سلام به تمام دوستان
من دختری 18 ساله هستم. دوران مدرسه که به خاطر حجم بالای درس ها کار خونه نمیکردم. وقتم محدود بود. صبح تا ظهر یا بعد از ظهر مدرسه، وقتی هم که می اومدم خونه خسته و کوفته کمی استراحت میکردم و میرفتم سر درسم.
علاقه ای هم به کار خونه نداشتم. کلا روی درس تمرکز میکردم، چون همیشه دوست داشتم نمراتم 19 به بالا باشه. همیشه معدلم بالا میشد. و کلا یه انسان تقریبا تک بعدی بودم. فقط و فقط درس.
بعد هم به خاطر شرایطی که داشتم نمیخواستم واسه کنکور بخونم. تو دوران دبیرستان هم فقط در حد کتاب میخوندم اونم واسه سواد و کسب نمرات خوب، نه به خاطر کنکور، هیچ تستی هم کار نکردم، شرمنده نپرسین چه شرایطی؟
بعد هم تموم فامیل روی من یعنی ما بر چسب تنبل بودن زدند. (حالم ازشون بهم میخوره)... به خاطر اینکه مامانم میرفت میگفت: بچه هام کار نمیکنن. ( یعنی من و خواهرم. خواهرم هم زیاد به خونه داری و ... علاقه نداره)
بعد هم که به خاطر امتحانات مدرسه ، چون رشتم انسانی بود و همه ش حفظی بود، به بعضی مهمونی ها نمیرفتم. اون وقت پیش خودشون فکر کرده بودند که من غیر اجتماعیم، بعد بهم گفتند غیر اجتماعی (در حالی که اصلا اینطوری نبودم و نیستم)
بعدم که کنکور دادم، بهم گفتن، این قدر که خوندی دولتی قبول نشدی (در حالی که من فقط دانشگاه فرهنگیان که میدونستم قبول نمیشم و فقط میخواستم شانسم رو امتحان کنم زدم) و دانشگاه دولتی شهر خودمون و بعدش هم پیام نور و غیرانتفاعی، اگه راه دور میزدم دولتی قبول میشدم ولی نمیخواستم راه دور برم. پیام نور که قبول شدم، منو به خاطر دانشگاهم بعضی هاشون مسخره کردند و گفتن پشت کنکور بمون.
ولی من هم رشته م رو دوست دارم و هم دانشگاهم رو. از وقتی که پام به دانشگاه باز شد، کلا افکارم تغییر کرد و شدم یه آدم دیگه. من دیگه یه آدم تک بعدی نیستم. بلکه شدم یه دختری که در کنار درس و دانشگاه ، عاشق خونه داری و بچه داریه، شدم دختری که هر چند وقت یک بار آشپزی میکنه، دفتر آشپزی داره و دستورات آشپزی رو مینویسه و بهش عمل میکنه، ظرف های خونه رو میشوره، خونه رو جارو میکنه ( در کل شده یه دختر خونه دار که از پس یه خونه میتونه بر بیاد). احتماعی تر هم شدم. به مقدار کم خجالتی بودم ولی الان نیستم. اعتماد به نفسم هم بالاتر رفته ...
مامانم هم هر وقت به قول معروف حرف به حرف میشه... خیلی کم تعریف منو به فامیل میده و میگه که کارهای خونه رو کمکم میکنه و انجام میده. گاهی شده بعضی از خانم های فامیل بهم میگن یه ذره کمک مامانت بکن. منم بهشون میگم خب من کمکش میکنم و با هم کارهای خونه رو انجام میدیم.
من واسه خودم این کارها رو انجام میدم. چون میدونم که به درد زندگیم میخوره و واسه تایید دیگران این کار ها رو انجام نمیدم.
ولی هنوزم که هنوزه تو حرف هاشون نشون میدن که آره تو کار خونه نمیکنی.( همین دیروز خاله م در میاد جلو بقیه میگه اگه دلت میخواد فردا بیا خونه مادر رو خونه تکونی کن قسمت آشپزخونه رو)
در حالی که اونا خونه مادرم بودند داشتند قسمت پذیرایی واتاق و ... رو خونه تکونی میکردند، من تو خونه خودمون داشتم یه کم درس میخوندم و زنگ های تفریحم پا میشدم میرفتم ظرف های خونه رو میشستم، لباس هایی که خیس بودند رو خشک شده بودند رو تا میکردم و میگذاشتم تو کمد و کارهای مختلف دیگه ...
منم در اومدم بهش گفتم داشتم خونه خودمون رو تمیز میکردم، و باشه فردا هم میام خونه تکونی مادر رو میکنم و همین کار ر هم کردم.
یه جورایی میخوان لج منو در بیارن. ( منفی فکر نمیکنم،مامانمم متوجه این موضوع شده). اون یکی خالم در میاد بهم میگه دختر فلانی خیلی زرنگه. خیلی .... آخه چند بار میگه به من اینو. هر وقت منو میبینه و میخواد تعریف از اون دختر کنه، همین رو میگه.
خونه مادرم و خونه خودمونم که مهمون میاد من پذیرایی میکنم به همراه مامانم و خواهرم . ( خواهرم البته مثل قبلش کار خونه نمیکنه) ، تو مهمونی های خودمون هم من دسر درست میکنم. شب یلدا که دسر پاناکوتای انار درست کرده بودم به تعداد 16 نفر، تو جام های پلاستیکی جداگانه.
اون روز اون قدر تو این مهمونی کار کردم که فکر کنم 10 کیلو وزن کم کردم.
آخه من باید یه دور بین مدار بسته تو خونه مون به کار بندازم تا همه فامیل ببینن تا بدونن من کار خونه میکنم ؟ که کم توهین کنن ؟ گاهی وقت ها آدم تو زندگیش تغییر میکنه و مثل آدم قبل نیست. لطفا یک نگاه و نگرش ثابت و یکسانی به افراد نداشته باشیم.
گاهی وقت ها تو تنهایی خودم گریه میکنم که همچین برچسبی به من زدن... نمیدونم این موضوع به کسی چه ربطی داره که توش دخالت میکنن؟
← درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه) ← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه) ← مسائل دختران خانه دار (۲۳ مطلب مشابه)
- ۱۶۶۸ بازدید توسط ۱۳۷۷ نفر
- شنبه ۷ ارديبهشت ۹۸ - ۲۰:۱۵