سلام خسته نباشید
من نویسنده پست به خودتون و توانایی هاتون ایمان داشته باشید هستم، اون پست بیشتر برای ترک خودارضایی و ارتباط با جنس مخالف و تمرکز روی هدف زده بودم توی اون پست کاربران سوال کرده بودن چطوری توی شغلم موفق شدم خواستم همون پست جواب بدم دیدم کامنتم طولانی میشه گفتم یک پست جداگانه بزنم شاید بدرد کسی خورد.
اولش خواستم شغلم و درآمدم بنویسم دیدم به درد کسی نمیخوره میزان درآمدم و خودم هم دقیق نمیدونم.کار من دکوراسیون خونه ست. زیاد وارد جزئیات نمیشم حالا شما فکر کنید سرویس خواب، مبل ، کمد یا چیز دیگست نه اینکه بگم دوست ندارم کسی بیاد توی شغل من.. برای این میگم که شاید کسی شغلی که داره یا رشته ی تحصیلی که درس میخونه سرخورده بشه در صورتی که شاید اینطوری نباشه اگه تمرکزشو بزاره از من هم موفق تر بشه.تنها دلیل موفقیتم علاقه به کارم و تمرکز تلاش و پشتکار خیلی زیادم میدونم. توی این پستم اومدم راههای رسیدن به هدف به بقیه آموزش بدم شاید کسی تونست استفاده کنه.
اوایل سال ۹۲ که من شروع به کار برای خودم کردم و کارگاه زدم سال رکود اقتصادی بعد ازتورم سال ۹۱ بود که همه میدونین رکود بدتر از تورمه چون در تورم اقتصادی قیمتها بالا میره ولی خرید هست ولی توی رکود خرید فروش نیست هرچند هم قیمتها ثابت یا پایین باشه.
اوایل شروع کارم که کار میزدم ۵۰ میفروختم ۵ تومن سود داشت با سود خیلی پایین ۶ ماه اول که حساب کردم ماهی ۵۰۰ هزار تومان سود داشت فروشم کم بود برای من کافی بود چون نه پیش پدرم بودم نه دیگه برای صاحب کار قبلیم که روزی ۱۵ به من میداد.. به بقیه همکارها که میگفتم به من میخندیدن به من میگفت مگه حمالی توی این بازار خراب جمع کن کارگاهو همه دارن جمع میکنن بازار از اینه که هست بدتر میشه. خبر داشتم چهار نفری از همکارا جمع کرده بودن با این که سودشون خیلی از من بیشتر بود. وضعشون خوب بود یک کار دیگه ای زدن..
جمع کردن کارگاه برای من حکم مرگ و داشت که باید برمیگشتم پیش پدرم و من نمیخواستم ..برای همین تلاشم بیشتر کردم شروع کردم به بازاریابی کردن هفته ای یکی دو روز میرفتم بازاریابی چند تا سفارش گرفتم فروشم بیشتر شد از صبح تا ۸ شب کارگاه بودم ظهر فقط یک ساعت استراحت به نمایشگاه دارها جنس میدادم میرسیدم خونه شام به زور میخوردم بعد میخوابیدم سه ماه کارم همین بود فروشم بالاتر رفت مدلهای جدیدتر هم میزدم دیگه از اون مدل قبلی نمیزدم.
بعد یک سال درآمدم شد نزدیک دو تومن یک شاگرد گرفت اواخر سال ۹۳ یک نمایشگاه اجاره کردم دیوار هم تبلیغات زدم اینستاگرام هم پیج زدم باعث شد فروشم خیلی بیشتر بشه توی دیوار شهرهای دیگه که نگاه کردم دیدم قیمتهاشون خیلی بالاتر از منه. رفتم شهرشون دم نمایشگاهاشون همونجا هم تعداد بالا سفارش گرفتم سرم خیلی شلوغ شد نمیرسیدم دو تا شاگرد دیگه هم گرفتم تعداد بالا میزدم سودم بیشتر شد.
کار جدیدتر میزدم برام مهم نبود کدوم سودش بیشتره دنبال فروش بیشتر بودم و مدلی که کمتر کسی بزنه میدونستم تعداد بره بالا سودم بیشتر میشه .سال ۹۴ یک کارگاه خریدم خواستم برم اونجا دیدم فضاش کمه نرفتم.دادم اجاره. سال ۹۵ یک مدل یک مشتری پیشنهاد داد خیلی قشنگ بود میدونستم فروش میره نزدیک عید یکم تغییرات دادم خودم تعداد خیلی بالا زدم امبار کردم که کسی اون مدلو نزنه یک ماه به عید مونده بودم توی بازار پخش کردم اون سال خیلی فروختم. اوایل ۹۶ یکی از آشناها پول لازم بود ملکشو میخواست بفروشه جاش خیلی خوب بود پر رفت آمد تصورش هم برام سخت بود که من اینو نمایشگاه بزنم چند روزی فکر کردم هرچی بیشتر فکر میکردم مصرتر میشدم با پدر مادرم مشورت کردم گفتن نه ورشکست میکنی دو روزه کار کردی پول دستت اومده فکر کردی کی هستی بیا برو یک خونه بخر داماد شو تو عرضه ی این کارها رو نداری.
گفتم من به اینجا رسیدم یک شبه که به اینجا نرسیدم ۳۰ ساله کار کردم.گفتم اگر نگرفت میدم اجاره گفتن کسی نمیگیره گفتم میفروشمش باز گفتن کسی نمیخره.ولی من تصمیمم رو گرفته بودم پولم کم بود کارگاه فروختم پولم گذاشتم روش، ۵۰ تومن هم وام گرفتم خریدمش. مجبور شدم بیشتر تلاش کنم..
دو ماهی هست کارهای بنایی شو شروع کردم حدود چهار ماه دیگه تمومه یک ماه پیش یکی از همون نمایشگاه دارای اطراف گفت میخرمش پیشنهاد قیمت نزدیک سه برابر هرچقدر برای اون ملک هزینه کرده بودم داده بود. ولی من قصد فروش نداشتم حتی پنج برابر چون هدفم برام مهتر از پوله. بالارفتن این قیمتها هم بی تاثیر نبود روی بالارفتن قیمتش. بدون اغراق میگم همین الان توی یک بانک بگن شما توی طرح قرعه کشی ثبت نام کن بدون هیچ هزینه احتمال برنده شدنت ۹۰ درصده ثبت نام نمیکنم شاید الان پیام بیاد بگن شما برنده ۲۰۰ میلیون شدی احتمال زیاد بگیرم هیچکس از پول بدش نمیاد الان خیلی نیاز هم دارم ولی دوست ندارم چنین پیامی بیاد دوست دادم دیرتر به هدفم برسم ولی با تلاش خودم.این برام خیلی لذت بخش تره..
این روزا با این وضع اقتصادی فروشم کمتره ارزون ترین مدل که میزنم زیر یک تومن نیست زیاد مثل سابق دنبال بازرایابی هم نیستم میخوام یکم استراحت کنم چون چهار ماه دیگه کارم شروع میشه بازار خرابه بیشتر فکرم هم روی اون نمایشگاهه فکرم زیاد روی کار نیست چون کلید پیشرفتم همونه و تمام تمرکزمو روی همون گذاشتم. حالا هرچقدرم میخواد وضع اقتصادی بدتر بشه قرار بود پارسال بزنم نشد با این گرونیا اگر وضع از اینی که هم هست بدتر باشه بازم صبر میکنم حتی ۱۰ سال طول بکشه کلا آدم کم صبریم ولی در اینجور مواقع صبرم زیاده.
ماشین هم ندارم یک وانت مدل ۸۴ دارم هربار خواستم ماشین بگیرم نشد یک ریسک جدید انجام دادم و بیشتر شغلمو گسترش دادم و پول کم میاوردم . ولی این ریسک آخری موفق بشم حتما ماشین میگیرم.
گذشته من و پیشرفت قبلیم هیچ ربطی به این نداره من نمیتونم بگم چون ریسکهایی که قبلا موفق شدم این رو هم حتما موفق میشم فقط تجربم از قبل بیشتر شده فقط میدونم با تمرکز و تلاش زیاد احتمال موفقیتم خیلی بیشتر از شکسته.
مثل کشتی گیری که ۱۰ تا مدال جهانی و المپیک هم داشته باشه اگر دوباره میخواد طلا بگیره باید تلاش کنه و برای دریافت طلای دیگه شرایطش با جوون ۱۸ ساله که از گینه بیلسائو هم اومده باشه یکیه فقط تجربش یکم بیشتره بهش نمیگن این طلا مال تو چون شما ۱۰ تا طلا داشتی لیاقتت از اون بیشتره! برای من این مثل مسابقه ی کشتیه الان یعنی کوه انرژی و انگیزه ام فقط منتظرم داور سوت بزنه. نگاه نمیکنم حریفم کیه هرکی میخواد باشه من اومدم فقط ببرم حالا میخواد حریفم ۵۰ تا مدال داشته باشه تا ثانیه آخر میجنگم...
دلیل پیشرفتمو شغلی که دارم نمیدونم.. پشتکارم میدونم شاید توی هرکار دیگه ای همینقدر تلاش و تمرکز میکردم پیشرفتم دو سه برابر این بود.بقیه همکارها ندیدم هیچکدومشون نصف من هم پیشرفت نداشتن اطراف خودم هرچی نگاه کردم کسی ندیدم مثل من تلاش کنه بیشترشون هنوز دو روز مونده به آخر هفته برنامه مسافرت تفریح آخر هفته میچیدن ولی من برنامه کار در آخر هفته میچیدم...
تا دوسال پیش بیشتر جمعه های سال کار میکردم خیلی درد و رنج کشیدم، خیلی عذاب کشیدم، دیسک کمر گرفتم به خاطر شغلم بازم کارم میکردم دکتر میگفت استراحت کن از عمل میترسیدم شوهر عمم دیسک کمر داشت عمل کرد خوب که نشد بدتر شد. شبایی که از درد خوابم نمیبرد ولی میدونستم این روزها موقتیه ولی بازم کار میکردم بعد یک سال با ورزش و فیزیوتراپی کلا خوب شد . چهار سال پیش شبهای عید بود خیلی سرم شلوغ بود دندونپزشکی رفتم ایمپلنت کردم دکتر گفت این پنبه رو تا سه چهار ساعت بزار باشه دوساعت بعد برداشتم دیدم خون نمیاد دیگه نزاشتم بعد یک ساعت کم کم شروع شد خونریزیش بخیش باز شده بود از وسط میله ها خون میومد اصلا پنبه نمیشد روش بزاری پنبه میذاشتم بعد نیم ساعت دهنم پر خون میشد اون شب تا صبح بیدار بودم.
صبح شد پدرم نبود پدرم دوتا ماشین داره یکیشو با خودش برده بود. مادرم زنگ زد از پدرم پرسید کلید ماشین دیگه کجاست پدرم گفت تو جیبمه جاییم ظهر میرسم خونه زنگ زدم به آژانس نمیتونستم صحبت کنم. با نقشه بهش آدرسو دادم به یک بدبختی رسیدم مطب دکتر دوباره بخیه زد و دوباره اومدم سرکار سفارش داشتم باید آماده میشد از دیروزش نخوابیده بودم فقط ظهر یک ساعت خوابیدم بعدش تا شب بیدار بودم ولی همونجا به خودم گفتم هیچوقت نباید به امید کسی غیر از خدا بود. شبهایی بود که به قدری فشار روحی جسمی بود که خوابم نمیبرد به خودم میگفتم چقد کار برای کی اینقدر کار میکنی آدم متاهل اینقدر کار نمیکنه که تو کار میکنی ولی بیشتر همین ورزش پرورش اندام تونست منو قوی تر نگه داره و بتونم جلوی مشکلات دووم بیارم تا آخر عمر هم میخوام همین ورزشو انجام بدم...
بعضی وقتها که فشار کاری زیاد بود توی ذهنم یک شغل بدون استرس تصور میکردم دوست داشتم یک جا نگهبان باشم مثل بعضی پارکینگها یا پاساژها که یک اتاق یا کیسوک دارن راحت میشینن استراحت میکنن تلوزیون نگاه میکنن مطالعه میکنن هیچ استرسی هم ندارن. این تفکر بالای ده بار توی ذهنم تصور کرده بودم....
توی ذهنم یک قله کوه تصور میکردم که این همه اومدم بقیشو هم برم که وقتی میرسم بالا هیچیکی نیست و با افتخار به خودم میگم همه میگفتن هیچکی نتونست تو هم نمیتونی ولی بالاخره تونستم و فقط همون افکار باعث دلگرمی و امیدم میشد. اگر هم موفق نشدم ناراحت نیستم چون تمام توان و تلاشمو گذاشتم دیگه چیزی از دستم برنمیومد حداقل به خودم بدهکار نیستم. این مطالبی که از گذشته خودم گفتم زیاد یادم نمیاد با فکر کردن زیاد یادم اومد. من اصلا به گذشته فکر نمیکنم . تمام تفکرم درباره ی آینده است. توی ذهنم تصویر گذشته ام خیلی مبهمه ولی تصویر آینده ام خیلی روشنه انگار همش قراره صددرصد اتفاق بیفته!!! قبلا هر تفکری از آینده داشتم بالای نود درصدشون اتفاق افتاد.
یکی از دلایل موفقیت خودمو تعامل و رفتار خوبم با مشتری میدونم شاید نزدیک دوهزارتا مشتری داشتم یادمه فقط با دونفرشون بحث کردم اونم اوایل کارم بود در هرشرایطی حق با مشتریه حتی دروغ بگه ۱۰ دقیقه جای شماست دیگه میره شاید تا آخر عمر ندیدینش چون مشتری نباشه هیچ کسب کاری نیست یا یک اداره یا شرکت ارباب رجوع نداشته باشه اون اداره هم تعطیله و شما رو میندازن بیرون جای شما روزی هزارتا مشتری یا ارباب رجوع میاد و از طبقات مختلف جامعه از بیسواد بگیر تا دکتر شما نمیتونی با همه جر بحث کنید حتی صد درصد اگه حق با شماست. نسبت شما با مشتری مثل نسب یک سرباز به سرهنگه شما باید همیشه جلوی مافوقت خبردار باشی همیشه....
مشتری زیاد جای من میومد میگفت مثل همین مدلو اونجا کمتر میدن منم میگفتم اگه مثل همین مدله بخر شما برای پولت زحمت کشیدی چرا پول اضافه میخوای بدی.
با مشتری همونطور که با خانوادت رفتار میکنی با اون همونطور رفتار کن حتی صمیمی تر.خیلی به فکر مشتری بودم بعضیها نمیدونستن چی مدلی بخرن چی به کارشون میاد اگه اشتباه انتخاب میکردن به دردشون هم نمیخورد یک مدل دیگه پیشنهاد میدادم هرچند سودش کمتر بود ولی میدونستم قراره چند سال استفاده کنند و از خریدشون رضایت داشته باشن من با اون سود به جایی نمیرسم. بعضیها که نداشتن خیلی تخفیف میدادم به بیشتر به عروس دامادها که وضعشون خوب نبود از بعضیهاشون اصلا سودی نمیگرفتم میدونستم خدا بهم برمیگردونه.
سفارشی اگه میزدم چون الافی داشت یکم قیمتش بیشتر بود ولی بعضی همکارها با افتخار تعریف میکردن کار سفارشی با این قیمت فروختن با سود خیلی زیاد چون هیچ جا نمیزنه مجبور شدن بیان جای من ولی من اینطوری نبودم مشتری نمیفهمه ولی خدا که میبینه. یک قانونی مشتری مداری هست که میگه وقتی یک مشتری از خرید از شما رضایت داشته باشه ده نفرو با خودش میاره اگه رضایت نداشته باشه جلوی ده نفر دیگه رو میگیره. ولی من اعتقاد دارم این کارو خدا انجام میده...
یکی دیگه از دلایل موفقتیم طرح هایی که میزدم بود مدل اختراع نمیکردم ولی وقتی مشتری یک طرحی میداد روش فک میکردم اگه میتونستم میزدم بیشتر روی طرحهایی بودم که تو بازار مدلش کم بود مثلا یک پیراهن شما یک دکمشو عوض کنی یا مدل یقشو که قشنگ باشه و تو بازار مدلش کم باشه. توی این چند سال نزدیک ۲۰ مدل زدم اول تعداد کم میزدم اگه فروش داشت تعداد بالا میزدم نزدیک ۴ مدلش نگرفت مشتری نداشت بعضیهاشون هنوزم هست بعضیهاشو مجبور شدم به ضرر بفروشم ناراحت نیستم چون همین آزمون خطاها باعث موفقیتم شد. وقتی عاشق هدفت باشی و تمام تمرکزتو بزاری روی هدف خود به خود راههای جدید پیدا میشه که از راههای دیگه که بقیه میرن نزدیکتره .مثلا شما داری یک مسیری با ماشین میری ولی داری با دوستتت صحبت میکنی یا با گوشی صحبت میکنی یا آهنگ عوض میکنی دیگه حواست به مسیر نیست میبینی اون کوچه رو رد کردی شاید اون مسیر هزار بار هم اومده باشی.
.از نظر استعداد هم یکی از بی استعداد ترینهام ولی مطمئنم با تلاش هیچکاری غیرممکن نیست...هیچی تنه ی درختی با ضربه ی صدم نمیشکنه اون ۹۹ ضربه باعث شکننده شدنش میشه. خیلی زمین خوردم ولی شکست هرگز !!!
عاشق ریسکم مثل تست کنکوره شما هرچی قبل کنکور بیشتر تست بزنی احتمال موفقیتت توی کنکور بیشتره مغرور نیستم اتفاقا یکی از دلایل شکستها در کسب کارها همین غروره ولی یک ریسکی بخوام انجام بدم خیلی خیلی تحقیق آنالیز میکنم .مشورت خیلی مهمه اگه خواستید برای رشته تحصیلی یا شغلی شروع کنید حتما مشورت کنید ولی من یا کسی مشورت نکردم چون اطرافم آدم موفقی نبود که راههای موفقیتشو بپرسم. پدرم که وقتی میخوام یک کاری انجام بدم فقط میگفت تو دستاتو نمیتونی بشوری. با گذشته ای که من داشتم خودم هم اصلا امیدی به خودم نداشتم هرکس دیگه ای به من میگفت به اینجا میرسی میخندیدم میگفتم باشه ولی داداش شما هم ساقیتو عوض کن. حالا موفقیتیم کسب نکردم ولی با گذشته ای که من داشتم خیلیم هم برای خودم موفقیته.
شروع کردن یک شغل سن سال نداره یک از آشناهای دور هست کلا تا ابتدایی خونده الان ۳۴ سالشه زیاد نمیتونست بخونه بنویسه وقتی این شبکه های اجتماعی اومده با چت کردن وضعش یکم بهتر شده پسری ساده ایه. سه سال پیش با یک دوستش یک مغازه اجاره کرده بودن به خودم گفتم این نمیتوته همیشه این دم مغازه بود بعد یک سال دوستش سرش کلاه گذاشت مغازه که اجاره کرده بودن به نام اون بود یک پول کمی بهش داد انداختش بیرون .ناامید نشد دوباره پول قرض کرد خودش تنها مغازه زد من که به تلاش اعتقاد داشتم گفتم این دیگه عمرا موفق بشه با اون شکستی که خورده بود ولی موفق شد دو ماه پیش دیدم ماشین خریده اونجا بود که یقین پیدا کردم هیچ چیزی جلوی اراده ی انسان رو نمیتونه بگیره.
هیچ وقت برای شروع یک هر کاری دیر نیست انتظار نداشته باشین همه چی آماده باشه این همه آدم موفق هست زندگیشون مطالعه کنید ببینید از کجا شروع کردن اتفاقا اگه زندگیشون از اول خوب بود اینجا نبودن محدودیت هاست که باعث میشه انسان تلاششو ییشتر کنه و باعث موفقیتش بشه.
هدف خیلی مهمه شما باید توی زندگی باید یک هدف داشته باشه حتی با سرعت پایین هم بالاخره به هدف میرسی ولی بعضیها بدون هدف با سرعت به ناکجا آباد میرن.فقط امیدتون به خدا و تواناییهای خودتون باشه اگه کل هشت میلیارد جمعیت جهان بر علیه شما باشن تا خود خدا نخواد هیچکاری نمیتونن بکنن یا کل جمعیت جهان طرفدار شما باشن و شما تمام امیدتون به یک انسان باشه همون یک نفر میتونه راحت بزنه زمین شمارو..
اول با تحقیق خیلی زیاد و مشورت یک هدف انتخاب کنید حالا هرچی میتونه باشه رشته تحصیلی، شغل، یا هرچیز دیگه و بعد تمام تمرکز بزارید روی هدف شما اگه یک حرفه به طور تخصصی یاد داشته باشین برای استخدامتون دعواست و یا خودتون یک تعمیرگاه فنی بزنید وقت سرخاروندن ندارید.
برای رسیدن به یک هدف شما فقط اون فکر کن نه به بعد از رسیدن به هدف. با خودت میگی کنکور قبول شدم مطب میزنم ازدواج میکنم ماشین شاسی میخرم این ها همش تفکر الکیه که باعث اتلاف وقت و انرژیتون میشه شما خودتو از پیش برنده میدونید اصلا هیچ چیزی توی زندگی صد در صد نیست هیچ وقت نمیدونی که تا فردا زنده هستی یا نه فقط با تلاش و برنامه ریزی احتمال موفقیت بیشتره. پس شما تمام تمرکز بزار روی همون کنکور چون تنها کلید موفقیتت همونه مطمئن باش قبول شدی آنقدر وقت فکر کردن برای آینده داری که وقتم هم اضافه میاری. شما نمیتونی هم زمان دنبال دوتا خرگوش بدویی چون خسته میشی شما اگه فقط روی یک خرگوش تمرکز داشته باشی. وقتی گرفتیش گذاشتیش توی قفس میتونی همینطوری ۹ تا خرگوش دیگه هم میتونی بگیری.
برای هدفت هم باید تلاش کنی باید قید بعضی چیزها رو بزنی شما نمیتونی بگی میخوام تا ساعت ۱۰ صبح بخوابم، باید تفریحم مثل سابق زیاد باشه استراحتم بکنم مسافرت هم برم.ولی رتبه ام زیر هزار یا صد باشه.مثل اینکه من بدون رژیم گرفتن و خوردن غذاهای فست فودی بخوای وزن کم کنی. باید به خودت سختی بدی. این اصلا امکان نداره تا چیزی از دست ندی چیزی به دست نمیاری حالا با خودت فکر کن ببین چیزی که میخوای به دست بیاری ارزش از دست دادن اینهارو داره یا نه.
به گذشته تون اصلا فک نکنید گذشته مال گذشته هاست فقط تجربست تجریه و شکستهای گذشتتونه که به کمک آیندتون میاد. هیچ وقت به خاطر گذشته تون خودتون سرزنش نکنید انسان جایز الخطاست ولی نه دائم الخطا شما اگه به خاطر ترس از گذشتت نتونستید در آینده موفق شید اونجا حتما باید خودتو سرزنش کنید. شکست درسهایی بهت میده که هیج بردی بهت نمیده. شما اگه میخوای درآینده موفق باشی نیازی نیست گذشته موفق داشته باشی فقط نیاز به تصمیم که الان داری میگیری داره. شما این همه آدم موفق زندگیشون گذشته شون مطالعه کن هیچکدومشون گذشته عالی نداشتن.
نگران نباش که مردم چی درباره شما فکر میکنند نگران خودت باش که به چی فکر میکنی چون تویی که باید با انتخابت یک عمر زندگی کنی نه اونا.وقتی واقعا برات مهم نباشه که دیگران درباره ات چی فکر میکنند. به یک درجه فوق العاده آزادی میرسی که بعدش میتونی به هر موفقیتی دست پیدا کنی.حرف نزن فقط عمل کن مردم به عملت بیشتر توجه میکنن تا به حرفات. وقتی یک هدفی با تحقیق و مشورت انتخاب کردی دیگه نمیخواد به کسی از اهدافتون چیزی بگید شما باید تمام تمرکزتون بزارید روی هدف چون وقتی شروع کردی امکان صددرصد موفقیتت نیست همش ترس اینو داری که اگه شکست خوردی جواب بقیه رو چی بدی چون گفته بودی حتما موفق میشید، یا شکست خوردی دوباره خواستی اون هدفو از راه دیگه ای انجام بدی همه میگن تو که شکست خوردی چرا دوباره این راهو ادامه بدی.
یه دوستی دارم میگفت یک عکس روی پروفایل تلگرامم گذاشتم تاحالا چند نفر همینو گذاشتن. یک عکسی هست که میگه من زندگی خودم را میکنم و اصلا برام مهم نیست دیگران چه درباره من فکر میکنن چاقم لاغرم و.. منم بهش گفتم تو خوبه فکر میکنی که نظرات دیگران برات مهم نیست من اصلا فکر نمیکنم که کسی درباره ی من فکر میکنه یا نه!! یک خاله ای دارم خیلی فضوله و پشت همه غیبت میکنه یک حرفو که بگی کل فامیل پر میکنه دیگه همه فهمیدن وقتی میخوان یک حرفو بگن که کل فامیل پر بشه به این میگن هروقت هم خونمون میاد مادرم ترس اینو داره که حرف یا حرکتی اشتباهی پیش این انجام نده. پدر مادرم هروقت نماز میخونن توی حال میخونن ولی من توی اتاقم میخونم. یک روز به من گفت تو نماز هم میخونی گفتم آره تو اتاقم میخونم گفت چرا توی حال نمیخونی من تا حالا ندیدم نماز بخونی منم گفتم اونجا راحترم. داداشم کلا نماز نمیخونه ولی وقتی خالم میاد جلوی خالم نماز میخونه. یک روز دیگه که اومد مادرم گفت بیا تو حال نماز بخون خالت اومده تو کی میدونی اخلاقشو میره کل فامیل پر میکنه!! گفتم اصلا برام مهم نیست همین الان توی اخبار توی کل ایران بگن من نماز نمیخونم چون من نماز برای کسی نمیخونم...من فقط برای خدا میخونم خدا باید ببینه که اونم حتما میبینه !!!
شما یک هدف داری باید بهش برسی نمیتونی با افکار و عقاید بقیه به هدفت برسی شما مثلا مربی یک تیم فوتبالی و یک تیم بهتون دادن باید این تیمو به موفقیت برسونی یازده تا بازیکن داری هرکدوم باید یک جا بچینی هر بازیکن بیاد بگه من دوست دارم مهاجم باشم یا هافبک یا مدافع شما باید بدون گوش کردن به حرفاشون براساس تواناییاشون اونهارو بچینی و تیمو به موفقیت برسونی حالا میخواد بازیکن داداشت باشه برای موفقیت تیم اگه توانایی کسی دیگه بهتره باید داداشتو روی نیمکت بذاری!!
مهم نیست چقد عقبی از بقیه مهم اینه که چقدر انگیزه داری برای هدفت و بجنگ برای هدفت هیچ وقت زندگیتون باهیچ کس مقایسه نکنید مقایسه فلاکت میاره .مثلا بگید من هیچ وقت بیل گیتس نمیشم اون خیلی پولداره مطمئن باشید اگه به جای اون هم باشید میبینید جف بزوس از شما جلوتره هنونجا میرید خودکشی میکنید. شما ظاهر زندگیشون فقط دارید میبینید از باطن زندگیشون اصلا خبر ندارید. پول خوشبختی نمیاره ولی نداشتنش حتما بدبختی میاره. به نظر من هرکی پولداره خوش بخت نیست کسی خوشبخته که از چیزهایی که داره راضیه و زندگیش لذت ببره حالا میخواد توی خونه ۴۰ متری زیرزمین توی کم امکانات ترین روستا باشه.
ببخشید که متن طولانی شد.
یاعلی
برای اینکه روحم آروم باشه میرم کارگری، تا به خودم بگم رفتم سر کار
هر چی لاشی تر باشی برای دختران جذاب تری ؟!
پسری 26 ساله ام، برام سخته که از خانواده پول بگیرم
بیکاری یا مشکل مالی مرد رو عصبی می کنه ؟
بیایید علل بیکاری رو به چالش بکشیم
در مورد حل مشکل بیکاری چه کارهایی میشه کرد ؟
یه پسر وقتی ناراحته، چطور باید آرومش کرد ؟
شما چه می کنید با این وضع بی پولی ؟
درد شرمندگی مردان در این اوضاع اقتصادی
اشکالی داره پسر و دختر ازدواج کنن ولی هر کدوم سر سفره پدرشون باشن؟
← مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)
- ۳۳۴۳ بازدید توسط ۲۳۷۴ نفر
- جمعه ۱۷ خرداد ۹۸ - ۱۶:۵۹