سلام
من زیر 25 سال سن دارم در دوران عقد هستم 13 سال اختلاف سنی هم با همسرم دارم . الان مشکل ما اینه که نزدیک 2 سال و خورده ای هست عقد هستیم .
همسرم عذاب وجدان داره برای عروسی گرفتن و جدا شدن از خانوادش خیلی سختشه با اینکه خانوادش از لحاظ مالی اوکی هستن ایشون از لحاظ احساسی عروسیمون رو هی عقب میندازه .
چون مامان ایشون خیلی تحریکش میکنه که تو بری ما تنها میشیم چه کنیم و از این حرفها با اینکه فرزندان دیگه ای دارن ولی به این وابستن و دوس ندارن ما بریم سر زندگیمون .
این یک طرف قضیس یک طرف دیگه هم اینه که همسرم میگه اونا هم باید بیان تو ساختمونی که ما قراره زندگی کنیم و من هم تن تن برم بهشون سر بزنم احساس تنهایی نکنن .
ولی من همچین دختری نیستم اینکارارو انجام بدم و دوس ندارم کنار خانواده شوهر زندگی کنم چون تو این مدت خیلی ازارم دادن . منظورم مادرشه خیلی چیز ها هست که نمیخوام بازگو کنم فقط میخوام راهنماییم کنید چجوری به همسرم بگم با اونا تو یه ساختمون زندگی نکنیم؟
ممنون میشم راهنماییم کنید چون خیلی گیرم
مرتبط با خانواده شوهر:
خانواده شوهرم از خونه م دزدی میکنن
خانواده شوهرم یه درگیری رو با من شروع کردند
رابطه من با خانواده شوهرم چطور باید باشه ؟
چرا نباید بدی های خانواده شوهرمون رو به شوهرمون نگیم ؟
چکار کنم که در رابطه با خانواده شوهرم پر رو باشم ؟
از خانواده شوهر جز شر چیزی ندیدم
راهنمایی در مورد زندگی مسالمت آمیز با خانواده شوهر
چرا خانواده شوهرم نمیذارن باب میل خودمون زندگی کنیم ؟
خانواده شوهرم اصلا محبت های منو نمی بینن
من از دو رویی خانواده شوهرم واقعا خسته شدم
خانواده شوهرم دوست ندارن برم خونه شون
دعا برای دور شدن از خانواده شوهر
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ← زندگی با خانواده شوهر (۷ مطلب مشابه) ← مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)
- ۱۹۳۷۴ بازدید توسط ۱۴۴۶۹ نفر
- يكشنبه ۳۰ خرداد ۹۵ - ۲۰:۳۰