خانواده برتر

این اقا اگه زن نگهداره همین زنش که الان داره رو نگهداره

زنش نشو که یه عمر بدبختی میکشی !!

این چه جور در آستانه جداییه که بعد دوسال هنوز چدا نشده! یه زنگ به خانومش بزن  (خودت یا اعضای خانوادت)شاید بتونه جمعش کنه. یک دوست پسر خوب و با شخصیت هم پیدا کن .

 به این افراد میگن پدوفیل(pedophil) تا همینجا که گذاشتی این عاشق بازیا رو در بیاره کلی حال کرده و به نفعش شده.

عزیزخب بیست سال اختلاف و متاهل اونم در استانه ظلاق کی بهتر از شما هنو از اون جدا نشده یکی ترگل ورگلتر گیرش میاد هر وعده ای میده از روی اینکه شما رو وابسته تر کنه

شرکتت رو عوض کن ادم بیکار باشه بهتر از اینجور جاهاست که چند وقت بی کحلی کنی بهش خودش میره . به نظرم شما یه جورایی بهش فهموندی دوست داری ازدواج کنی اونم پاپیچت شده

از زندگیت بیرونش کنی بهتره

دختر خانوم عزیز سن زیادی نداری،تازشم موقعیتت خوبه واسه چی میخای اینقدر عجله کنی.خود انسانها با انتخاب هایی ک در مسیر زندگی دارن سرنوشت خودشونو تغییر میدن.چرا فک میکنی مجبور ب ازدواج با مخالفت پدرت با یک مرد مطلقه 44ساله هستی هر کدوم از این ها  بعدها کلی  واست دردسر میشه.یه خانومی*2 رو میشناسم با به بچه طلاق گرفت  و بعد ازون با یک پسرمجرد با تفاوت سنی 20 سال ازدواج کرد.الان در آستانه طلاق و....قرار داره

نگران سنت نباش-محیط کارت رو تغییر بده-ب حرف پدرتم گوش کن.نماز و توکل ب خدا هم یادت نره.همگی برات دعا میکنیم یه خاسگار ک در شان سن و تحصیلات و شرایط شما باشه ب همین زودی روزیت بشه.

(و من یتوکل علی الله فهو حسبه) همین یک آیه برات کافیه

واسه منم همینطوری پیش اومده یه کاری بود یه ماهه اونجا ریسس گروهمون نگو منو زیر نظر داشته مرد 52 ساله ولی مجرد بود من هیچی نمیدونستم چون از گروه دیگه رفته بودم تو گروه اون فقط ایشون رو میشناختم هر کاری داشتم به این زنگ میزدمنگو فکر کرده بهش علاقمندم در حالیکه من اصلا نمیدونستم مجرده .میدیدم بعضی وقتا یه جور خاصی برخورد میکنه ها ولی اصلا حدس نمیزدم واسه خودش لقمه گرفته گفتم شاید پسری چیزی داره.بعد یک ماه بهم زنگ زد که رسم و رسومتون چطوریه گفتم چطور مگه گفت اره اگه منو به غلامی قبول کنین یه لحظه شوکه شدم تلفن رو قطع کردم هاج و واج موندم من چیکار کردم که اینطوری برداشت کرده زنگ زد گفت چی شد گفتم اختلاف سنیمون 22 ساله یکم فلسفه بافی کرد دل باید جون باشه و اینا گفتم خانوادم قبول نمیکنن.با اینهمه باز دو سال همینطوری گاه به گاه اس میداد که شاید نظرت عوض شده باشه و اخرش مجبور شدم تندی جوابش رو بدم هرچند از برخورد اخرم ناراحتم ولی خودش خواست.

با اینهمه هنوز هم برام سواله که مگه من چطوری برخورد کردم اون فکر کرده بهش علاقه دارم!!!شاید با مردای دیگه حرف نمیزدم این برداشت رو کرده ولی خب این مسول بود به مشکل برمیخوردیم مجبور بودیم باهاش حرف بزنیم

درکل وقتی دید من رغبتی ندارم یم سرد شد ولی گفت منتظر میمونم تا نظرتون عوض شه گفتم بمون بینیم تا کی میمونی.وقتی یادم میفته باز دهنم وا میمونه. عجب

این اقایون چی فکر میکنن پیش خودشون واقعا .

من می گم خب باشه فرضا شما با این آقای 54 ساله ازدواج کردی بعد سه چهار سال بچه نمی خوای ؟؟؟؟؟؟؟اون وقت بابای بچت 60سالشه شما فکر کن تقریبا همسن الان پدر بزرگ من (چون  مادرم بچه اوله منم بچه اول)وقتی من بدنیا اومدم پدر بزرگم 38 سالش بوده .اون آقا واسه خودش ی چیزی گفته شما چرا اینقدر زود خام می شید آخه نمی دونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ببخشید اینو میگم ولی خودتو تو اوج جوونی در آغوش ی پیر مرد تصور کن به نظرم هیچ موقعیت شغلی و مالی نمی تونه جایگزین اون نشاط و شادی در زندگی باشه .(زن و شوهر باید از لحاظ سنی به هم بیان .اون آقا هم میتونه بره با یکی که شرایط مشابه داره ازدواج کنه خوش بخت هم بشه)

خواهر گلم الان ونبین بهت پیشنهاد می کنم که به چند سال دیگه فکر کنی .

به yas007:

هیچ وقت اینجوری قضاوت نکن عزیزم. متاسفانه ادم از  بعضی از آقایون چیزایی میبینه  که واقعا شاخ درمیاره.

منم شبیه این جریان برام پیش اومده که هنوزم درگیرشم. طرف انقدر سر ب زیره که من نمیدونم منو چه جوری از بین بقیه خانما با وجود اینکه من کاملا با حجابم تشخیص داده! خود منم که تا حالا یه نگاه مستقیم به این آقا نکردم. ولی جوری عاشق بازی در میاره و شیدایی میکنه که هرکی ندونه فکر میکنه بین ما چی گذشته؟!!