سلام
دختری هستم 20 ساله، قلم خوبی ندارم که خسته تون نکنم لطفا با صبوری بخونید؛
مطمئنم خیلی هاتون میگید اقتضای سنمه این همه فکر و خیال، ولی واقعا دیگه خسته شدم، عملا که توی کمد اتاقم زندگی میکنم فقط کافیه یک جای تنگ و تاریک گیر بیارم شب ها هم که دیگه نگم تمام روز به این فکر میکنم خب الان چیکار کنم؟، پای درس کدوم استاد باشم؟، میشه همه چیز و کامل داشت؟، معنویت و کار و درآمد خوب و ظاهرم مثل بقیه دخترها؟، تشنه م تشنه ی دونستن، تشنه ی این که واقعا چه خبره این جا، کلی کتاب تاریخ و روانشناسی و ماورا الطبیعه و علمی و معنوی و این آیت الله و اون دانشمند و رو خوندم ولی...، دلم میخواد یه استاد داشته باشم...، یه کسی که این عطش و برطرف کنه...، یکی که به آرامش برسونه من و ... شب ها میشینم قطعه ی غوغای ستارگان زنده یاد همایون خرم رو گوش میدم و فقط گریه میکنم از این سرگردونی ما آدم ها، به قول مامانم کاش مرغ بودم.
من گرافیک دانشگاه هنر می خونم، خیلی سخت بود خانواده رو راضی کنم از تجربی بیام هنر و با رتبه زیر صد قبول شدم با وقت کم، دلم میخواد انیمیشن بسازم، دلم میخواد بچه های بعد من سرگردون نباشن توی 10 سالگی بهشون نگن شب ها مسواک بزنید دندون هاتون رو کرم نزنه، ولی خودم هنوز هیچی نمیدونم، هیچی بلد نیستم و حتی یک قدم بر نمیدارم براش، فقط کارم شده فکر کردن، چه جوری میخوام به این هدفم برسم!
خلاصش اینه، من چیکار کنم با این درماندگی، از کجا شروع کنم!، هدفم خیلی دور از دسترسه؟، حتی یک دهم چیزی که میخوام رو نگفتم، و حتی این که ازدواج برای آدمی مثل من مناسبه؟، کی اصلا من و میگیره!؟، به درک اصلا ...
مرتبط:
آیا حس پوچ گرایی بعد از چندین جلسه قابل درمانه ؟
از وقتی ترک تحصیل کردم زندگیم به پوچی میگذره
احساس پوچی داره دیوونه ام میکنه
احساس پوچی میکنم که چرا سمت رشته مورد علاقم نرفتم
← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)
- ۱۳۳۲ بازدید توسط ۱۰۴۸ نفر
- دوشنبه ۴ فروردين ۹۹ - ۱۹:۵۹