شایدم الان که خواستگار زیاد دارن و سنشون کمه اینجورین برن تو زندگی بهتر باشن
در هر صورت قبول دارم دختر خوب زیاد هس ولی اینا تو دلم مونده بود معذرت میخوام از خانوما
سلام علیکم
من 22 سالمه شرایط نسبتا خوبی دارم لیسانس دارم و محجبه ام و خانواده خوبی دارم تا حالا هم با هیچ پسری رابطه نداشتم .
یه پسر عمو دارم که حدودا 6 سال از من بزرگتره از نظر قیافه من خیلی خوبترم ایشونم لیسانس داره ولی بیکاره و مطمئنم که تا حالا با هیچ دختری رابطه نداشته میدونم که دوستم داره تا حالا ابراز علاقه نکرده ولی از رفتارش کاملا مشخصه .
خب قبل اینکه بیاد خواستگاریم میخوام تمام جوانب رو درنظر بگیرم و آینده مشکلی نداشته باشم!البته دختر عموهام همیشه میخوان تو حرفاشون نظر مو بدونن!!!
پسر عموم سه تا خواهر داره که بی نهایت فضول و از خود راضی هستن بچه های عموم به خانواده مادری رفتن و کلا با ماها متفاوتن البته من از اخلاق پسر عموم زیاد خبر ندارم چون خیلی کم میحرفه.
اصلا با من راحت نیست البته من خودم هیچوقت به خودم اجازه نمیدم که با یه پسر نامحرم راحت باشم پس زیاد نمیدونم مثه خواهراشه یا نه !؟
مامانم با ازدواج فامیلی شدیدا مخالفه و اخلاق زن عموم رو اصلا قبول نداره البته من خودم بیشتر حق رو به مامانم میدم .
بابام بخاطر عموم راضیه و همیشه از پسر عموم تعریف میکنه ولی بنظر من خانواده تو ازدواج خیلی مهم هستند بخصوص برا ما که فامیلیم .
بعــــــــــــد پسر عمومم هیچی از خودش نداره بجز یه ماشین که البته دارایی پسر زیاد برام مهم نیس حالا چون فامیلیم موندم چیکار کنم؟
اگه اومدن چی بگم مطمئنم که پسر عموم اول خودش پیشنهاد میده بنظر شما این ازدواج درسته البته خواهشا بحث ژنتیک رو در نظر نگیرین!!!
در ضمن تا حالا چند تا خواستگار داشتم که هیچکدوم بدلم ننشستن و جواب منفی دادم!!!
سلام
من ترم 6 یونی بودم که با یکی از پسرا که از ترم دوم عاشقش شده بودمو نتونستم بهش بگم تا ترم 6 که خودش اومد و پشنهاد داد دوست بشیم و اینا .
منم از خدام بود الانم دوسش دارم الان درسمون دو سالی هست تموم شده تا الانم هیچ رابطه ای با هم نداشتیم نه جسمی نه تلفنی .
اونم منو دوست داره فقط میترسه از ازدواج چون نه کار داره نه سرمایه نه سربازی رفته از طرفی هم منم تو دلش جا انداختم . الان حالش خوب نیست چند روزی هست تحت روانپزشک تو بیمارستان بستری شده الان من نمیدونم چیکار کنم بمونم حالش خوب بشه و ازدواج کنیم یا بیخیالش بشم کمکم کنید مرسی
سلام
تو رو خدا زود جواب بدین .
یه مدتی یا یه مرد که از لحاظ موقعیت شغلی در سطح خیلی خوبی و از نظر اخلاق و اینا هم خیلی خوبه و منم ازش خوشم میاد اشنا شدم .
اینم بگم سنم 29 قبلا هم نامزد داشتم و پس زدم حالا این اقا از همسرش جدا شده و یه دختر کوچولو داره که با خانمشه .
ازم خواستگاری کرده بنظرتون چیکار کنم از منم 5 سال بزرگتره
مرتبط :
خواستگاری دارم که قبلا در دوران عقد جدا شده
خواستگاری دارم که یک ماه قبل طلاق گرفتند
می خوام با مردی که قبلا ازدواج کرده ، ازدواج کنم
یک مرد مطلقه با دختر ازدواج کنه یا زن مطلقه؟
خواستگار مطلقه ای دارم که حضانت بچه ش رو به مادرش واگذار کرده
سلام
نظرتون در مورد ازدواج دختر 35 ساله با مرد 53 ساله چیه؟
مرده مجرده استاده و پولداره دختره کارشناسی داره لطفا راهنمایی کنید خیلی ضروریه .
خواهش میکنم راهنمایی کنید
سلام
من 29 سالمه. تحصیلاتم کارشناسی ارشد و شاغلم. خدا رو شکر خونواده ی خیلی خوبی دارم و عاشقونه دوستشون دارم.
تا 2 سال پیش قصد ازدواج نداشتم با اینکه آدم مسئولیت پذیری هستم اما احساس می کردم هنوز نمیتونم مسئولیت یک زندگی رو بپذیرم و ندیده و از سر لجبازی خواستگارام و رد می کردم.
تا قبل از ازدواج برادرام خونوادم روی مهریه کم خیلی تاکید داشتند اما با ازدواج برادرام و با توجه به مهریه عروس هامون الان نظرشون تغییر کرده و نه تنها کمتر از مهریه اونها قبول نمی کنند بلکه نظرشون روی بیشتره!
من خودم همیشه عقیده داشتم اگه همسر آیندم خوش اخلاق و با ایمان و سالم و اهل کار باشه و از همه مهمتر مرام و معرفت داشته باشه مهریم 14 سکه باشه.
همیشه هم به خونوادم میگفتم. اما الان موقعه ای که خواستگار میاد موقع بحث مهریه ( 800سکه ) همه چیز بهم میخوره.
البته اونایی هم که قبول می کنند معیارای منو ندارند تحصیلاتشون دیپلم اما خوب، پولدارن. پدرمو میتونم راضی کنم اما مادرم از موضع خودش پایین نمیاد که نمیاد!
برادرهامم این موضوع گذاشتن به عهده خودم و اونا هم مثل خودم نمی تونن با مادرم بحث کنند. من واقعا از رفتار مامانم تعجب می کنم چون اصلا اینجوری نبود. از یه طرف دوست ندارم مادرمو ناراحت کنم از یه طرفم از سنم می ترسم. حتی اون معرفی که بهمون خواستگار معرفی می کنه صداش در اومده!
سلام
من متولد 74 ام میخواستم یکی از مشکلات ازدواجمو در میون بذارم
من اصولا آدمیم که هیچ وقت نقطه ضعفمو بروز نمیدم و اصولا هم همه فک میکنن خیلی آدم قوی ای هستم مشکل من اینه که من دلم میخواد وقتی با کسی ازدواج کردم خود واقعیم ( کسی که برعکس خیلی هم قوی نیس و نقطه ضعفای زیادی هم داره) رو بپذیره .
دلم میخواد کمکم کنه و بهم اعتماد به نفس بده (حرف دیگران روم خیلی تاثیر روحی داره) ولی از طرفی انقدر از اینکه نقطه ضعفمو بخوام بروز بدم (اوووووونم برا اولین بار ) خیلی میترسم خیییییییلی جوری که تازه فهمیدم علی رغم میل شدیدم به ازدواج چرا هی سعی میکنم بی توجه باشم به این مسئله .
چیز دیگه ای هم که باید بگم اینه که من همیشه سعی کردم خودم به خودم اعتماد بنفس بدم و همیشه با بروز این انرژی های مثبتم باعث میشدم خانوادم بیشتر روم حساب باز کنن و هر وقت میخواستم کم بیارم بهم اجازه نمیدادن و همیشه ازم توقع زیادی داشتن این موضوع همیشه اذیتم کرده تا جایی که دیگه به هیچ حرفیشون توجه نمیکردم و حتی حرفای مثبتشونم برام بی ارزش بود چون دیگه حس میکردم درکم نمیکنن
میخواستم کمک کنین یه جوری این ترسه از بین بره نمیدونم شاید فکر میکنم که اونم قراره مث خونوادم باور نکنه منم کم میارم دلم میخواد همسرم هم نقاط قوتمو باور کنه هم با دیدن نقطه ضعفام بهم روحیه بده و توقع بی جا و انتظار ایده آل بودن ازم نداشته باشه
من به رو هر چی تمرکز کنم بدست میارم (به قانون جذب اعتقاد دارم) ولی این مورد انقد با ناخودآگاهم عجین شده و تصور مورد دلخواهم سخت شده که باعث شده زیاد به میلم واسه ازدواج توجه نکنم:(
آقا پسرا و دختر خانوما نظر بدین لطفا
1- اگه ازدواج کردین و خدایی نکرده بچه دار نشدین و مشکل از همسرتون بود با توجه به اینکه عاشق بچه هستین چی کار میکنین؟
2- اگه ازدواج کردین و همسرتون تصادف کرد و قطع نخاع شد چی کار میکنین ؟ ( ولش می کنید و می رید یا به پاش می مونین؟ ) ( آقایون درصورت موندن از صیغه استفاده نمیکنین؟ )
3- روز تولد همسرتون یا روز همسرتونه ( روز مرد/زن ) چه هدیه ای واسش میگیرین که خوشحال بشه؟
4- اگه بین همسرتون و والدینتون مشاجره ای صورت گرفت که حق هم با والدینتون بود طرف کی رو می گیرین ؟
نظر بدین مچکرم ( فقط خواهشا احساسات ممنوع و واقعیت ها رو بگین)
سلام
دختری هستم 20 ساله که وقتی 15 سالم بود پدرم فوت کرد الان 5 سال از این فوت پدرم میگذره ولی من هنوز با مرگ پدرم کنار نیومدم تا جایی که بیماری اعصاب گرفتم و قرص اعصاب مصرف کردم.
تو فامیلامون هم بهم خیلی شماتت میکردن و نیش و کنایه میزدن مثلا عموم چند وقت پیش یه کمک مالی کرد ولی منت گذاشت سرمون و گفت من شما رو حمایت میکنم. که بعداون ماجرا دوباره مریضیم شدیدتر شده.
چیکار کنم مرگ پدرمو قبول کنم؟؟؟
سلام
شوهر من کل رفتارهایش با من مثل خواهر برادری هست ماهی شاید دو بار یادش بیفته زن داره اونم چون نیاز داره ، کمی محبت میکنه . دو تا بچه دارم نهار میخوره میره برا شام میاد شام خورد فیلم می بینه میخوابه براش مهم نیست جای دیگه بخوابم اگه ببینه جای دیگه بخوابم حرفی نمیزنه .
چند سال اعتیاد داشت . خیلی هم بد دهنه ازش سرد شدم شب تا صبح با گریه می خوابم دلم رو خیلی شکسته . خودم دیگه به رابطه سرد شدم چون دیر دیر میاد همیشه حسرت گذشته رو میخورم این همه خواستگار چرا این ؟
خیلی تنهام راه طلاق ندارم به خاطر بچه هام مثلا ده ماهه میگه ترکم به نظرم ترک کرده اما از اون لحاظ شک دارم .
ممنون میشم راهنماییم کنید
با سلام. من دختری هستم 26 ساله. حدود یک سال پیش یکی از هم کلاسی هایم از من خواستگاری کرد اوایل خیلی در برابرش مقاوت کردم و به او پاسخ منفی دادم اما به مرور با اصرار و پی گیری های او بالاخره نظرم نسبت بهش مساعد شد.
او اوایل به من گفت فقط نظر خودت رو راجع به من بهم بگو بعد تو خاستگاری بر اساس نظر خودت و خانواده ها تصمیم میگیریم. من بهش جواب مثبت دادم اما قرار شد تا زمانی که او بر سر کار برود صبر کنیم و به خاستگاری نیاید.
الان یک سال است که از این قضیه گذشته و من چند دفعه با او رابطه داشتم اما هیچ دخولی صورت نگرفت. الان از کارم فوق العاده پشیمانم. البته از همان اول هم از این کار واقعا پشیمان بودم اما نمیدانم چرا ناخواسته میرفتم.
سلام
من یه دختر 21 ساله هستم و دانشجو هستم، یه مدت پیش با یه پسری آشنا شدم از هر نظر به نظر خودم پسر خوبیه فوق العاده مهربون و با شخصیته، تا حالا من حرف بدی ازش نشنیدم واقعا بهش علاقه دارم، پسر خیلی خوبیه ولی یه موردی که هست تازگی دو سه بار روابط لمسی با هم داشتیم، جلوش قرآن گذاشتم . ازش پرسیدم دوسم داره یا نه؟ یا حاضره باهام ازدواج کنه ؟ گفت آره خیلی دوسم داره و آرزوشه که منو داشته باشه
مسئله اینجاست ولی خودش زیاد حرف از ازدواج و این چیزها نمیزنه فقط گاهی لابه لای حرف هاش یه اشاره ای به آینده مون میکنه .
من می خوام بدونم یه پسری با دختری که باهاش رابطه جنسی داشته ازدواج می کنه؟ من الان خیلی سر درگمم نمی دونم دلیلش از اینکه با منه برای هوسشه یا واقعا دوسم داره یا اصلا هدفش از رابطه مون چیه؟ اصلا من چطور از رفتار هاش از کجا می تونم بفهمم که این اقا دوسم داره یا نه منو برا ازدواج میخواد یا نه ؟