خانواده برتر

سلام

نیاز عاطفی برای منه دختر خیلی زیاده و روز بروز داره وحشتناکتر هم میشه چون ارضا نمیشه.

نمیدونم چطور بقیه رو متوجه کنم که من دلم ازدواج میخواد خخخخ

ولی خب منم مث بعضی از دوستان با توهم سرمو شیره میمالم. مث بودن تو بغل و حرفای قشنگ و...

حتی بعضی وقتا باهاش قهرم میکنم اونم نازمو میکشه خخخخ

شاید این افکار و توهمات ضربه هم بزنه نمیدونم. شاید برای شما پسرا خوب نباشه چون بعدش بُعد جنسی پیدا میکنه برای شما.

یه مدته بشدت کم حرف شدم توی جمع، دیگه خیلی مسائل برام بی اهمیته که بخوام راجع بهش حرف بزنم. فکر میکنم اینا تاثیرات فشار عاطفیه. منی که قبلا کلی پرحرف بودم و شاد و شنگول، الان کمتر میخندم.

من خداروشکر زیاد درگیر این چیزا نبودم...یه ذره نیاز عاطفی داشتم که اونم تحمل میکردم تا وقتی که کار و درسم به اتمام برسه...الانم خداروشکر و وضعم هم خیلی خوبه دیگه اصلن به این چیزا فکر نمیکنم و فقط به فکر آینده و کارم هستم....

شما هم برای زندگیت تلاش کن و سعی کن به جای بالا برسی...

خودتو درگیر این احساسات الکی نکن...

هیچی از سر عقده و ناامیدی به شدت سرکوب می کنم . چه عاطفی چه جنسی وقتی که بودنش در وضع جهنمی این مملکت بی جاست چرا باید نگهش دارم وقتی که چه به آن گاسخ بدهم چه ندهم با شکست عاطفی در روابط یا محرومیت عاطفی و جنسی ضربه می بینم چرا باید وجود داشته باشد، شما بگویید؟

سلام

این نیاز رو میریزیم توی خودمون و مثل بقیه سرکوبش میکنیم یا بعضی ها هم با قرص و دارو کمش میکنن.شرایط ازدواج هم که سخت شده و ازدواج در سن پایین میسر نیست و اکثر پدر و مادرهای ما ها هم نمیتونن ما نسل جدید رو به خوبی درک کنند و فکر میکنن که ما تحت هیچ فشاری نیستیم و همه چیز سر جاشه.از لحاظ دینی هم اگر بخواهیم به این قضیه نگاه بکنیم دین اسلام تنها راهش رو ازدواج بیان کرده و در صورت مهیا نبودن شرایط ازدواج باید خویشتن داری بکنی که با این شرایط جامعه فکر کنم باید حضرت یوسف باشی که بتونی پاکی خودت رو حفظ کنی.

موفق باشی.

م

سلام

منم با ایده "خیالپرداز" تقریبا موافقم...

حالا چرا تقریبا؟!

خدمت دوستان عرض شود که بله منم از ذهنم و قوه تخیلم استفاده می‌کردم، و بقول دوستمون خیلی هم خوب جواب می‌داد...

ولی از یه جایی به بعد اصلا فایده نداره، چیزی مثل عشق یک طرفه میمونه!

تو هرجوری که میخوای تصور میکنی، محبت میکنی، میگی میخندی، بغلش میکنی، باهاش شوخی میکنی، خلاصه همه کارای مجاز رو با قوه تخیل تصور میکردم!

اولش خیلی خوب بود، ولی یک طرفه بود، یعنی انتظار داشتم اینطوری با من هم رفتار بشه، و این انتظار باعث شد رفته رفته بیشتر به عمق تنهایی خودم پی ببرم!

البته شاید برای دوستان قابل درک نباشه و تاحالا تجربه نکرده باشن، بخاطر همین من نه توصیه میکنم به این ایده عمل کنید و نه میگم بیخیالش شین!

اگه بتونید اون تصورتون رو به واقعیت تبدیل کنید (که خیلی سخت و حتی غیر ممکنه) آره خوبه!

این تصورات باعث میشن که سطح ملاک هاتون بره بالاتر...

و انتخاب یه شخص به عنوان همدم رو روز به روز سخت‌تر میکنه!

چون شما یه جور تصور کردی و ممکنه اصلا تاحالا کسی مثل تصور تو بدنیا نیومده باشه:/

آره منم به این نتیجه رسیدم،

یه روز که با دوستم داشتم در اوج افسردگی قدم میزدم و فقط به شعرایی که میگفت (ببخشید مهدی جان، ولی واقعا بعضی وقتا شعر میگی) گوش می‌دادم،

یهو شعراش رو قطع کردم و گفتم میدونی چیه؟!

گف: ها چیه؟

گفتم: من عاشق کسی هستم که تاحالا ندیدمش، یعنی شاید نیست، بدنیا نیومده...

بیچاره دوستم تا آخرش اون روز رفت تو فکر...

ولی الآن با دوست دخترش خوشه!

حالا بماند.

نیاز عاطفی چیزیه که فقط باید صاحبش بیاد جمعش کنه!

هیچچی جاش رو نمیگیره، امتحانش هم برا همه مجانیه...

یکی از دوستان توصیه کرده بودن به ائمه و خدا محبت کنید...

ولی محبت با عاطفه فرق داره...

محبت رو از پدرومادر میشه حس کرد...

ولی عاطفه لامصب یه جاییه که اصلا دست خود آدم نیس! 

در ضمن عرض شود که منم پسرم، و توصیه میکنم به بقیه، چه دختر چه پسر...

بالاخره این روزا تموم میشه، و حتما یه نفر تو زندگیتون وارد خواهد شد...

از الآن سعی کنید خودتون رو براش آماده کنید، از همه لحاظ...

جسمی، روانی، حرفه‌ای و معنوی و حتی اقتصادی...

خلاصه اگه بیکار بشینید این عاطفه نمیزاره به کارو زندگیتون برسین...

روی خودتون کار کنید، بخاطر شریک زندگیتون...

البته شاید آقایون بهتر منظور منو متوجه بشن، چون خانوما یا کلا آماده هستن و یا کلا نیستن...

ورزش کنید، و آهنگ انگیزشی گوش کنید و یکمی از احساسات فاصله بگیرید،

به هیچ عنوان سرکوب نکنید، اصلا کلمه‌ای به عنوان سرکوب نباید توی فرهنگ لغت وجود می‌داشت!!!

(جمله بندی رو، وجود می‌داشت!! :/)

فقط منحرف کنید، حستون رو، فکرتون رو منحرف کنید از چیزی که میخواد...

عین یه بچه کوچیک، بچه‌ای که یه اسباب بازی خاصی میخواد و گریه میکنه، اگه سرکوبش کنی بیشتر و بلندتر گریه میکنه...

در حالی که اگه سعی کنی با یه اسباب بازی دیگه آرومش آره جواب میده!

امیدوارم مفید باشه برامون، شرمنده زیاد بود، با این که پسرم ولی عین خانوما زیاد حرف میزنم، موفق و سلامت باشید...

ان‌شاءالله، خدافظ.

آها این قسمت رو فراموش کردم، 

چندتا راهکار بنظرم میتونه نیاز عاطفیتون رو کنترل کنه:

۱. اینکه مثل اینجا از دوستاتون کمک بگیرید، بنظرم حرف زدن راجع به این موضوع، زمانی که افکارش بسراغتون میاد، میتونه کمک کنه،

مثلا یه دوست صمیمی با روحیات نزدیک به خودتون پیدا کنید، (منم بخاطر روحیاتم تا حالا دوستی نداشتم) و باهاش درمورد این عاطفه صحبت کنید.

اگر هم خواهر یا برادر با جنس مخالفتون داشتید، خیلی دیگه معرکه میشه!

مثلا اگه من یه خواهر داشتم

اینم بگم باید این خواهر یا برادرتون هم با روحیات شما تناسب داشته باشه هاا...

مثلا خواهری بیاد از داداشش کمک بخواد تا راجع به این مشکل حرف بزنن، در حالی که برادر تو یه دنیای متفاوته، دیدم که میگم.

۲.الان دلیلی که من اینجا هستم، بخاطر فشار نیاز عاطفیم بود، فشار آورد و اومدم ببینم چیکار میشه باهاش کرد،

مثل مثالی که توی کامنت قبلی عرض کردم، اگه بچه یه اسباب بازی خاص بخواد،(که همون نیاز عاطفی ماست)، میتونیم بهش اسباب بازی بدیم ولی نه اونی که میخواد.

نتیجه این مثال: وقتی نیاز عاطفیتون بیدار میشه، الکی بهش وعده بدین، مثلا همین کاری که من الآن کردم و فراموشم شد، وقتی نیاز عاطفیتون بیدار شد، یه کاری کنید که به نفع اون نیازتون باشه، مثلا همین خوندن این مطالب، یا تصور کردن آینده خودتون و خلاصه قدم بردارید براش، اگه بشینید و آهنگ دپ و احساسی گوش بدین، مطمعنا اوضاع بدتر میشه!

۳. خودتون باشید، منظورم اینه که به خودتون اهمیت بدین، معمولا وقتی این حس به من دست میده، بی‌حال و بی‌حوصله میشم، دوست دارم فقط دراز بکشم و تو خیالاتم سفر کنم، ولی نباید اینطوری بود،

به کار دیگه‌ای مشغول شین که برای خودتون سودمند باشه، مثلا ورزش کنید، بازی کنید، برقصید(خانوما)، خلاصه تفریح شاد داشته باشین، کاری کنید که خوشحالتون میکنه

۴. دیگه دیگه...🤔

آها بنویسید، این نوشتن خیلی غوقا میکنه،

من وقتایی که دیگه آمپر فشار چسبیده تهش، مینویسم،

بجای هردو طرف مینویسم،

البته تو نوت گوشیم، با شکلک و احساس و البته طنز.

یه جمله از طرف اون، یه جواب از طرف خودتون، و ترجیها طولانی بنویسید

مثل دارونماها عمل میکنه، درواقع همش خودتونید، ولی وقتی آخرش برمیگردید و میخونید خندتون میگیره و نیاز عاطفیتون تا حدودی برطرف میشه!

فکر کنم با این مورد آخری مطمئن شدید که من یه مشکلی دارم...

عرض شود که نخیر بنده دیوونه نیستم، فقط خودمو به دیوونگی میزنم تا دیوونه نشم!

اگه قرار بر این بود که خیلی جدی پیگیر بعضی موضوعات باشم، اصلا نمیتونستم زندگی کنم...

در آخر اضافه کنم که تمام اینایی که عرض کردم، همشون...

از تجربیات خودم بود و برام مفید بودن،

و ممکنه برا یکی جواب نده و خدایی ناکرده برا یکی برعکس عمل کنه.

پ‌ن:

قدر نیاز عاطفیتون رو بدونید، خیلی از آدمایی که اصلا عاطفه حالیشون نیست، به کارای خیلی بیتربیت رو میارن، (معمولا هم پسر هستن) ولی بعضی از پسرام هستن که زیادی احساسی ان، و تا تقی به توق میخوره دیگه نیرن که خودشون رو بکشن، یا سیگاری چیزی، اینم بده

خوبش اینه که آدم نیاز عاطفی داشته باشه، ولی کنترلش کنه، چون مثل تقوا عمل میکنه، نمیزاره به سمت گناه بری، نمیزاره به فکر کس دیگه‌ای باشی...

خلاصه من عاطفه خیلی دوست🤗

ان‌شاءالله یه پست میزارم چالشی، و فکر کنم تاحالا کسی تجربه نکرده باشه سوال منو.

سلام من یه دختر ۱۸ سالم با اختلال دو قطبی واسه همین کلن افسردم پدرم به من اهمیت نمیده و مادرم هم نمیتونه منو درک کنه من واقعا احساس تنهایی می کنم دوستی ندارم و مادرم هم نمیتونه حفره های قلبم و پر کنه

قبلن که حالم بهتر بود این چیزا زیاد واسم مهم نبود نیاز جنسیمو سر کوب می کردم (با اینکه از دو ستام بیشتر بود)و خودمو سرگرم درس و مدرسه و دوستام و فیلم می کردم. اما حالا به حدی افسردم که نیاز جنسی در من وجود نداره. دوستام مدرسه که تعطیل شد فراموشم کردن و من افکارم همه منفیه با خودم همش میگفتم تو این موقعیت اگه فقط یه نفر و داشتم که منو درک می کرد و به من محبت می کرد زندگی برای من اسونتر میشد دوستانی که میگین با درس و چیزای دیگه خودتو سرگرم کن من انقدر حالم بده که نمیتونم درس بخونم و کار کنم. حتی از ارتباط با خدا هم حس خاصی دریافت نمی کنم و این حجم از تنهایی داره خفم میکنه سعی م کنم فیلم ببینم تا حواسم پرت شه ولی اونم تا یه جایی جواب میده و اما چیزی که خیالپرداز گفت باید بگم این ترفند فقط وقتی ۱۳_۱۴ ساله بودم واسم جواب میداد ولی حالا هیچ فایده ای نداره. الان تو این سایت پر ادماییه که از تنهایی خسته شدن و یکی رو میخوان ولی هیچکدوم به هم نمیرسن. اگه کسی راهکاری به ذهنش میرسه لطفا به من بگه

من خ وقته ک با نیازای عاطفی و جنسی درگیرم و اصلا نمیتونم درس بخونم پیاماتونم خوندم و ب هیچ نتیجه ای نرسیدم یکی بود میگفت آرزوی مرگ میکنه منم دوس دارم اینکارو بکنم اما هر دفعه یاد گناهام میفتم و نمیشه😂 همش با خودم فکر میکنم میگم چرا من زن ندارم؟ هعییی امیدوارم قبل از ازدواج کردن دیوونه نشم😂 براتون آرزوی ازدواج موفق دارم یا علی

سلام والا من خیلی کارا میکنم 

1 نماز و قرآن خوندن 

2 ورزش کردن یا رقصیدن

3 خاطره نوشتن یا خالی کردن تخیلات در دفتر خاطرات 

4 نقاشی کشیدن 

5 بیرون رفتن تنها 

6 بغل کردن عروسک

7  برای چند دقیقه خیال پردازی

8 گریه کردن 

9 به حیاط خانه رفتن و گله کردن از خدا 

10 ترک کردن آن مکان و حضور در مکان شلوغ 

11 با خواهرم در مورد احساسی که دارم صحبت کردم

این ها بودن

ولی وقتی پرید میشم خیلی سخت میشه تحمل کردنش و هیچ کدوم از این راه ها به کارم نمیاد به جز مورد 11 و دعوا کردن و عصبانی شدن که خونواده هم درک میکنن و موقعی که باهاشون دعوا می کنم هیچی نمیگن و فقط گوش می دن ولی منم. بعدش معذرت خواهی می کنم

باید خودتون راه درمانش رو پیدا کنید 

ی دخترم که از۲۰سادگی مستقلم از جهت مالی،از۱۶/۱۷سالگی ازدواج و عشقو بصورت فانتزی و بچگانه دوست داشتم اما بزرگ شدم. شد۲۱سالم،۲۲ سالم اطرافیاانم ازدواج کردن رشد کردن زندگیشون سامان گرفت من شدم ۲۹ ساله،پر از نیاز عاطفی .خیلی هم آدم بااحساسی هستم.ازدواج کردم با کسیکه بهتر از اون تا همین۲۹سالگیم علیرغم زیبایی متوسط و اخلاق خوبم کسی سراغم نمیومد.سالها با عواطفم جنگیدم و در ذهنم زندگی ساخته بودم.همسرم مرد بدی نیست اما معنای ازدواج رو هم نمیفهمه.میره سر کار،میاد،شام میخوریم حرف میزنیم لباسهاشو میشورم خونه رو مرتب میکنم.اما من در واقع با کسی هستم که یک هم اتاقیه خوبه برام.نه رع نیاز عاطفی نه جنسی.بعد دوسال از خدا خواستم منو ازش بگیره.طلاق نمیتونم بگیرم چون حامی ندارم اما دیگه دوست داشتنم از نوع همسری نیست از نوع ی دوسته.نیازهامو بارها گفتم و گفته درست میشم یا سرم داد زده که بس کن.منم بعد دوسال آروم رفتم کنار پیششم اما دیگه نه مثل قبل،قلب من دیگه بااون نیست و خبر نداره که من تنهایی رو انتخاب کردم و از خدا فوتم رو خواستم.امیدوارم خدا به همه ی شماها عشق حقیقی بده اون چیزی که باهاش آروم بشید.شاید اون دنیا خدا برام جبران کنه.

هیچی، روزا که سر کارم حواسم نیست. شبا هم موقع خواب بالشتمو بغل میکنم، قربون صدقش میرم و میبوسمش. همیشه هم اول اونو میخوابونم، مطمئن شدم تو بغلم خوابیده بعد خودم میخوابم. خیلی بالشت خوبیه خیلی راضیم ایشالا که نصیب همه جوونای مجرد بشه. 

من اصلا ا حساس نمی کنم نمی دونمم جرا راستش کلا  درک هم نمی کنم ولی اینم  که مهربونم   و اهل  دوستی  غیر هم جنس هم نیستم  شاید دلیلش نماز خوندنم باشه   

سلام، من همین الان نمازم خوندم میدونین، کمک می‌کنه فکرای بد نداشته باشم ذهنم واقعا پاکه ...

ولی این احساس نمیدونم چیکارش کنم🥺 خیلی درونگراام اهل دوستی هم نیستم ولی واقعا اینکه شدیدا نیاز عاطفی دارم روانیم کرده!

تو خونمون حتی گریه کردن هم ممنوعه تمام احساساتم همیشه سرکوب میکنم ، عین یه بمب ساعتی شدم که نمیدونم کی منفجر میشه...

حتی اجازه ندارم برم بیرون ، خیلی دلم میخواد برم یه جای متروک تنها باشم از ته دل داد بزنم گریه کنم🤕 

از ازدواج هم دوری میکنم چون جز نیاز عاطفی چیزی دیگه وجود نداره واسم. 

کاش حداقل یه بچه گربه داشتم 🤕تنها نمیموندم

منم با وجود اعتقادات مذهبی ای که دارم اما به شدت احساساتی و عاطفیم و واقعا کنترل نیاز عاطفی برام سخت شده، دوست دارم شب ها که هوا یکم سرد میشه با همسر آینده ام بریم زیر پتو بخوابیم 🤦‍♂️ همدیگه رو بغل کنیم و نوازش کنیم و ببوسیم تا گرم بشیم و خوابمون ببره 🤦‍♂️ حتی قبل از خواب همسر آینده ام رو ماساژ بدم و بعد که خوابش برد پتو بندازم روش و کنارش بخوابم 🤦‍♂️ خلاصه که خیلی نیاز عاطفی دارم ، نیاز جنسی هم هست ولی برای نیاز جنسی داروهای کاهنده میل جنسی وجود داره درحالیکه برای نیاز عاطفی چنین چیزی وجود نداره ، امیدوارم هرچه زودتر شرایط ازدواج برای همه جوون ها از جمله خودم بوجود بیاد  

خطاب به یه دختر: چرا از ازدواج دوری می کنید؟ یکی از دلائل ازدواج برطرف شدن نیاز عاطفی و جنسی و.. هست، اگه همسر آینده تون آدم خوب و با احساسی باشه نیاز عاطفی تون راحت باهاشون برطرف میشه 

خطاب به خانم مهسا : خوش به حالتون که هم نیاز عاطفی و هم جنسی رو کمتر احساس می کنید

برای کاهش میل جنسی چکار میکنید؟

حالا شما ها اکثرن بالا ۱۸ سال سن دارین من چیکار کنم که فقط ۱۶ سالمه😒😂 آخه یه روز هم نبوده که درگیر این مسئله نباشم از وقتی ۱۵ سالم شد کم کم این حس اومد سراغم. حالا نیاز جنسی موقته ** ***** **** *** ولی عاطفیه دل آدمو میبره. قبلاً سرکوبش میکردم ولی دیگه نمیتونم همش صبر میکنم یا خودما به یکاری مشغول میکنم بعضی وقتها هم روحیه مردانگیم میاد بالا میگه بچه بازی در نیار مرد باش🤣 ولی واقعا دلم شکست وقتی دیدم بقیه هم مثل منن

نیاز عاطفی پسرا و مردا چجوری ارضا میشه؟ مردا هم نیاز عاطفی دارن؟