↓ موضوعات مرتبط ↓ :
دوستی با جنس مخالف (۱۳۰ مطلب مشابه) عواقب ازدواج بر پایه دوستی (۲۴ مطلب مشابه) مضرات دوستی با جنس مخالف (۴۶ مطلب مشابه)
سلام
پارسال همین موقع با دختری آشنا شدم که خیلی زیبا بود، تو همون نگاه اول عاشقش شدم، بهش پیشنهاد دوستی دادم، اونم قبول کرد ولی بعد مدتی چیزهایی بدی درباره ش فهمیدم، به عنوان مثال قبل من با دست کم پنج تا پسر دوست بوده و رابطه داشته، خلاصه به هر بدبختی بود خودم رو ازش خلاص کردم، خیلی سخت بود برام چون واقعا عاشقش بودم تا یه مدت افسرده بودم، اینم بگم اون هیچ حسی بهم نداشت و صرفا برای گذران اموراتش با من بود، الان که چند ماه گذشته با یه دختر دیگه آشنا شدم جهت ازدواج، ولی حسم اون طوری مثل قبل نیست.
الان دو ماهه با همیم، ولی مثل یه دوست معمولیه واسه م با اینکه خیلی مهربونه و دوسم داره و هر کاری بگم میکنه، خیلی از معیارهام رو هم داره ولی اینکه حسم مثل اون دختر قبلی شدید نیست نسبت بهش منو دو دل کرده، میترسم برم جلو، میترسم بیشتر ادامه بدم، نمیخوام احساساتش رو به بازی بگیرم و بعد بگم نمیخوامش.
اون دختره الان ازدواج کرده یه ماهه خیلی افسرده شدم، حالم بده واقعا با هر چیزی احساساتم میزنه بیرون، فکر میکردم یکی دیگه میتونه جاش رو پر کنه ولی نشد، فکر نکنم دیگه تا آخر عمر یه نفر رو این طوری دوست داشته باشم، از این طرف هم نمیخوام کسی که الان باهاشم رو از دست بدم چون واقعا دختر خوبیه، الان تنها مشکلم سر احساساتمه.
سلام
من یه پسر ۱۹ساله م، در ترم یک دانشگاه. یه درد خفیفی تو روحم بود که اومدم اینجا تا بلکه بعضی ها با درد و دل و بعضی دیگر با دلیل و برهان قانع کننده منو بتونند آروم کنند.
من امسال با رتبه خوب در بهترین دانشگاه ایران قبول شدم و این منو خیلی خوشحال کرد. اعتماد به نفسم بیشتر از قبل شد و خیلی چیزهای دیگه. اما من و مشکلم؛
من اول خودم رو کامل معرفی می کنم تا دقیق تجسمم کنید.
من پسری درونگرا (تا حدی خجالتی ولی اگه پاش بیفته به ندرت میتونم رو داشته باشم.)، گرایش های مذهبی دارم، ولی اخیرا سست شده و در معرض از بین رفتنه. باهوشم و آی کیو بالایی داشتم (در تست هوش)، مثبتم، یعنی فامیل ها همه منو به عنوان یه شخصیت سالم و پاک و درستکار می شناسند. همین طور هم تا حدی هست.
دیگه از خودم بگم خیلی فکورم و دائم در حال فکرم، به جزئیات خیلی اهمیت میدم متاسفانه. یه چیز کوچک و بی خود رو سعی می کنم با دلیل منطقیش کنم و به عبارتی دیگر برای همه چیز میخوام استدلال پیدا کنم. یه اخلاق بدیه مثل وسواس.
سلام
یه سوالی داشتم و اونم اینکه جدیدا البته جدیدا هم نه، شاید من به تازگی باهاش برخورد کرده باشم و چند سالی باشه که این مساله باشه. تازگی ها دیدم عده ای از آقایون مجرد (حالا همکار یا آشنا یا همکلاسی و بعضا فامیل) معدود آقایونی هستن و نه خیلی ها که توی پیج شون عکس هایی میذارن همیشه هم نه، بلکه هر از گاهی. این عکس ها موضوعش اینطوریه که یه جوری هاله روش کشیدن یا به قول معروف حالت شطرنجی شده داره.
تصویر خودشون هست در کنار یه دختری که مثلا دختره رو بوس کردن یا این جور حالتی هست بین شون که مثلا این عشقمه یا دوست دخترمه دارم بوسش میکنم و باهاش رابطه عاشقانه ای در این لحظه بین مون هست و این حرف ها.
گوشه ی پیج شون هم کنار اون پست یه شعر عاشقانه ای هم نوشتن با این موضوع که چه روز خوشی بود و چقدر خوش گذشت و این ها. دختره که مشخص نیست و ما نمیتونیم بفهمیم کیه ولی خوب پسره رو که از قبل دیدیم میدونیم خودشه و یه دختری هم کنارش نشسته و توی یه همچین حالتی هستن.
واقعا من چطور توضیح بدم که خود خداوند خالق انسان ها در یک آیه کوتاه خیلی راحت و صرح تمام حرف رو زده؟
برگفته از قرآن کریم - سوره اسراء آیه ۳۲
وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا ۖ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلًا
و نزدیک زنا نشوید، که کار بسیار زشت، و بد راهی است!
تا همین جا فکر کنم از عنوان مطلب و آیه مشخص شد که میخواستم چی بگم و گفته شد هر چی نیاز بود اما یه توضیح کوتاهی هم میدم؛
من خیلی در خانواده برتر دیدم (حتی خودمم این کار رو انجام دادم) وقتی میبینیم که شرایط مالی و ... ازدواج فراهم نیست پیشنهاد میدیم به دختر که برو دوست پسر بگیر و یا به پسر که دوست دختر بگیره در صورتی که اشتباهه .
جملاتی مثل دوستی سالم، دوستی به جهت شناخت، دوستی به جهت آشنایی، دوست اجتماعی و ... همه توجیه هستش و پیروی از شیطان و نفسه که باعث میشه ما قدم به قدم و کم کم به زنا نزدیک بشیم و دست آخر زنا هم بکنیم .
حتی خیلی از با دین و ایمان هامون به دلیل نیازهای طبیعی مون ممکنه کم کم به دام این قضیه بیافتیم، و وقتی که این اتفاق میافته یا حتی جنسی اتفاق نیافته اثراث دراز مدتی داره و حتی روی ازدواج آینده، حتی اگه فقط عاطفی باشه و جنسی نباشه، حتی شکست عشقی و بهم زدن رابطه و خیلی چیزهای دیگه، به هر حال این موضوع رو ساده نگیرید .
هر بار که یکی رو پیشنهاد میدید که بره دوست دختر بگیره دارید نزدیکش میکنید به انجام زنا، خیلی از این دختر و پسرهایی که با هم س...س کردن اولش نمیخواستن و هی کم کم کم کم توجیه کردن خودشون رو و آخرش انجام دادن .
سلام
یه پسره هست که قبلا دوست دختری داشته و پنج سال با هم بودن. خلاصه الان 6 یا 7 سال گذشته و دیگه کاملا ارتباطشون با هم قطعه. الان هر وقت اسم اون دختر رو میشنوه فحش میده، فقط و به شدت عصبی میشه و میگه دیگه اسم اون پدر سو... رو نیارید. اسم اون ... و فلان شده رو نشنوم. اصلا دوست ندارم اسمش رو بشنوم. میخوام بدونم چرا وقتی اسم اون دختره میاد این حرکات رو انجام میده؟ به نظرتون علت روانیش چیه؟
محض اطلاع تون هم بگم که پسره نامزد عقدی منه و سوالم و اون جوری شروع کردم چون صرفا شخصی و مربوط به من نیست و کلا میخوام از نظر پسرها که شناخت بهتری از همجنس های خودشون دارن دلیل این موضوع رو بدونم و صرفا میخوام از دید شماها کاربرای این وبلاگ حالا چه دختر چه پسر روحیه پسرانه شو تحلیل کنیم و بفهمیم که چه علت روانشناختی میتونه داشته باشه این قضیه؟
یعنی اینکه تا اسم دوست دختر سابق پسری به گوشش بخوره انقدر عصبی بشه و همش بگه اسم اون فلان شده رو نیار پیش من.
ضمنا دروغ یا راستش رو نمیدونم ولی میگه من که نمیخواستمش. اگه میخواستمش جدا نمیشدم ازش .
سلام و خسته نباشید خدمت همه ی عزیزان.
یک سوال در مورد دوست دختر داشتن، ذهنم رو درگیر کرده، چرا دخترها بعضا میگن اگه یه پسر روابط دوستی داشته باشه اشکال نداره و فقط جنسی نباشه؟، چرا این حرف رو میزنند؟، وقتی شما این طوری پسرها رو راحت می گذارید و بهشون سخت نمی گیرید چطوری انتظار دارید که پسرها نرن هر کاری دلشون خواست بکنند و بعد دختر بهتر از خودشون رو طلب نکنن؟
خیلی ناراحت شدم از این کامنت ها به عنوان پسری که دوست دختر ندارم و تعجب میکنم و ناراحت شدم. فکر کنم اگه دوست دختر داشته باشم بهتره .
پسر آریایی
مرتبط با خطرات دوستی با جنس مخالف:
به شوهرم گفتم قبلا با چند نفر بودم، الان بهم اعتماد نداره
وقتی بهش میگیم بیا خواستگاری بهانه میاره
سلام
پسر ۱۹ ساله م ، زندگیم از موقعی که یادم میاد کتاب بوده و درس ، چند روزیه که واقعا دلم انگار تنها شده خیلی زیاد ، انگار تنهام ، چند روزه یه چیزی روی اعصابمه و داره منو دیوانه میکنه ، چند روز که نه از پارسال ، من واقعا دلمم میخواد یکی باشه پیشم ( جنس مخالفم ) ، ببخشید که اینو میگم ، موقعیت اینکه با کسی دوست شم زیاد بوده خیلی ، ولی هیچ کدوم جلو نرفتم فقط واسه اینکه خودمو پاک نگه دارم ، ولی جدیدا از خودم میترسم که یهو برم جلو .
من آخه دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم ، من اگه با کسی دوست شم تا تهش (ازدواج) هستم ، ولی میترسم که طرفم از این روابط زیاد داشته باشه و به این جور چیزها عادت داشته باشه ، منم یه پسر احساسی ،نابود میشم ، به خودم میگم که شاید خدا از زندگیم کمرنگ شده من این جوری شدم ( نماز هام رو درست نمیخونم ) ، از شانس بدم هم دختر دور رو برم زیاده یعنی من با این شرایط روحی و این همه دختر دور و برم .