سلام
دختری 19ساله هستم که پسر خاله ام بهم ابراز علاقه کرده حتی بهم پیشنهاد ازدواج داد ولی من بهش گفتم با پدر و مادرش صحبت کنه که با پدر و مادرم صحبت کنن .
ولی شش ماه گذشته اما تا حالا بهشون چیزی نگفته خجالت میکشم ازش بپرسم چرا نگفته ؟ بار آخر که دیدمش ازم بوسه خواست اما ندادم .
خودش میگه عاشقمه ولی من میترسم بهش اعتماد کنم لطفا کمکم کنید . چیکار کنم آیا اون واقعا عاشقمه یا نه . ممنون
سلام
میخواستم از کاربران محترم بالاخص متاهل ها بپرسم البته مجردها هم نظر بدن که دلایلتون برای ازدواج به جز رفع نیاز جنسی و عاطفی چی میتونه باشه؟؟
اصلا بذارید راحت بپرسم اگه کسی ازتون بپرسه واسه چی ازدواج میکنی به جر رفع نیاز جنسی و عاطفی چه دلایلی دارید که بهش بگید؟؟!!
راستش من انگیزه قوی برای ازدواج ندارم و همش خواستگارامو رد میکنم
طوری شده که دیگه صدای پدرو مادرم داره یواش ویواش در میاد
پدرم که در مورد این مسئله باهام حرف نمیزد و به اصطلاح رو در بایستی باهام داشت دیگه داره صداش در میاد!!!
مادر و پدرم که هیچی صدای فک و فامیل و همسایه ها دوست اشنا ، هر کی مادر و پدرم و می بینه بلافاصله میپرسه خوب چه خبر از دخترتون ؟ عروسش که نکردین؟؟!!! پس کی میخوایید بهمون شیرینی بدید ؟
در این کلیپ 1:56 ثانیه ای از نقشه دشمن برای تاثیر بر روی غریزه ی جنسی جوانان صحبت میشه .
ایشون روشی بسیار ساده رو برای کاهش شهوت جنسی مطرح می کنن .
سلام
من پسری هستم 28 ساله . از یه دختری تو فامیل خوشم اومده. کارمند بانکم. وضع مالی دختر نسبت به ما خیلی بهتره یعنی از بهترم یه چیزی فراتر.
اما من به خاطره وضع مالیشون نمی خوام برم خواستگاریش. خانواده ما 12 نفره است. پدر دختر زیاد نظر جالبی نسبت به خانواده ما نداره. من چیکار کنم ؟
خودم برم با دختره صحبت کنم ؟ دختره ترم اول دانشگاهه . یا با خانواده بریم. از چه راهی وارد بشوم. خواهرم بره بادختره صحبت کنه. اگه منفی بود جوابشون بازم برم. سن دختر شما چطور می بینید فکر کنم 21 سالش باشه .
سلام به بچه های خوب خانواده برتر
من یه دختر *2 ساله ام یک ساله عقد کردم فامیل هستیم همسرم خودش منو انتخاب کرده. 2 سال دیگه قراره عروسی کنیم نامزدم یه شهر دیگه درس میخونه و دیر به دیر میاد پیشم حداقل از 2 هفته تا 2 ماه وقتی میاد 2 شب میمونه و میره
برای من تحملش خیلی سخته این دوری خیلی منو اذیت میکنه وقتی میگم زود بیا میگه خسته میشم و... و کلا بهونه میاره و میگه دوست دارم دیر بیام!
تلفن هم اگه من زنگ نزنم خودش خیلی دیر زنگ میزنه شاید 10 روز طول بکشه تا زنگ بزنه و فقط از اسمس 2 یا 3 روز یکبار رابطه داریم
من نمیدونم چجوری بهش بفهمونم که من به توجه و ارتباط بیشتر نیاز دارم واقعا کلافه شدم . وقتی مستقیم به خودش میگم زیاد فایده نداره خوانوادش میگن بازم زیاد اثر نمیذاره .
البته ابراز علاقه گاهی میکنه ولی دلیل این رفتارش رو نمیدونم چیه ؟ خانوادش هم خیلی خوبن به من زنگ میزنن حالمو میپرسن کادو میفرستن .
سلام
من یه مشکلی دارم اینکه یکی از لوله های رحمیم رو از دست دادم و بعد 4 ماه اقدام هنوز باردار نشدم بشدت افسردگی گرفتم طوری که هر روز گریه میکنم دست و دلم به کاری نمیره .
میدونم شوهرم ناراحت میشه همش جلوش حفظ ظاهر میکنم ولی وقتی نیست تو فکر و خیالمو گریه میکنم که چرا باید من اینطوری بشم؟
همش فکر میکنم بخاطر جراحی اون لولم و رحمم دستکاری شده و من دیگه توانایی حاملگی ندارم خودمو بیهوده میدونم وقتی زن حامله ای می بینم بشدت در برابرش احساس حقارت و ضعف میکنم خودمو خیلی دست کم گرفتم و هیچ امیدی ندارم و اعتماد بنفسم بشدت کاهش پیداکرده .
اینا در صورتیه که قبلا دختر شادی بودم الان حوصله ی کار کردنم ندارم بزور چون اخراجم نکنن سر کار میرم و دل به کار نمیدم. چیکارکنم؟
بخدا خیلی خسته و درمونده شدم
سلام به همه دوستان
بیشتر از دو ماهه که عقد کردم و تو این دو ماه عاشقانه همسرمو دوست داشتم، رفتارای همسرم تو این مدت خیلی متغیر بود گاهی اینقدر قشنگ ابراز عشق میکرد و گاهی اصلا یه اس ام اس خالی هم برام نمی فرستاد... فقط هفته اول ازدواجمون بود که خیلی رویایی بود بعد از اون که روابط 2 نفرمون بیشتر شد تغییراتی تو رفتار همسرم دیدم که توضیحاتش طولانیه ...
بالاخره همسرم دیروز بهم گفت که از دست من ناراحته که چرا قبل از ازدواج درباره خصوصیات جسمیم بهش همه واقعیتو نگفتم...
از گفتن این حرفا شرم دارم ولی ببخشید ناچارم بگم تا کمکم کنید... من خدا رو شکر سالم و سلامتم ولی اندامم اونطوری نبوده که همسرم انتظارشو داشته، مثلا فرم باسنم و ترک هایی که پشت زانو و کنار باسنم بوده خیلی زده تو ذوقش. به من همش میگه که تو باید قبل از ازدواج به من اینا رو میگفتی... آخه من چی رو باید میگفتم... این چیزا رو من اصلا قبل از ازدواجم بهش دقت نکرده بودم
همسرم میگه که همین چیزا باعث شده که تو رابطه جنسی با من لذت دیداری نبره... میگه این چیزا باعث سردیش شده و از رضایتش کم کرده...
سلام دوستان اگه میشه منو راهنمایی کنید
میخوام ازدواج کنم دختری که رفتم خاستگاری ازش خوشم اومده الان بعد از چند جلسه میگه که سینه هام کوچیک بوده عملش کردم منم یه کم دو دل شدم .
می ترسم آینده دچار مشکل بشیم، نمیدونم عوارضی داره یا نه؟
سلام
میخوام از شما دوستان بخوام یه سری راه حل بهم بدین
من یه دختر 20 ساله ام مجردم یه خواهر هم دارم که 5 سال ازم بزرگتره .
راستش من خیلی نیاز به ازدواج دارم یعنی کاملا برام واجبه ولی هنوز موردی برا من یا حتی خواهرم پیدا نشده که حتی شرایط اولیه برا یه ملاقات آشنایی داشته باشه (اکثرا از لحاظ فرهنگی خیلی پایین ترن جوری که واسطه خودش میگه که طرف گفته فلانی که دخترشو به ما نمیده)
راستش من از اول که یادم میاد دلم میخواسته ازدواج کنم ولی الان واقعا واجب شده بهم حتی بیشتر از خواهرم (من به گناه افتادم ولی خواهرم در شرفه هنوز ) ولی هیچکس نمی خواد قبول کنه انگار مثلا موقع مهمونی رفتن مادرم نمیذاره اونجوری که دلم میخواد به خودم برسم چون خواهرم ظاهر ساده ای داره و ریزه میزه تر از منه در حالت عادی هم کمتر به چشم میاد میگه بذار اون جلوه کنه:| !!
حتی برام لباس مهمونی هم نمی خره چون من کلا از خواهرم یکمی بهترم همش انگار ازم میترسن که مبادا قاپ کسی رو بدزدم حتی دیدم ازش میپرسن در مورد من که دخترتو شوهر نمیدی؟ میگه هنوز بچه س :( (شکلک بغض شدید) به خدا هر کی با من حرف میزنه اگر سنمو ندونه سنمو بالای 23 حدس میزنه .
موقعی که اوایل دبیرستان بودم همه فک میکردن دانشگاهیم انقد که فهمم بیشتر از سنم بود خود مادرمم میدونه خودشم میگه تو مادر منی نه من مادر تو یا میگه مث پیرزنا حرف میزنی من واقعا از اول خیلی میفهمیدم ولی جدیم نمیگرفتن:((
من هر وقت بحث ازدواج پیش بیاد میگم غیر مستقیم که قصدشو دارم بنظرتون بده اگر خودم بحثشو پیش بکشم؟ من یه موقع اگر بشه بحثو به ازدواج ربط میدم و غیر مستقیم اشاره میکنم ( مثلا میگم آره آدم باید ازدواج کنه بعد اگه بشه تو جواب بقیه میگم آره بابا هر چی زودتر بهتر ) این بده؟ راه حل دیگه ای هم هست؟
درسته من پدرم معتاده و کلا آدم درستی نیست هیچکس دل خوشی ازش نداره درسته مادرمم یه آدم معمولی یا حتی پایینتره ( انقد از کارای کرده و نکرده ی منو خواهرم برا همه گفته که یه موقع ها وقتی حرف میزنه بهش میخندن از بس الکی بچه هاشو ضایع کرده) ولی من واقعا تو نظر بقیه هیچ ایرادی ندارم و به عنوان مذهبی ترین دختر فامیل شناخته میشم ولی مادرم هیچوقت مث بقیه سعی نمیکنه لااقل اگرم میگه فقط خوبیارو بگه حتی کارایی که ما نکردیم رو میگه .
اصلا انگار چشاش نمیبینه (مثلا اگر دو روز پیش زمینارو شسته باشم و اتفاقی چیزی از پنجره افتاده باشه تو خونه میگه میبینین ؟از فلان موقع که بهش گفتم یه دستمال نکشیده یه کار ساده حاضر نیست انجام بده) البته انقد ریا کرده که همه ( فامیلاش ) ازش تعریف میکنن ولی بنظرم واقعا روابط اجتماعیش ضعیفه (خیلی راحت از کوره در میره یا حتی دعوا میکنه البته اگه حواسش نباشه که تو جمعه) خواهر و برادر متاهلم که هنوزم ازش دلگیرن
خیلی بیشتر از اینا دلم گرفته ولی خب حیف که از حوصلتون خارجه :( برام خیلی دعا کنین
یه موقع ها انقد حسرت میخورم وقتی میبینم یه پسری که خیلی شبیه اونیه که من میخوام داره اینجا دنبال کسی مث من میگرده به خدا من هیچ توقعی از طرف مقابلم ندارم هیچی خونوادمم به حرف خود من ولی هنو قسمتم نشده به خدا انقد دلم میخواد منم مث بعضیا خانواده تشکیل بدم بچه دار شم تمام غصه ی عالم میاد تو دلم وقتی یه بچه میبینم میگم آخه خدایا تو که برات کاری نداره به منم یکی مث خودم بده و چن تا بچه و یه زندگی خوب و سالم چیز زیادی نیست آخه برای تو که انقد بزرگی به خدا یه موقع ها با دیدن بچه های مردم اشک میریزم میگم کاش منم میتونستم مادر باشم دست و دلم به هیچکاری نمیره فقط دلم میخواد اونی که باید بیاد زودتر بیاد :(
من یه پسر 26 ساله ام.
حدودا 18 سالم بود که متوجه شدم یکی از اقوام دورمون که یک سال ازم بزرگتره به من علاقه منده. اما با وجود اینکه از بچگی ازش خوشم میومد ابراز علاقش برام اصلا اهمیت نداشت ( البته نا محسوس این کارو کرد. یعنی هر وقت مادرمو میدید اوضاع منو جویا میشد).
اما حالا بعد از 5 سال اتفاقی دیدمش و حالا چند ماهی هست که مدام تو فکرمه. یعنی بهش علاقمند شدم. به نظر شما اینکه این خانوم یک سال از من بزرگتره برای ازدواج مشکل ساز نیست؟ البته استخاره کردم خیلی خوب بوده ولی نمیدونم چه طور با بحث سن کنار بیام؟
سلام
من زن دوم شوهرم هستم . شوهرم مردی بسیار مومن و با تقواییه و ما واقعأ عاشق هم هستیم و فقط تو هفته دو شب پیش منه من تمام کارهایی که قبل از سکس برای تحریک همسرم باید انجام بده انجام میدم و ... از هر لحاظی نمونه است و تمام احتیاجات منو بر اورده میکنه و کاملأ عدالت و بین منو زن اولش رعایت میکنه و همیشه میگه همون قدر که اون و دوست دارم تورم دوست دارم خیلی برام جالبه واقعأ امکان داره یه انسان در یک زمان عاشق دو نفر باشه ؟
مرتبط با عاشق شدن و عاشق کردن:
چرا بعضی از آقایون دیر میفهمن که عاشق شدن؟
چطور یکی میتونه تا آخر عمرش تنها عاشق یک نفر بمونه؟
با سلام
پسری ۲۶ ساله لیسانس کارمند هستم . خانوادم تو یه شهر دیگه و من بخاطر کار تو یه شهر بزرگ زندگی میکنم .
عاشق دختری همسن خودم که فوق لیسانس میخونه هستم که ازم ۸ ماه بزرگتره و یه جورایی از محل کار باهاش اشنا شدم و حدود ۳ ساله زیر نظرش دارم ۷ ماه قبل کم کم بهش از طریق مسائل کاری نزدیک شدم و تقریبا با هاش اشنا شدم ولی نه دوستی بعد از ۴ ماه بهش مستقیما پیشنهاد اشنایی البته به قصد ازدواج دادم و همه چیمو بهش راست و حسینی گفتم
ایشونم کلا موضوع رو رد کردن که همه چی رو فراموش کنم ولی من تسلیم نشدم و ادامه دادم که همواره با مخالفتشون روبرو شدم.
البته پیشنهاد و اصرار از طریق وایبر بود و هنگام برخورد حضوری چیزی به رومون نمیاوردیم تقریبا تو خیلی از اخلاقا و رفتارا مثل همیم هر دو هم ته تغاری هستیم مهمترین دلیل ایشون اختلاف سنیمون هست البته نا گفته نماند وضع مالی جالب و ظاهر خوبی ندارم ممنون میشم از نظرات دوستان بهره بگیرم واقعا اونقدری دوسش دارم که چشم دیدن دخترای دیگرو ندارم و از بقیه فرار میکنم .
سلام
با توجه به این که قبلا بحث های زیادی در مورد صیغه موقت در وبلاگ صورت گرفته و ظاهرا قرار نیست به نتیجه برسه ، به پیشنهاد برخی دوستان می خوایم نظر جمع رو در مورد ادامه یا توقف ارسال پست های جدید این مبحث جویا بشیم .
اگر نظر جمع بر این شد که بحث ادامه پیدا کنه که هیچ ، اگه اکثریت مخالف بودند ، کسانی که می خوان در این زمینه بحث کنند به بخش نظرات پست های قبلی مراجعه کنند .
برای شرکت در نظرسنجی نیازی به عضویت در بیان نیست . هر کسی که این کادر کوچک پایینی رو می بینه می تونه گزینه ی مورد نظرش رو انتخاب کنه و روی دکمه "نظر دهید" کلیک کنه .
نکته :
با توجه به مشاهده نظرات کسانی که با ترویج صیغه در شرایط فعلی جامعه مخالف هستند و طبیعتا هم نظر مخالف میدن ، لازم به ذکر هستش که این مخالفت به منزله مخالفت با حکم خدا نیست .
با سلام
راستش من با خواندن نظرات پست 3234 با عنوان "نقش چهره و اندام مرد در تحریک خانم ها " و این که زنان متاهلی که پاسخ داده بودند چقدر شوهرشون رو دوست داشتند و براشون جذاب بود که به سادگی تحریک می شدند و مرد های دیگه اصلا به چشمشون نمی یومد برام این سوال پیش اومد که نحوه ی ازدواج این خانم ها چطوری بوده که این قدر به قول خودشون عاشق همسرشونند
یعنی آیا واقعا در ازدواج سنتی بعد ازدواج عشق و علاقه در حدی که تو فیلم ها و داستان ها می بینیم به وجود می یاد ؟
سلام.
من متن های دکتر فرهنگ رو خوندم. فهمیدم که بصری و جنبشی هستم با اینکه دخترم!!! یعنی از طریق چشم به دام می افتم.
در محیط تحصیلم فردی هست که من دایم با ایشون در ارتباط هستم .حس میکنم که بهش وابسته شم. یعنی چه جوری بگم گرفتار شدم. و چون بصری هستم بیشتر سخته برام ذهنمو کنترل کنم. از سال جدید تصمیم گرفتم که اصلا بهش نگاه نکنم و واقعا هم مراعات کردم.
منتهی به علت علاقه ای که هست اون فرد هم که خب مرده نمیتونه نگاه نکنه و من این نگاه رو حمل بر علاقه میدونم.
چون چشماش برق میزنه و از ته دل بهم لبخند میزنه و همیشه برام وقت داره. نمیدونم باید منتظر خواستگاری از سمت اون باشم یا منم مثل بقیه هستم. اینم بگم که بقیه به رابطه ما حسودی میکنن تا جایی که توی جمع مجبور به رعایت کردن هستیم. نظر شما چیه؟
چطور خودم رو کنترل کنم و اگه رابطه مون منجر به ازدواج نشد من چطور برخورد کنم ؟ چون مدام در ارتباط هستیم. یعنی مجبوریم بنا به شرایطمون. اگه از آقایون فردی بتونن منو راهنمایی کنن که این رفتار ها چه معنی داره ممنون میشم:
بجز مواردی که ذکر شد؛
1 - مدام حواسش به من و رفتارم و اینکه با دوستام و در جمع اونا چجوری هستم.
2 - منو میبینه سرشو میندازه پایین ولی پشت سرم نگاه میکنه چیکار میکنم
3- منو به دوستاش نشون میده وقتی رد میشم همشون به من نگاه میکنن.
ممنون میشم هم مدیر محترم هم دوستان هم فکری و همیاری کنن.