سلام بچه ها...

من یه دخترم که تحصیلات رو ادامه میدم. البته یه شهر دیگه ، کلا تا حالا با کسی درد و دل نکردم... ولی الان دیگه نمیتونم با کسی درد و دل نکنم... من همیشه خودم از خودم حمایت کردم. تنها کسی که مواظبم بوده خودم بودم.

الان چندین ماهه که تو این شهرم. تو زمینه تحصیلی و فعالیت های کاری تقریبا موفقم... اما چیزی که داره خفه ام میکنه. اینه که خانواده ام اصلا منو یاد نمیکنن. بعضی وقت ها واقعا حس میکنم یه دختر فراموش شده و بی خانواده ام... حتی حالم رو نمیپرسن .

اینقدر آزادم که میتونم هر جوری دوست دارم زندگی کنم. هر کاری دوست دارم انجام بدم. اما از این آزادی دارم خفه میشم... وقتی هم اتاقی هام خانواده شون بهشون سرمیزنه یا حالشون رو میپرسن حالم خیلی بد میشه...

نمیدونم این جور مواقع باید چه جور رفتار کنم ؟ باورم نمیشه اگه برم و یک ماه هم پیدام نشه نه مادرم نه پدرم هیچکس نمیگه کجا رفتی ؟ این حجم بی خیالی تو ذهنم نمی گنجه. اما چیزی که بیشتر آزارم میده اینه که این قضیه کم کم برای کسایی که باهاشون سر و کار دارم هم سوال شده و من عذاب میکشم. وقتی میپرسن خانواده ات کجا هستند نمیدونم چی بگم ؟ 


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه) تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) روابط اجتماعی دختران (۲۶۴ مطلب مشابه)