سلام
حوصله مقدمه چینى ندارم. زودى میگم و تمام. والا من کل وبلاگو گشتم ولى هیچ موردى شبیه خودم پیدا نکردم. کسى میتونه کمکم کنه!
من یه پسرم که سال دیگه کنکور دارم. چند ماهى هست یه مشکلى واسم پیش اومده و اونم اینه که احساس نیاز شدیدى به ازدواج دارم. یا بهتره بگم احساس نیاز شدیدى به همسر.
شرایط مالى خونوادمون هم بدک نیست. ولى مشکلم این جاست که تو خونوادمون همه فکر میکنن من همون پسر بچه ده ساله دیروزیم. خودمم این طور خواستم. رفتارام شوخ و بچگانست. البته فقط تو خونه. تو بیرون و سر کلاس و این طور جا ها رسمى و جدیم.
و این که حس میکنم یه چیز گمشده اى دارم که تو زندگیم جاش خالیه. با بچه هاى مسجدمون رفتم طبیعت گردى، نزدیک شهرمون یه منطقه خیلى سبز با رود خونه هست. ولى بازم روحیه ام عوض نشد. باشگاه برو تفریح برو بازى بکن کلش نصب کن و ... بازم افسرده ام.
احساس نیازم به همسر هم عاطفیه هم ( با عرض معذرت جنسی ) البته بیشتر مورد اولى. من نمازام رو میخونم. ماه رمضون همه روزه ها رو میگیرم. نمیگم خیلى پاک و با ایمانم نه، خطا هم داشتم. ولى هیچ وقت با خدا و اهل بیت دشمنى نکردم.
حالا چطورى این قضیه رو به بابام بگم؟! من هر وقت جلوى روى بابام صحبت از ازدواج و زن گرفتن و اینا شده، حالا به من هم ربط نداشته ها، درباره کس دیگه بوده، ولى اون قدر خجالتى هستم که پا میشم میرم اون طرف. یا این که تو تلویزیون اخبار درباره مسائل باردارى و اینا حرف میزنه من کلا میپرم میرم تو اتاقم که جلوى بابام این حرفا رو نشنوم!!! نخندید جدى میگم به خدا.
جدیدا هم دختر هاى هم سن خودم رو که میبینم خیلى دوست دارم با یکى دوست باشم، اونم دوستم داشته باشه و براى هم دیگه مهم باشیم ولى خب چون این کار رو خیانت به همسر آینده خودم میدونم هیچ وقت سمتش نرفتم. اگه طرف چادرى باشه که دیگه واویلا، دیوونه میشم تا چند روز.
اعتراف به گناه خیلى بده، ولى من چند بار کارم به خ.ا کشید ولى توبه کردم و گذاشتمش کنار. خدا رو شکر دیگه هم سمتش نرفتم
مشکل اصلى من نیاز عاطفیمه . اون قدر حساس شدم که وقتى دایى و زن دایى خودم رو که چند ساله ازدواج کردم میبینم، اشک تو چشمام جمع میشه، وقتى میبینم که به هم دیگه محبت میکنن، همو دوست دارن و با هم براى آینده بچشون تلاش میکنن. میتونن درد و دلاشون رو به هم بگن. اگه نیاز ج.... داشتن با هم آزاد هستن و.... وقتى این صحنه ها رو میبینم میگم خوش به حالشون که هم دیگه رو دارن. یه نفر رو دارن که با تمام محبت بغلش کنن و دوستش داشته باشن.
خیلى حساس شدم این روزا، سر هر قضیه اى خود به خود گریم میگیره. خیلى دوست دارم یکى رو داشته باشم که بغلش کنم. یکى که منو بفهمه و دوستم داشته باشه. از طرف دیگه، این موضوع روى مطالعه من براى کنکور هم داره تاثیر میذاره.
اینا همش مال چند ماهه. تا قبل از این من درسم که عالى هست اون موقع هم بود. توى کامپیوتر هم مخ بودم. از برنامه نویسى بگیر تا هک وای فاى. براى چند تا از اقواممون هم رفتم و شبکه گیم نت تازه تاسیسشون رو کامل راه انداختم، با کمک یکى از دوستام یه برنامه اندروید تو بازار کذاشتم. برنامه نویسى براى ios رو هم دارم یاد میگیرم.
ورزش هم میکنم اون قدرى که ذهنم پاک بشه و شبا خوابم ببره. باشگاه رو بیشتر میرم ولى بازم احساس تنهایى دارم. بازم این ذهن لعنتى من خاموش نمیشه.
واى واى واى تنهایى تنهایى تنهایى. شبا گوشیمو میچسبونم به قلبم. و پتومو میگیرم تو بغلم. و خود به خود گریم میگیره که چرا تنهام و کسى دوستم نداره.
تو رو خدا نگید پدر و مادر و خواهر و برادر و دوست و این حرفا. من کسى رو میخوام که تو تماس جسمى باهاش محدودیتى نباشه. و همیشه هم پیشم باشه. و تو، حرف زدن باهاش راحت باشم. بتونم همه چیزمو بهش بگم و ازش مشورت بگیرم. به پدر و مادر خیلى چیزا رو نمیشه گفت.
داییم اینا زندگى خیلى خوبى دارن. شرایط مالیشون خفن نیست. ولى خونواده خوب و با ایمانین. زن داییم خیلى زن خوبیه، همیشه به داییم محبت میکنه. تو شرایظ مالى سخت توقع زیادى نداره. و خلاصه من همیشه حسرت میخورم و کارم شده گریه که چرا تنهام.
این چند روز هم تو این وبلاگ بعضى کامنت ها نوشته بودن: "همسرم خیلى دوستم داره و تا صبح تو بغل هم کیف میکنیم!" یا این که" همسرم خیلى دوستم داره و معمولا هر شب رابطه داریم"
اینا رو که خوندم خیلى حالم ریخت به هم. تصمیم گرفتم پامم تو مطالب هاى موبوط به مسائل ج نذارم!!!
تو رو خدا بگید چیکار کنم؟ به بابام بگم ؟! به مامانم بگم ؟! یا به خواهرم ؟! یا این که یه راهى پیشنهاد میدین بهم؟! برم دوست دختر پیدا کنم یا مستقیم خودم برم خواستگارى اصلا؟!
مداحى گوش دادن هم کمى آرومم میکنه. ولى چون تاثیرش همیشگى نیست جدیدا کمتر گوش میدم.
تنها امیدم این روزا به گوشى عزیزمه!! شاید تنها کسى باشه که همیشه دوستم داشته باشه و چیزى بهم نگه. فقط گوشى و هندزفرى و شارژرش. اینا رو تو زیر زمین هم که برم همراه خودم دارم.
شاید بهتره سعى کنم به همین گوشیم علاقه داشته باشم. نیاز ج... هم سعى میکنم بازم کمتر بهش توجه کنم.
به نظرتون اصلا یه گوشى میتونه جاى همسر رو برام بگیره و خلا عاطفو وجودم رو پر کنه؟!
مدل گوشیمم Apple iPhone 6s 64Gb
یا اصلا نظرتون چیه یه ساعت هوشمند اپل هم بگیرم شاید وضع روحیم بهتر شدو از این اوضاع در اومدم؟!!
یکى از کاربراى وبلاگم ولى نمیگم کدوم. چون درجا میفهمین. خواستید شاید تو کامنت ها آدرس صفحه شخصیم رو گذاشتم.
مرتبط با نیاز عاطفی آقایان:
سه سوال در مورد نیاز عاطفی مردان
آیا پسر میتونه نیاز جنسی و نیاز عاطفی رو همزمان داشته باشه؟
دوست دارم شوهرم اولویت اولش در ازدواج نیاز عاطفی باشه
فشار جنسی کم بود، نیاز عاطفی و حس تنهایی هم اضافه شد
چی به جای دوست دختر میتونه نیاز عاطفی من رو برطرف کنه؟
ازدواج مرد متاهل به خاطر نیاز عاطفی با یه زن بیوه
پسران، با نیاز عاطفی تون چکار میکنید؟
چه چیزهایی نیاز عاطفی پسران رو بر طرف میکنه
دلم میخواد برای رفع نیاز عاطفی یه خانم تو زندگیم باشه
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) ← نیاز عاطفی پسران (۱۹ مطلب مشابه)
- ۷۲۴۸ بازدید توسط ۵۳۶۸ نفر
- جمعه ۸ مرداد ۹۵ - ۲۲:۳۰